آنونس | فهرست | اخبار داخلی

در آستانه

درباره زندگی

دَخل | ابراهیم حاتمی‌کیا
باختن | نغمه ثمینی
جامپ‌کات | سپینود ناجیان
سبدبافیِ خلاق | ریموند کارور
پیش‌کسوت | تام گرایمز

داستان

زنده‌ی بیدار | جعفر مدرس صادقی
سوغاتی | آیین نوروزی
گرگ | عادل قلی‌پور
در انتظارِ ج | کازوئو ایشی‌گورو
خودش را نمی‌شناخت | خوآن خوسه میاس

روايت‌هاي داستاني

روايت کهن۱ جمله نابینا بودند | رويای پادشاه هند پيش از حمله‌ی اسکندر در جوامع الحکايات
روايت کهن۲ چون نومیدی من بدید | به خواب‌ ديدن مردگان در کيميای سعادت
روايت×سند در آسمان خطی پیدا شد | گزيده‌ای ازخواب‌های تذکره‌ی شاه تهماسب

روايت‌هاي مستند

يك شغل فلفل اضافه | خاطرات يک رستوران‌دار | حسین جاوید
يك خاطره روکار | پنج قاب از سيم‌ها و لوله‌‌ها روی ديوار
يك تجربه بازو دَم‌ کرد؟ | چند روايت از «باشگاه بدن‌سازی»

درباره داستان

جستار۱ سرنوشت و نوشتار | آیا خواندن زندگی‌نامه‌ی نویسندگان کمکی به فهم آثارشان می‌کند؟ | جان آپدایک
جستار۲ ترس‌اندیشی | آيا بين مرگ نويسنده‌ها و محتوای آثارشان رابطه‌ای هست؟ | تیم پاركس

پايان خوش

دساتير شايان ذکر | اميرحسين هاشمی
بنفش چرک‌تاب رژيم طلايي | جین کِر
فيلم‌خانه من ساواکی‌ام | ايمان صفايي
داستانهاي ديدني کامبیز درم‌بخش
مسابقه داستان يک خطی

این‌جا هستید: داستان » بلاگ داستان » آنونس » فهرست » اخبار داخلی » فهرست شماره‌ی بیست‌وهشتم، مهرماه ۱۳۹۲
« مطلب قبلی:
مطلب بعدی: »

۲۳ دیدگاه در پاسخ به «فهرست شماره‌ی بیست‌وهشتم، مهرماه ۱۳۹۲»

  1. پیمان مدنی -

    سلام، من دوستتان داشتم اما کم کم دارم نگران میشوم. به اسامی کسانی که با شما همکاری می کنند نگاه می کنم. علی خدایی، محمد طلوعی، سروش صحت و ایرانمهر و … چه خبر شده است؟ باز جایی پیدا شد که تمام مافیای نشر گرد هم بیایند؟ استقلال شما برای من امتیاز بود. خواهش می کنم؛ تمنا می کنم در تله ی باقی نشریات نیافتید. فراموش نکنید که شما متفاوت بودید… بخش داستان کم رنگ و روایت های مستند و بخش گرافیکی جا گیر شده است. می دانم می خواهید برای همه جذاب باشید اما خطر اینجاست که هیچ چیز نمی تواند برای همه ی عالم جذاب باشد. باور کنید که به شما احترام می گذارم، دستتان را می بوسم اما روح تازه و تازگی را قربانی نکنید. دوستان حتما نویسنده های توانایی هستند اما به خدا در بازار نشر و کتاب به وفور آثارشان هست. آدم می خرد می خواند. ادامه ی این راه شما را از تازگی که امتیازتان بود دور می کند. یعنی در مملکت قحط الرجال است که هربار باید نام های مشابه صفحه را پر کنند؟ شما تازه ها را معرفی کنید. رسالت چنین مجله ایی شکستن مرز ِ کسانی است که روی ادبیات چنبره زده اند و روز به روز بی کیفیت تر می شوند. شاید هم من زیادی حساس شده ام و شما می دانید. واقعا این روزها دارم شاخ درمیارم از بعضی از اتفاقات. چه بگویم! خسته نباشید.

