لارا گیج شده بود. چرا خورخه خودش را شخصِ دیگری جا میزد؟ فکر کرد شاید دلش نمیخواهد کسی بفهمد که شغل دیگری دارد، آن هم اینمدلی، با پیشبند خونی و کلاه سفید. جنت اصرار داشت که لارا اشتباه میکند اما لارا قانع نمیشد. پذیرفتن اینکه خورخه دارد نقش کس دیگری را بازی میکند برایش راحتتر از این بود که قبول کند ممکن است دو نفر اینقدر شبیه هم باشند.