توی ظل گرما و شرجی صبح آخرهاي زمستان جنوب، وقتی از قایق تندرویی که مرا از بندرعباس به اسکلهی قشم رسانده بود پیاده شدم، پراید تروتمیزی جلوی پایم ترمز زد و در عقب را باز کرد تا خنکی کولر روشنش وسوسهام کند. سوار شدم. بوی نویی توی دماغم زد. هنوز مزهی زیبایی خلیج زیر دندانم بود و قشم با آن خاک گیرا زیر پایم.