اخبار داخلی | خبر | خبر انتشار

بیست‌وششمین شماره‌ی مجله‌ی داستان همشهری صبح امروز در تهران و شهرستان‌ها توزیع شد. دومین شماره‌ی تابستانی داستان با روایت‌ها و داستان‌های متنوع در ۲۴۴ صفحه منتشر شده است. داستان همشهری را می‌توانید از کتاب‌فروشی‌های معتبر و دکه‌های روزنامه‌فروشی تهیه کنید.

این‌جا هستید: داستان » بلاگ داستان » اخبار داخلی » خبر » خبر انتشار » شماره‌ی مرداد مجله‌ داستان همشهری امروز منتشر شد
« مطلب قبلی:
مطلب بعدی: »

۳۷ دیدگاه در پاسخ به «شماره‌ی مرداد مجله‌ داستان همشهری امروز منتشر شد»

  1. ویکتور -

    طرح جلد بسیار کلیشه‎ای!
    غیر از چادر گلدار چیز دیگری پیدا نمی‎کنید برای ماه رمضان؟

  2. هادی مختارپور -

    با سلام
    به هیچ وجه قصد زیر سوال بردن زحمات دوستان رو ندارم اما کیفیت پایین چاپ و جدا شدن صفحات مجله ضعفی بود که این بار هم همچون چند شماره ی قبل همراه داستان بود.
    بابت باقی بخش های داستان همچون شماره های قبل باید یه خسته نباشید جانانه بهتون بگم. 🙂

  3. دیده ور -

    من که به نظرم اومد تکراریه
    همین عکس یا یه چیزی شبیهشو پارسالم استفاده نکرده بودین?

  4. امیر -

    چند روزه که صرح روی جلد رو دیدم اما صبر کردم تا منتشر بشه بعد نظر بدن.
    به عنوان ضعیف ترین طرح هاتون می شه ازش یاد کرد.
    یکبار دیگه هم چیزی شبیه این طرح داشتید.خانمی که روی مبل خوابیده بود.
    کلا نپسندیدم

  5. مریم -

    دوس دارید یه اتفاقی بیفته، ربطی به مذهب داشته باشه و بازم تکرار کنید: عکس چادر گلدار بذارید و سردبیر بازم شروع کنه از مسجد و چادر و مهر بنویسه.
    نوشته های سردبیر با اینکه گیراست، اما اینکه هر سری، هر جوری شده ربطش میده به مذهب، نگاهمو به نوشته هاش عوض کرده. اصلاً منتظر چیز جدیدی نیستم از نوشته هاش.

    1. روناز کمالی -

      یک‌چیز الآن معلوم و مشخص است که خیلی از خواننده‌ها جلد را دوست نداشته‌اند. ما ازشان بابت این یک‌بار عذر می‌خواهیم چون به هر حال جلد دوست‌داشتنی حق خواننده است و ما باید سعی کنیم حدس‌مان درباره‌ی سلیقه‌ی خواننده درست باشد. بیشتر دقت می‌کنیم. در مورد نوشته های خودم اصلا قصدی برای ربط دادن به مذهب نبوده. حس واقعی ام بوده. دنبال کلیشه ای و شعار نبودم. ماه رمضان بود و یاد همین چیزها افتاده بودم. کاری از دستم بر نمی آید اگر مطابق سلیقه شما نیست.
      سردبیر داستان

  6. کیا. -

    انتظار دیگه‌ای داشتم از طرح روی جلد. برای من همیشه طرح جلدِ همشهری‌داستان تهِ‌تهِ معنا و مفهوم بوده.

  7. شادی -

    منم دل خوشی از جلد ندارم ولی آخه انصاف هم خوب چیزیه. اینجا ایرانه و یک نشریه برای بقا، نباید مدیران سوپر محافظه کار را بترساند. خسته نباشید ای بهترین داستانی ها. من در یادداشت های سردبیر ردی از دین می بینم و به نظرم هیچ اشکالی ندارد آدم به چیزی اعتقاد داشته باشد و از آن بنویسد. هرچند خودم نمی توانم اینطور باشم اما کسی که هست برایم محترم است. جای یادداشت سردبیر در شماره ی قبل خالی بود. همین که این بار هست خوبه. می شود انتقاد کرد و لحن طلبکار نداشت. اگر داستان از رمق بیافتد و دیگر چاپ نشود خوب است؟ می ترسم خودمان سردبیر و تیمش را خسته کنیم. تصویر روی جلد سلام شادِ کیوسک روزنامه به مخاطبان است. شاید تصویری از آش نذری پختن، یا مردی که بر بامی اذان می خواند یا نوشته های افطاری پشت مغاازه های شیرینی فروشی و… می توانست تصویر رمضانی بهتری باشد اما داستان به تمامی جلد نیست.