    1. پیام ملاعباسی -

      سلام
      راستش از خواندن این نظر خیلی تعجب کردم. دوست عزیز اولا به نظر من و خیلی از خوانندگان که بازخوردهای آن در مجله چاپ می شود شماره های اردیبهشت و تیر امسال از بهترین شماره های این چند ماه بوده اند. پس به نظرم روند کیفیت مجله رو به افول نیست. ممکن است شماره هایی بنا بر دلایلی ضعیف تر باشند که طبیعی هم هست. حفظ یک روند یکسان با کیفیت خوب در سالهای متمادی در شماره های مختلف کار دشواری است. اما فکر نمی کنم علت این اتفاق چنبره ی مافیای نشر!!!! در همشهری داستان باشد. از اسامی که نام برید محمد طلوعی که جزو هیات تحریریه است پس طبیعی است که در هر شماره نام او در صفحه اول آمده باشد. اگر درست بگویم فکر نمی کنم هر سال بیش از یک یا دو داستان از آقای طلوعی در مجله چاپ شده باشد. همین طور بقیه دوستان که نام برده اید. این کسانی که می گویید روی ادبیات چنبره زده اند را نمی فهمم. فکر نمی کنم از آقای خدایی بیش از ۳،۴ کتاب تا به حال منتشر شده باشد آن هم با فاصله های زمانی چندین سال. اصلا مگر می شود نشریه ای را کار کرد و تماما آثار مربوط به نویسندگان تازه کار باشد؟!!!کیفیت ادبی مجله به داستان های خوب است خواه نویسنده تازه کار باشد خواه قدیمی.تازه همشهری داستان رسالت خود را کمک به نویسندگان جوان و تازه کار قرار داده و بعضا آثاری را که شاید در حد و اندازه های استاندارد همشهری داستان هم نبوده از این افراد چاپ کرده است. با ایده کارگاه مجازی داستان سعی در اصلاح داستانها و رساندن آنها به حد و اندازه های قابل قبول برای چاپ هستند. کدام نشریه را در حال حاضر سراغ دارید که اینچنین برای نویسندگان جوان زمینه فعالیت و شکوفایی ایحاد کند؟ با مسابقه ترجمه مترجمین جوان را ترغیب به ترجمه کردند. از برندگان همین مسابقه سراغ دارم کسی را که در حال ترجمه کتابی است.
      من هم مانند شما اعتقاد دارم مهمترین ویژگی همشهری داستان متفاوت بودن آن و معرفی نویسندگان جدید چه ایرانی و چه خارجی به خوانندگان بوده است. اما اصلا اعتقاد ندارم که از این مسیر منحرف شده اند. من هم مانند شما از بعضی شماره ها راضی نبوده ام و سطح آن را پائین می دانستم اما دلیل نمی شود که تمام زحمت یک مجموعه و افراد را زیر سوال ببریم. من چندین بار در جلسات همشهری داستان شرکت کرده ام و دیده ام چگونه یکی از مهمترین دغدغه هایشان کمک به نویسندگان جدید و کشف استعدادهای نو در زمینه ادبیات می باشد.
      قصدم دفاع یک طرفه و بی قید و شرط از مجله نیست. من هم هر زمانی که برای مجله ایمیل می فرستم بیش از آن که تعریف و تمجید کنم انتقاد می کنم اما خوب است که ضمن انتقاد جانب اعتدال و ادب را هم نگه داریم.

