۱۹۳۵، سوئیس. برای داستانهای کوتاه و مینیمالش مشهور شد. مجموعه داستان «آمریکا وجود ندارد» از او به فارسی ترجمه شدهاست.
همیشه از دیدن آنتون، گل از گلم میشکفت. پاتوق هر دوی ما یک کافه بود. او هم عین من، کارهای زياد دیگری هم ميكرد. یک باغ دردندشت داشت، زن و بچه داشت و بازنشسته بود. گاهی تکوتنها و البته مدت کوتاهی مینشست پشت میز کافه. از دیدنش خوشحال میشدم، چون علاقههای شخصی زیادی داشت و میتوانستم با او دربارهي خیلی چیزها گپ بزنم. آنتون کرم کتاب بود و در تمام عمرش کتاب خوانده بود.