  8. به خانم مریم -

    با سلام. هی گفتند انتقاد کنید پیشنهاد بدید نظر بدید ولی دیکه نباید یه چیزایی رو با هم قاطی کنید که. سردبیر توی یادداشت شماره ماه رمضان با رنگ و بوی دینی اعتقادی خودش ننویسه از چی بنویسه؟ نه خود شما بگید از چی بنویسه؟ اگر کسی در مقام سردبیر بخواد ازین تریبون استفاده کنه و تفکرات و ایدئولوژی خودش رو ( هرچند ایدئولوژی غالب جامعه و سیاست باشه) القا کنه اون وقت حرف شما صحیح. ولی آیا واقعا همچین اتفاقی افتاده؟

  9. ستاره -

    شماره‌ی مرداد پارسال را هیچ وقت درست و حسابی نخواندم، جلدش حوصله سربر بود. دست کم من همیشه حال و هوای جلد را به حساب کل مجله می‌گذارم. دلم نمی‌خواست مرداد امسال باز همین آش باشد و همین کاسه، یا شاید همین زمینه سیاه و همین چادر گل‌گلی.

  10. و به سردبیر محترم و بقیه عوامل -

    خسته نباشید و واقعا خسته نباشید. کار سخت و انرژی بری انجام میدید و خوب می دونیم که معمولا کارفرهنگی چندان مورد تشویق وتمجید از جانب کسانی که باید تشویق وتمجید کنند قرار نمی گیرد اگرچه شما نیازی هم ندارید.
    فقط یک صحبت کوتاه: فکر می کنم مقداری صبروحوصله تون پایین اومده که البته حق دارید. ولی احساس نمی کنید در برخورد با انتقادات ( بی جا و به جاش، بماند) کمی تند و کم تحمل شدید؟ منظورم فقط پاسخ سردبیر به نوشته ی خانم مریم نیست. بیشتر این نظرات اخیر که حاوی انتقاد است اگر پاسخ داده شده کمی از سر بی حوصلگی و کم تحملی بوده است.
    ممنون

    1. روناز کمالی -

      حق با شماست و انتقاد به جایی بود. نباید حس بی حوصلگی و کم تحملی از پاسخ های ما بیاید حتی اگر فضا برای کارکردن توسط خودمان و دیگران کاملا تنگ شده باشد و فشارها از همه طرف خیلی زیاد باشد.
      دقت می شود از این پس. نظر قبلی هم اصلاح شد.

  11. مریم -

    من هیچ وقت دلم نخواسته خودتون رو سانسور کنید و هیچ وقت خودم رو آماده ی نادیده گرفتن بقیه ی صداها -اونم همچین صداهای گیرایی- نمی بینم.
    اما اگه فقط از فلان موضوع خاص ننوشتن، برای شما به معنی سانسور شدنه، پس حق دارم بگم دنبال چیز جدیدی نیستم از نوشته هاتون.

    1. روناز کمالی -

      گویا لحن تند بود در پاسخ شما. اصلاح شد. اگر موضوعات از نظر شما تکراری بودند ببخشید ولی می خواهید قبل از حکم تان یک نگاهی به همه شان بیندازید.

  12. و به طرح جلد -

    طرح جلد عزیز: سلام. اینکه این دوستان ما دوستت نداشتند درست. خب میگن انگار یه کنی تکراری و کلیشه ای هستی. اگرچه هیچ چیز در هنر به جرم اینکه کلیشه ای و تکراریه قابل حدف نیست. هنر اساسا تکرار مکرراته. حالا تو چادر گلداری خب باشی. همون زمینه ی سیاه پشت سرت و کنتراستی که ایجاد می کنه با روشنایی تصویر وسط عکس، می تونه نقطه ی قوت و قابل توجه تو باشه روی دکه ی روزنامه فروشی. این که به تو ایراد گرفتن البته نشانه ی بالا رفتن سطح سلیقه شونه. و چه هدفی برای یک گروه فرهنگی کار، بالاتر از این که سطح سلیقه ی مخاطباشو بالا ببره. حالا اگر مخاطب ها اعتراض می کنن تقصیر خود مسؤلین نشریه است. حالا به هرحال تو خودتو ناراحت نکن طرح جلد جان!