      1. سینا -

        شما هم زیادی داری طرفداری میکنی ! من از هیچکدام از طرفین طرفداری نمیکنم فقط کمی فلسفه ی انتقاد رو براتون میگم
        وقتی یه ایراد کلی گرفته میشه یعنی باید این مسئله رو به طور کلی نگاه کرد ! اینکه شما با موشکافی مزحکانه و نام بردن از اسامی اشخاص و دفاع از اون ها سعی میکنی انتقاد طرف مقابل رو زیر سوال ببری یک کار سطح پایینه و نشون دهنده ی اینه که اصلا درکی از خواسته طرف مقابل نداری و کورکورانه ، بدون اینکه حرف طرف مقابل رو در ذهنت حلاجی کنی ، حرف خودت رو میزنی !
        به جای اینکه جواب دندان شکنی به انتقاد دیگران را بدهیم ، به اونها فکر کنیم چون یک انتقاد خشن میخواهد که عمل داشته باشیم نه حرف ! گرچه حرف هم خیلی موثر است البته به شرطی که حاوی مثال نقض و موشکافی و حرف خودت را زدن نباشد …
        در ضمن انتقاد رو با ناز و نوازش اشتباه نگیرید ! یک انتقاد خوب کوبنده است تا طرف را به فکر وا دارد ! حال این کوبندگی میتواند با استفاده از لحنی صورت بگیرد که اسمش را بعضی ها بگذارند بی ادبی .

  2. نرگس -

    اره اینم یه حرفیه جدیدارو کشف کنین شما میتونین بهتر و متفاوت باشین

  3. ميثاق -

    سلام
    خريدمش.
    اول تشکر.
    دوم يادداشت سردبير کو؟
    سوم از استرس وا رفتن داستان‌هاي چاپ شده در اين شماره قلبم چند بار ايستاد. چسب داستان‌ها نچسب است و صحافي به کيفيت داستان‌ها نيست. دست‌ها و پاها بايد به کمک پيوستگي داستان‌ها بيايند.
    و در آخر با شور و هيجان در همشهري داستان اين شماره غرق مي‌شوم ببينيم چي مي‌شود و احساس به کجاها کشيده خواهد شد.
    خسته نباشيد

  4. داستان نویس -

    سلام
    من هم تا حدودی با نظر دوست بالایی موافقم.به نظر من شاید تمام آن هایی که داستان را می خرند و دوست دارند یا در حرفه هستند یا حرفه ای ها را می شناسند پس چه لزومی دارد که شما برای کسانی که ارزشی برای متن و کلمه قایل نیستند جذاب باشید بگذارید هرکس به حال خودش باشد بعضی ها هستند که هیچ چیز برایشان جذاب نیست یا اطلاعی ندارند یا نمی خواهند اطلاع داشته باشند پس چه لزومی دارد که ما برویم دنبال آن ها و نگران باشیم که نشریه مان را بخرند یا نخرند….مجله ی داستان یک مجله ی حرفه ای بود. دوست دارم بگویم لطفا بیشتر (در مورد )داستان بگویید تا داستان بگویید….ممنون

  5. پیمان مدنی -

    آقای ملا عباسی من نظر خودمو دادم. نظر شما را هم خواندم. خوب شد شما مدیر مسئول داستان یا سردبیرش نیستید. حالا نمی دانم چرا فکر می کنید من بی احترامی کردم! تعصب چیز خوبی نیست. شروع تحجر است. شما اگر نمی دانید مافیای نشر چیست و جوایز جشنواره های ادبی به توصیه کیست ، بروید تحقیق کنید تا متوجه شوید. اگر برای من داستان نشریه مهمی نبود که نمی آمدم نظر بدهم. باشد اصلا داستان بهترین نشریه دنیاست و شما بخرید و بخوانید. حالا خوبه من میگم داستان را دوست دارم. شما طاقت نقد ندارید؟ شما نمی خواهید چیزی بهتر شود؟ شما قبول ندارید بخش داستان کم رنگ تر از بخش های دیگر شده است؟ اگر قبول دارید که بیاییم نظر بدهیم و کمک کنیم بهتر بشود. اگر هم قبول ندارید که خب لذت ببرید. کتاب همه ی این دوستان را خوانده ام؛ صبح تا شب دارم داستان می خوانم و این تنها معنی زندگی من است. خواستم کمک کنم. معرفی نویسنده تازه کار هدف هر نوع نشریه ایی در این سطح هست. داستان می تواند ده سال دیگر ادعا کند موج تازه و قابل قبولی را معرفی کرده است. من معتقدم بخش آقای طلوعی جالب نیست و هر بار با تصاویر و قر و فر اضافه صفحه را پر می کند. (مگر شما پسر خاله آقای طلوعی هستین که بهتون بر می خوره؟) در مورد ترجمه هم نظری ندادم. خیلی هم همه خوبن و گل و بلبله اصلا. آفرین. داستان رادوست دارم و می خوانم. گفتم این روزها از اسامی نگرانم… امیدوارم روز به روز بهتر شوید. شما سزاوارش هستید.

