گفت‌وگو

گفت‌وگو با تد چیانگ درباره‌ی سیر داستان علمی‌تخیلی در چند دهه‌ی اخیر

دوران طلایی ژانر علمی‌تخیلی برمی‌گردد به دهه‌ی ۱۹۳۰ كه علمی‌تخیلی‌نویس‌ها به كمك نیروی خیال موضوعات و مفاهیمی مانند علوم آینده، تكنولوژی، جهان‌های موازی، انواع سفر در فضا و زمان و با سرعتی مافوق نور را به مقدار حیرت‌انگیزی وارد دنیای داستانی كردند. همین حجم تخیل‌ورزی از یك سو دلیل عمده‌ی مخالفت‌های جدی با این ژانر و از سوی دیگر عامل طرفداری‌های عاشقانه از آن بود. بعضی از نویسنده‌های این ژانر مثل آسیموف شهره‌ی عام و خاص داستان‌خوان‌ها هستند. یكی از نویسندگان متاخر و مشهور علمی‌تخیلی، تد چیانگ، نویسنده‌ی پنجاه‌ ساله‌ی آمریكایی است.
تد چیانگ در دنیای علمی‌تخیلی شخصیتی افسانه‌ای به حساب می‌آید. او تاکنون چهار جایزه‌‌ی نبولا برده، چهار جایزه‌ی هوگو و تعداد زیادی جایزه‌ی دیگر و همه‌ی این‌ها فقط برای كم‌و‌بیش پانزده داستانی كه نوشته. در عرصه‌ای که نویسندگان صاحب‌نام آن مرتب در حال انتشار داستان‌های کوتاه‌اند و هر دو‌سه سال یک بار رمانی هم می‌نویسند، چیانگ گویا هیچ شتابی برای انتشار کارهایش ندارد. او در هر داستان، با طرح داستانی انسانی، با نثری ساده و روان، پرسش‌های فلسفی عمیقی را مطرح می‌کند که همین باعث شده او را فارغ از ژانر علمی‌تخیلی‌اش یکی از نویسندگان مطرح داستان کوتاه بدانیم.

تو اولین داستان کوتاهت را سال۱۹۹۰ منتشر کردی که همین داستان بعدا رفت توی اولین مجموعه‌داستانت که سال ۲۰۰۲ از چاپ درآمد. داستان‌های توی آن مجموعه روی هم چهار جایزه‌ی نبولا گرفتند و یک جایزه‌ی استرجن و چهار هوگو (و کلی جایزه‌ی دیگر که از آن موقع مرتب به این مجموعه تعلق گرفته). الان که از منظر سال ۲۰۱۶ به آن کارها نگاه می‌کنی، آن‌ها را چطور می‌بینی؟

اولین چیزی که به چشمم جالب توجه می‌آید، تغییری است که سیمای ژانر علمی‌تخیلی در بیست سال گذشته به خودش دیده. آن زمانی که من تازه شروع کرده بودم و کارهای اولم درمی‌آمدند، علمی‌تخیلی یک ژانر خیلی حاشیه‌ای بود که حتی به‌ کار بردن واژه‌ی «ژانر» برای آن کلی دردسر داشت و خیلی‌ها با آن مخالف بودند. یادم است یک بار رفته بودم سر یک کلاس نویسندگی خلاق که استادش همان اول کار رسما گفت که دپارتمان ادبیات کارهای دانشجویانی را که دنبال ژانر علمی‌تخیلی می‌روند یا کلا دنبال ژانرنویسی‌اند نمی‌پذیرد چون هدف کلاس‌ها رسیدن به آثار ادبی اصیل است. آن‌وقت‌ها کسی فکرش را نمی‌کرد که بعدها حتی داستان‌های رئالیستی معاصر به‌عنوان یک ژانر مستقل مطرح بشود.

هنوز هم خیلی‌ها به داستان علمی‌تخیلی اعتنایی ندارند ولی هستند آدم‌هایی كه موقع انتخاب كتابی برای خواندن، به ژانرش هم كم‌وبیش توجه می‌كنند. امروزه کالج‌ها برای داستان علمی‌تخیلی كلاس‌های اختصاصی د‌ارند.

در این سال‌ها نوشتنت چه تغییری کرده؟ آیا رشد اقبال عمومی به داستان علمی‌تخیلی تاثیری در نوشتنت داشته؟

راستش فكر می‌كنم در مورد تغییر نوشتنم خودم صلاحیت نظر دادن ندارم؛ بقیه باید بگویند. برای جذب آدم‌هایی که داستان علمی‌تخیلی نمی‌خوانند هیچ‌وقت تلاش خاصی نکرده‌ام. به نظر من این روزها دیگر خیلی از خوانندگان عادی هم دنبال داستان و ادبیات گمانه‌زن هستند؛ مثلا پیش‌ترها نوشتن داستان جهانی کاملا مشابه جهان ما با یک گذشته‌ی تاریخی کاملا متفاوت، ممکن بود خواننده را گیج کند ولی این روزها دیگر این كار عادی شده. خواننده‌ها هم ورزیده شده‌اند و دیگر حتی لازم نیست برایشان از اول داستان همه‌چیز را توضیح بدهی چون خودشان آن را حدس می‌زنند و این احتمالا به نفع من است.

گفته‌ای که با خواندن کارهای آسیموف به داستان‌های علمی‌تخیلی علاقه‌مند شدی. حالا بگو که دلیل اصلی‌ات برای نوشتن و خواندن چیست؟ خودت را در این دو کار چگونه تعریف می‌کنی؟

در بچگی حرص خواندن داشتم ولی یادم است که یک دوره‌ای در دبستان به‌جای داستان، ادبیات غیرداستانی زیاد می‌خواندم. کلی کتاب درباره‌ی حیوانات می‌خواندم و این وسط مارها و خزنده‌ها خیلی برایم جالب بودند. کتاب‌هایی را كه درباره‌ی پدیده‌های غیرعادی و فراطبیعی بود هم خیلی دوست داشتم، چیزهایی مثل هیولای دریاچه‌ی ‌نس یا پاگُنده. فکر کنم میلم را به چیزهای عجیب این‌طوری سیراب می‌کردم تا این‌که بالاخره داستان علمی‌تخیلی را کشف کردم.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی هشتادودوم، آبان ۹۶ ببینید.

*‌‌‌‌ اين گفت‌وگو ۱۶ جولا‌ی ۲۰۱۶ دروب‌سايت ادبی electric literature منتشر شده است.