  13. وحید -

    سلام
    من فکر می کنم زیادی خوب بودن ایراد کار است . باید باور داشته باشیم که مجله داستان یک اتفاق تازه بوده و هست . متاسفانه دوستان یک مقدار جوسازی می کنند و به دنبال نظرات هم مسلسل وار شروع به انتقادهایی می کنند که شاید باعث شوند خستگی در تن داستان بماند ! و همین اتفاق خوشایند را هم از دست بدهیم . با این اوضاع و احوال و شرایط این روزهای ما ، باید قدر داستان را دانست . جلد این شماره آن قدرها هم بد نیست . نوشته خانم مرشد زاده را هم خواندم و دوست داشتم .

    خسته نباشید

  14. سمیه -

    ای بابا، من هر دفعه باید بگم :دی
    مشهدم همشهری داستان رسیده، دوستان در جریان باشن. من امروز از خیابون خسروی خریدم، اول یه کم سوال کنین بعد بیاین اینجا بگید، الکی تحریریه رو هم زا به راه نکنین

  15. رضا محمدی -

    من مدت زیادی نیست با مجله‌‌تون آشنا شدم و انصافا هر شماره اون قدر برایم جذاب بوده که برای خرید شماره‌ی بعدی ترغیب بشم ولی حس می‌کنم گاهی اوقات زیادی اصرار دارید که مجله رو عامه بخونن (این که یک مجله رو عده‌ی زیادی بخونن بسیار هم خوبه ولی…). به نظرم اختصاص این حجم برای روایت‌های مستند از این نگاه میاد. برای ایجاد یه تعادل بین بالا بردن سطح سلیقه‌ی مخاطب عام و ترغیبش به خواندن «داستان» احتمالا راه‌های بهتری هم وجود داره که هم بتونه بسیاری از مخطبا رو راضی نگه داره هم سطح درک هنری‌شون رو بالا ببره مثل این ایده‌ی گفتگوی داستانی که در این دو شماره به نظرم موفق بوده.
    اما در مورد جلد، یه ایده اینه که حداقل توی وبلاگ یه نظرسنجی درباره‌‌ی بهترین روی جلدهای «داستان» بگذارید.
    در ضمن، خسته نباشید.

  16. فاطیما -

    × نیازه که من هم بگم جلد شماره‌ی مرداد واقعا افتضاح‌ـه.
    به قول ارغوان زیادی دوست‌نداشتنی‌طورـه. :/

  17. بنفشه -

    سلام به سمیه خانم
    ممنون که اطلاع دادید. متأسفانه من دقیقا تا همون زمانی که پیام رو گذاشتم از کیوسک هایی در مناطق مختلف شهر سؤال کردم و گفتند که هنوز نیومده.
    عذر می خوام اگه باعث نگرانی و به زحمت افتادن تحریریه شدم. شاید کم صبر بودم ولی پیامم فقط از سر علاقه زیاد به داستان بود و اینکه برای رسیدنش لحظه شماری می کردم.

  18. سمیرا -

    سلام و خداقوت
    يكم از تحريريه داستان ناراحتم اون هم به خاطر اينكه توقع خوب از تيم خوب انتظار مي رود. عكس يك اين ماه اصلا جذاب نبود. اين را صريح گفتم چون داستان به كار خوب معروفه. يك مورد ديگه اينگه ماه پيش براي بخش يك تجربه، متني براتون فرستادم كه خيلي انتظار داشتم اين ماه در بخش خوانندگان چاپ شود
    بازهم به خاطر همه خوبي هاي داستان ممنون