    1. پیام ملاعباسی -

      آقای مدنی عزیز به نظر من داستان یک نشریه ای است با بخشهای مختلف که هر کدام طرفداران خاص خودش را دارد. من به شخصه قسمت درباره زندگی و درباره داستان را بسیار دوست دارم. حتی برخی مواقع بیشتر از داستانها. برای من اتفاقا جذابیت بخشهای دیگر مجله از داستان ها بیشتر است. من این گستردگی طیف مطالب داستان را دوست دارم. شاید کسانی هستند که بخش روایتهای مستند را دوست دارند. احساس من اینگونه است که مجموعه هیات تحریریه داستان به نظر مخاطب احترام می گذارد و همیشه به دنبال بازخوردهای بخشهای مختلف مجله بوده و اگر این بخش هیچ مخاطب و طرفداری نداشت حذف می شد. (شاید این احساس کاملا غلط باشد و همان مافیایی که شما می گویید سر کار باشند. نمی دانم! سعی می کنم نظر خودم را بگویم و لطفا این را به پای فامیل بودن با کسی نگذارید. من اصلا دانشجوی رشته فنی مهندسی هستم و در زمینه ادبیات به جز علاقمند بودن فعالیتی ندارم که اگر نظری دادم بخواهد به پای سود و منفعتی گذاشته شود.)
      درمورد نویسنده های تازه کار هم گفتم به نظر من باید یک بالانسی بین کیفیت و به قول معروف جوان گرایی باشد. در شرایط برابر و حتی با دیده اقماض باید آثار جوانان را چاپ کرد تا شناخته شوند. اصلا صداهای جدید با دیدگاههای جدید باید مطرح شوند.
      برخلاف دوستی که ادعا کرده بودند من درکی از مفهوم نقد ندارم مدتهاست که در این مورد مطلب می خوانم و سعی می کنم بر حاشیه کتابهایی که می خوانم، فیلم هایی که می بینم، تئاترهایی که می بینم و… چیزی بنویسم. من تا به حال ندیده ام که جزئیات یک مطلب انتقاد آمیز مهم نباشد و پرداختن به آنها مزحکانه قلمداد شود. مگر آنکه به آن بگوییم اظهار نظر نه نقد. مثلا بگوییم فلان مطلب به نظر من مزخرف است بدون اینکه دلیل علمی، ادبی یا منطقی داشته باشیم. این دیگر یک نظر است نه نقد!
      من هم مثل شما عاشق ادبیات هستم و بخش مهمی از زندگی ام را کتاب خواندن تشکیل می دهد. اگر می خواهیم این مجله را که دوست داریم، بهتر بشود و نگران این هستیم دچار انحراف نشود باید درمورد آن صحبت کنیم، با مثال با ذکر جزئیات با نقد درست تا نقاط ضعف در بیاید و به دنبال رفع آن باشیم. راحت ترین کار دادن یک حکم کلی است. اگر بخش داستان کمرنگ شده است بیایییم ببینیم مشکل کجاست و چکار می شود کرد.
      ممنون.

