شهریور ۱۳۹۷

عروس جنوبی در خانواده‌ی شمالی

ورودی رشت روی تابلوی رنگ‌و‌رورفته‌ای نوشته‌اند: «به رشت، شهر باران‌های نقره‌ای، خوش آمدید.» در آن یک هفته‌ خبری از باران نبود. بعدها در پاییز و زمستان باران‌های دلچسبش را تجربه کردم اما فکر می‌کنم باید روی آن تابلو می‌نوشتند «شهر غذاهای رنگارنگ، شهر آدم‌های ماجراجو در خوراک».

شهریور ۱۳۹۷

خاطرات یک شالیکار

من هنوز هم می‌روم و روی زمین‌هایمان کار می‌کنم؛ نشا، وجین (کندن علف‌های هرز)، دوواره کاری (وجینِ دوباره) و درو. ساعت مقرر کار شیفتی از هفت صبح است تا بیست دقیقه به یک و شیفت بعد‌از‌ظهر از ساعت دو شروع می‌شود تا هشت.

شهریور ۱۳۹۷

رشت‌ زیر باران

بدون راهنما شروع کردم به قدم زدن در اولین کوچه‌ای که مرا به خیابان می‌رساند. راه را بلد نبودم اما همین شهر را شگفت‌انگیز می‌کند. حالتی از بی‌خبری است که اتفاقا دلچسب است.

شهریور ۱۳۹۷

روایتی از وَرزاجنگ در یكی از روستاهای گیلان

اسمش هست «گاوبازی گیلان» یا چنین چیزی. دو کانال و چند گروه دیگر هم هست به همین نام با یک پسوند یا پیشوند، یا با ترکیب دیگری از کلمات، مثلا «ورزاجنگ». مردم هر روستا عضو یک یا چندتا از آن‌ها هستند و خبر جنگ‌ها را از آن‌جا پی می‌گیرند.

مرداد ۱۳۹۷

نامه‌نگاری با یک سرباز وظیفه درسال ۱۳۵۵

احمد جوانی است هجده ساله در آستانه‌ی مستقل شدن از خانواده و ورود به اتفاق‌های مهم زندگی. کاراکتر او، موقعیت و دغدغه‌ها و گیر و گرفت‌های زندگی‌اش مثل تکه‌های پازل از میان کلمه‌های دوستان و اقوامش جدا می‌شوند و آرام آرام بخشی از چهره‌ی او را برای ما آشکار می‌کنند. نامه‌ها خرده‌روایت‌هایی می‌شوند تا با کمک گرفتن از خیال‌مان روایت کامل او را بسازیم.

مرداد ۱۳۹۷

چند روایت از «قهرمان کودکی»

یک روز ظهر که داداش اصغر سهم یخ ما را می‌آورد از دور دیده بود می‌خواهم بروم پشت بام اما دارم با نردبان سروکله می‌زنم. گونی یخ را گذاشت زمین و آمد کنارم. خواستم فرار کنم بروم توی اتاق که نگهم داشت. دستش یخ بود. گفت:« من می‌ایستم این پایین، تو بسم الله بگو، پله پله برو بالا. اصلا برنگرد زیر پات رو ببین. چشمت فقط به بالا باشه.»

مرداد ۱۳۹۷

چند قاب از اتاق‌های یک شکل

در عکس‌های پیش‌رو، ترین کرگه سراغ خانه‌های یک شکل خیابان‌شان رفته تا زندگی و شخصیت متفاوت ساکنان‌شان را از یک زاویه‌ی ثابت نشان‌مان بدهد، خانه‌هایی که پنجره و دیوارهایشان هم‌شکل‌اند اما آدم‌هایشان نه.

تیر۱۳۹۷

چند قاب از شلیک به اشیا

در ایالت آیداهوی آمریکا تیراندازی تفریحی قانونی است، دنیل جورج عکاس سراغ اشیایی رفته که مردم خشم‌شان را سرشان خالی کرده‌اند.

تیر۱۳۹۷

گفت‌وگوهای فرودگاهی

صفحه‌ی یک گفت‌وگو تا پیش از این شامل گفت‌وگوهایی در بیمارستان، دفتر پلیس +۱۰ و … بود. این‌بار گفت‌وگو‌های ردوبدل‌شده در فرودگاه بین‌المللی امام‌خمینی(ره) تهران جمع‌آوری و تنظیم شده‌اند. جایی که مسافران از مرزهای جغرافیایی عبور می‌کنند و سفر با همه‌ی متعلقاتش به چیزی بیشتر از یک جابه‌جایی تبدیل می‌شود.

تیر۱۳۹۷

خاطرات يک رئيس قطار

خیلی به او نزدیک شده بودیم. ضربان قلبم تند می‌زد. همان‌طور مسخ سرعت حرکت‌مان بودم و چشمانم را بسته بودم تا شاهد این صحنه‌ی دلخراش نباشم که دیدم متصدی راه‌بر، که معلوم بود از موتوری ناامید شده، خودش را به آن‌ها رساند و او و موتورش را به جلو هول داد.