  19. مهرداد -

    متاسفانه هیچ گاه عکسی از نویسندگان روی جلد زده نمیشه انگار که کار از نوع نبوغ انسانی نیست!کاری که اگر بشود ثمرات بسیار داره که کمترینش جذب مخاطب و ایجاد انگیزه در نویسنگان است.کاری که توی مجلات معتبر دنیا سال هاست رواج داره ولی ظاهرا دست اندرکاران مجله هیچ اطلاعی از اون ندارن یا اینکه اهمیت نمیدن! لیکن بنده ۲ پیشنهاد در این راستا دارم:۱-هر ازگاهی در صورت کشف استعدادی تازه و ناب و یا استعدادی کمتر شناخته شده جلد رو کامل به عکس آن شخص اختصاص دهید(در نشریات معتبر دنیا بسیار رواج داره) ۲-میتوانید عکس مورد نظرتان در ارتباط با آن شماره و عکس آن شخص را به صورت جدا یا تلفیقی بذارید. تا کی با این جلد بی روح و ملال آور؟ یک انقلاب باید در جلد ایجاد شود، با تشکر منتظر پاسختون هستم

  20. محمدجواد شوشتری -

    سلام
    واقعا دست مریزاد
    یک پیشنهاد دارم. میشه نسخه الکترونیکی هر شماره رو هم روی سایت برای فروش بذارین؟ یا شماره های قدیمی رو.

  21. داستانگو -

    يه داستاني، زندگي نگاره اي چيزي چاپ كنيد كه تكون دهنده باشه. يه زندگي نگاره فراموش نشدني خونده بودم از الكساندر همن. داغونم كرد. متن اصلي اش را از اينترنت پيدا كردم. مترجم اش خيلي قشنگ ترجمه كرده بود. دستش درد نكنه. من ديگر در همشهري داستان زندگي نگاره اي در آن حد و اندازه نخواندم. از اين جور متن ها بزنيد. تكان دهنده… در ضمن طرح روي جلد اين شماره جديد تان خيلي ضعيف بود. تشكر از زحمات شما.

  22. الف -

    به دل نگیر داستان گلم.از بس دوستت داریم اینجوری میکنیم.عصبانی میشویم.پرخاش میکنیم.از بس مهمی برایمان.از بس میخواهیمت.گاهی دوست داشتن زیادی دردسر است.قد لقمان هم طاقت نداریم که اگر یک بار خربزه ی تلخ خوردیم به پاس آن هم شرینی سابق که در دهانمان گذاشتی این بار هم به به حواله ات کنیم،به به پیش کشمان اقل کم کمی دندان روی جگر بگذاریم .هرچند خربزه ات اصلا تلخ نیست.برای من که اصلا نیست همانجور شیرین است مثل سابق حالا گیرم عکس روی جلدت به قندی سابق نباشد.
    به دل نگیر داستان گلم.

  23. مینو -

    سلام
    درست است که طرح تکراری است. من هم نظرم همین بود
    ولی وقتی داستان را خریدم و از نزدیک دیدمش نظرم عوض شد
    بدون شک عکس حس خوبی دارد واین حس به من منتقل شد
    فکر می کنم همین کافیست.
    انتقال حس حتی تکراریش هم خوب است.

  24. صالح رستمی -

    سلام
    شماره ی مرداد ضعیف ترین شماره ی تاریخ مجله در این سال ها بود!
    امیدوارم که در شماره های بعدی پیشرفت داشته باشید.

    البته ترجمه های آقای میرزاخانی و داستان دنباله دار عالی بودند!
    با تشکر

  25. مینو -

    سلام
    من نمی دونم واقعا این همه اعتراض برای چیه. ونمی خوام بی خودی از کسی طرفداری کنم. فقط می خوام به عنوان یک خواننده نظرم رو بگم.
    متن سردبیر نه کلیشه ایی بود نه قصد داشت چیزی رو القا کنه. بسیار بصری بود و تصاویر خیلی خوب نقش می بست در ذهن صحنه ی فوق العاده ای بود باران کاغذ پاره ها.
    اصلا داستان رو به همین خاطر دوست دارم
    چون از کلیشه بیزاره فکر می کنم همه هم هیم عقیده رو دارن چون همه به کلیشه اعتراض کردن ولی نه یاد داشت سر دبیر نه چادر گلدار هیچ کدام القا کننده ی چیزی نبود و هیچ کدام کلیشه نبود. حتی به نظر من اگر عکس چادر گلدار را برای جلد انتخاب می کردید همان که پر از اضطراب و دلهره بود ……
    نمیدانم این همه اعتراض بی مورد برای چیست؟
    معنی افتضاح را نمی فهمم؟! این همه تفاوت نیست بین این ماه و آن ماه که از عالی به افتضاح رسیده باشد! نمی فهمم….