      1. پیمان مدنی -

        من با نظرتون مخالفتی ندارم. می دانم که مجله باید پاسخگوی نیاز مخاطب باشد و بخش های مختلف برای همین طراحی شده است. حتی برخی از داستان های این نویسندگان خوب هم هست. مشکل به نظر من از اینجاست که نشریه داستان ویترین خوبی برای پز و ژست های همین دوستان در عرصه های نشر شده است. یکی از همین جنابان پول می دهد تا برایش ترجمه کنند و به اسم خودش چاپ می کند( نام نمی برم چون برای کسی که به علت بی پولی تن به این قضیه داده است همکار من است و اجازه ندارم نامش را بگویم حتی نام کسی که این کار را می کند نمی گویم برای اینکه به خودش ایمیل زدم و بابت اینکار ازش درخواست کردم که رفتارش را عوض کند) قصد ندارم این مسئله را حقوقی کنم. من طرفدار ادبیاتم و ترجیح میدهم لااقل ادیبان مملکتم قواعد بازی را رعایت کنند و کسی که زحمت اصلی را می کشد زیر پا خرد نکنند. همینطور است بحث جوایز و این کافه نشینی های مضحک که دارد به یک کاسبی تبدیل می شود. تا زمانی که این دوستان در هر نشریه ایی در صف مقدم انتشار هستند چطور ممکن است کسی که خوب می نویسد اما تبلیغات آن ها را ندارد و پول انتشار اثرش یا پارتی بازی و روابط آنها را ندارد، دیده شود؟ کسی که امروز برای داستان می نویسد و سال هاست داور جشنواره ادبی است این شبهه را برای من ایجاد می کند. کسانی که در کافه ها می نشینند و بقیه را بابت کار و شعاف خود تحقیر می کند ، این شبهه را برای من ایجاد می کند. کسانی که شاید بارقه ایی از ادبیات نو در آثار اولشان بوده و حالا درگیر جو ِ روشنفکری و شهرت برآمده از چند کتابه بودن خودشان شده اند و زحمت نمی کشند جمله های خود را یکبار دیگر بخوانند مبادا رای مفعول را بعد از فعل بیاورند، مرا آزار می دهد. من نه خود اهل نوشتنم و نه ادیب، آشنایی من سببی است و به سبب خواندن در این خانواده ام. یک روز مثل شما می گفتم باید خوب ها باشند و بنویسند ، مشهور ها بهتر اما … وقتی کثیف کاری پشتش را بصورت اتفاقی و به وفور می بینم برای پاکی داستان دل می سوزانم چون خوب می دانم آخرش چه می شود. آدمی که از صبح تا شب در مهمانی و کافه از خودش تعریف می کند کی وقت دارد بخواند و بنویسد و خودش را بسازد. شما آثار را نه با دیگران بلکه با نوشته های اولیه ی خودشان مقایسه کنید. یکی ادای سلین را در می آورد آن یکی می گوید من همینگوی هستم، یکی می گوید موراکامی انگشت کوچکه من هم نمی شود … و همه ی این ها از دهان کسانی در می آید که بیشتر از دویست تا سینه چاک بچه ی کتاب نخونده طرفدار ندارند. من به تازگی ایمان دارم … من به اثر خوبی که نویسنده اش در به در دنبال یک روزنه می گردد اعتقاد دارم. من به شخصیت ِ هنرمند اعتقاد دارم. به داستان اعتقاد دارم و امیدوارم. اگر شما را رنجاندم ، قصد روشن کردن لامپ ِ «شاید» ذهنتان بوده… امیدوام داستان دوستان مشکلات را مرتفع کنند چه من نیتی جز حمایت ندارم. گاه که راضی هم نیستم، می خرم تا حمایت کرده باشم اما مجلد هایی که دوست ندارم را نمی خوانم و به عمد در تاکسی و اتوبوس جا می گذارم تا کسی بخواند که نمی داند و لذت ببرد.

        1. پیمان مدنی -

          🙂 اگر می خواهید مثال را بعد از فعل را در نوشته ی خودم گذاشتم. پیدا کنید و بخندید

  6. سالومه ریاحی -

    من هم با نظر آقای پیمان مدنی موافقم. اصلا معلوم نیست گناه ما طرفداران داستان و ادبیات چیست که تازگی ها هرکجا سرک می کشیم با اسم این دوستان (صحت و طلوعی و …) مواجه می شویم… اصلا قصد قضاوت این افراد و آثارشان را ندارم، اینها هم مخاطبان خودشان را دارند، حرف من فقط این است که تکلیف آنهایی که به هر صورت طرفدار و دوستدار این نوع آثار محسوب نمی شوند چیست؟ همه جا و همه کس و همه چیز که نباید به یک قالب ریخته شود مگر کارگاه کوزه گری است، نه خیر ادبیات است، سلیقه ها و نگرش ها باید متفاوت باشد تا ادبیات بماند، نه ماندنی برای امسال و دو سه سال دیگر، ماندنی چند ده ساله و شاید چند صد ساله. خلاصه که من یکی واقعا خسته شدم از بس که هرجا پاگذاشتم ادبیات را در قبضه این افراد و امثال آنها دیدم… کاش حداقل این یکی را از باندبازی معاف می کردیم… کاش…

    1. فریال -

      چون خوب مینویسن خب. بهترین متن مجله داستان اون سوسکه بود که سروش صحت نوشته بود. بقه هم برن خوب بنویسن اسمشون هی تکرار بشه هی تکرار بشه. 🙂

  7. سینا -

    سلام ! میخواین شماره بعدی برای تنوع هم که شده از حبیبه جعفریان چاپ کنید !

  8. محسن علیدادی -

    سلام،به نظر من،نه داستان خوب،که هر چیز خوب،در هر جایگاهی دیده میشود.چه در میان بزرگان و چه در میان خردها… و چه بسا چه لذتی دارد که در میان بزرگان بدرخشی.نگران حضور هیچکس در این مجله نباشید،چرا که حضور بزرگان ادبیات داستانی در این مجله،اعتبار آن را بالا میبرد.البته ناگفته نماند که امیدوارم مدیران مجله،جوان گرایی و معرفی نویسندگان گمنام و تازه کار خوب را در رأس کارشان قرار بدهند.در پایان از شهری دور همه تان را میبوسم و دوست داشتنم را بی هیچ خستی نثارتان میکنم.خسته نباشید.م.ع.

  9. سينره -

    احتمالا پيشنهاد آقاي مدني در عمل اينگونه مي‌شود كه فرضا زماني كه آقاي صحت داستاني به دفتر مجله فرستادند، هيات تحريريه بي آنكه داستان را بخوانند آنرا عودت داده به ايشان بفرمايند كه از آنجايي كه عده اي شما را از مافياي نشر ميدانند ما نميتوانيم داستانتان را چاپ كنيم؛ و شما برويد مدتي در خانه انزوا بجوييد و بعد از سالها كه نامتان از صحنه روزگار پاك شد! آنوقت مثل تازه كارها بنويسيد تا ما بتوانيم اثرتان را با اجازه از خوانندگان منتقدي -كه علاقه مندند نه داستان مورد علاقه كه نويسنده مورد علاقه شان را دستچين كنند- چاپ كنيم!!!….

  10. پیمان مدنی -

    سینره ی عزیز من نمیگم کیفیت داستان پایین باشه و چشم بسته آثارشان را کنار بگذارند. مطمئنم حجم زیادی داستان به دست داستان میرسه اما آیا این داستان ها بدون نام روی میز قرار میگیره (nameless)؟ چرا فهرست نام همکارهای داستان محدود به چند نفر است و به تناوب آثار آنها منتشر می شود!؟ من میگم به دلیل اسم و رسم این دوستان ناخودآگاه کارشان در صف انتظار چاپ قرار میگیره و مطمئنم داستان بی نام ورسم ها در این مملکت با دقت داستان های آنها حتی خوانده نمی شود. یک نوع رودروایستی ادبی بوجود آمده. درمیان بی نام ها و تازه کارها هم اگر خوب بخوانی بهتر از همین نوشته های معمولی پیدا می کنی. زیاد و شگفت انگیز. فکر می کنم شما متوجه حرف من نشدین. صحت چاپ کنید، از خدایی چاپ کنید، از طلوعی و از هرکس که دوست دارید… تا امروز اینطوری بعدش هم همینطوری… من خیال می کنم شما از روی اسم کتاب می خوانید و لذت می برید! این ها همه آدم های خوب و درست… من از زاویه ی دیگری آسیب شناسی مختصری کردم. شما از چه ناراحت شدید؟ شما مگر داستان خوب نمی خواهید؟ یک تازه کار لزوما از آقای صحت نوعی بدتر نمی نویسه و همچنین برعکس. مسئله کیفیت از نام و نشان افراد جداست. لازم نیست یکی حتما از کارگاه نویسندگی کسی بیرون بیاید تا نویسنده باشد. لازم نیست یکی نوچه ی یک کله گنده و دکان دار باشد تا نامش را نویسنده بگذاریم. ( در پایان، من با آقای صحت پدرکشتگی ندارم. اتفاقا در حوزه فیلمنامه کارشان را قبول دارم و در چند خط بالا گفتم صحتِ نوعی. برداشت اشتباه نشود)

  11. امیر عباس هاشمی -

    از طرف ما که خسته نباشید، سال نود که با نشریه آشنا شدم تصورم این بود که کار به جاهای عجیب و غریب برسد که رسیده است. چون سر و کار داشتن با سلیقه، حوصله ای پولادین می خواهد. نظرات مربوط به شماره مرداد که بیشتر از هر چیز به میدان تیر و سیبل شباهت داشت و هر چه پیش می رود، آن هم پیشتر می رود.
    دیگر آنکه در ابتدا جمعیت بیشتر خانمها را در تحریریه نقطه ضعف می دانستم، اما حالا نقطه قوت است. با این همه انتقادهایی که بیشتر از نقد بودن به نسیه پهلو می زنند جای شما و علی الخصوص خانم مرشدزاده بودم عطای این کار را به لقایش می بخشیدم. عجب صبری… دوستانی هم که نه این طرفی هستند نه آن طرفی، مطالعه شماره مهر را از داستان آغاز کنند.

  12. سالومه ریاحی -

    دیگر هرگز نه داستان می خرم نه داستان می خوانم … نه به خاطر افت کیفیت وحشتناکش، که البته از خیلی وقت پیش، پیش بینی شده بود، نه، فقط نمی خوام یکی از این مخاطبان باشم، اصلا حس خوبی نداره این شکلی بودن

  13. سعیده امیرپور -

    داستان را ۳ سال است که بهترین دوست خود میدانم.هر بخشی به آن اضافه یا کم شد،من دوست داشتم و هرگز با تغییراتش با گله نگاه نکردم… باز هم مثل هر ماه منتظر پستچی و مجله م هستم

  14. سمانه توکلی -

    این شماره چقدر عالی بود. داستان ها رو که می خوندم یکی از یکی بهتر بود. داستان توبیاس وولف فوق العاده بود. و چقدر عجیب بود. باورم نشد وقتی خوندمش. داستان های ایرانی هم حرف نداشت. باید تبریک بگم راستش بعد از تابستون توقع چنین شماره‌ای رو نداشتم. خیلی ممنون

  15. سیما -

    من داستان رو دوست دارم ولی همه اشو نمیخونم مخصوصا اون قسمت ادبیات کهن رو اصلا نمیتونم بخونم.بجز اون همه رو میخونم و لذت می برم.داستان همسفر جاده های منه توی این یکسال و اندی که بین شهر خودم و تهران رفت و آمد می کنم.گرچه گاهی توی شهر خودمون برای پیدا کردنش خیلی می گردم و دست آخر هم میرم تهران می خرم…ولی می ارزه.از طرح جلدش شروع می کنم حتی تبلیغاتش رو هم میخونم!
    دستتون درد نکنه.من که تا جایی که میشه به دوستام توصیه کردم داستان رو بخونن

  16. بنفشه -

    چرا مدتیه از یادداشت سردبیر خبری نیست؟ داستان بدون یادداشت‌های خانم مرشدزاده چیزی ـ که نه! خیلی چیزها ـ کم داره.