خرداد ۱۳۹۷

سه مربی ناكام در دو جام جهانی

گلن هادل در جام‌جهانی ۱۹۹۸و مارادونا و کاپلو در جام‌جهانی ۲۰۱۰. او تصاویری پرجزئیات از حرکت‌ها و کنش‌های آن‌ها نشان‌مان می‌دهد که فقط یک بخش برجسته‌شده از کل زندگی حرفه‌ای آن‌ها است. این‌ها مربی‌هایی‌ هستند که برای تغییرات اساسی انتخاب شده‌اند و قرار است یک تیم ملی را دوباره احیا کنند اما همه سر آخر یک وجه اشتراک دارند: ناکام‌اند.

خرداد ۱۳۹۷

چند قاب از خشونت طرفداران فوتبال

طرفداران دوآتشه‌ی دو تیم دن‌هاخ و آژاکس در سال ۱۹۸۸ به جان هم افتاده‌اند، دن‌هاخی‌ها بین تماشاچی‌های آژاکس بمب دستی که می‌اندازند و ماجرا شروع می‌شود؛ دعوای مفصلی که بیست‌وپنج زخمی داشته و داور بازی را نصفه‌کاره قطع کرده. در سال ۲۰۰۵ دوباره طرفداران دو تیم به جان هم می‌افتند و هنوز اگر در استادیومی کنار هم باشند احتمال همه‌چیز هست.

خرداد ۱۳۹۷

چند روایت از «اسم»

می‌گفتند اولین قدم برای وارد شدن به دایره‌ی دور هر آدم دانستن اسم او است، انگار که اسم یک کلید باشد. وقتی کسی را به اسمی می‌نامی، این کلید دروازه را باز می‌کند و تو را راه می‌دهد توی حریم رفاقت و دشمنی‌ها، ناآرامی و آسودگی‌هایش. قصه باشد یا واقعیت، اسم‌ها دنیای ما را بزرگ می‌کنند.

خرداد ۱۳۹۷

نامه‌نگاری‌های زن و شوهری جوان در سال‌های جنگ

در مریوان هستم. خوب، خوب، خوب، الحمدلله. چندنفری مشغول نوشتن نامه هستیم. همه قریب‌به‌اتفاق زن و بچه داریم غیر از دو سه نفر. بالاترین سن حدود شصت سال و پایین‌ترین سن حدود پانزده سال. از همه رنگ است. کوه‌های اطراف مملو از درخت و چشمه‌سار است. اولین چیزی که جلب توجه می‌کند منظره‌ی زیبای کردستان علی‌الخصوص مریوان و اطراف است.

اردیبهشت ۱۳۹۷

روایت فارسی‌زبانان خیابان استقلال استانبول

بعد از آن اتفاق به صورت ناخودآگاه یک زبان قراردادی بین ما به وجود آمد. با کمترین خارج شدن صوت از دهان و با اشاره کردن به سوژه‌ی مورد نظر. مثلا اگر قرار بود لباسش را به خشکشویی ببرد و می‌خواست به من هم برای بردن لباس‌هایم تعارف کند، کمد اتاقش را نشانم می‌داد، بعد با دستش به لباس‌ها چنگ می‌زد و بعد همان دست را مثل حرکت اتو روی لباس بالا و پایین می‌برد و این یعنی می‌خواهم بروم خشکشویی.

اردیبهشت ۱۳۹۷

چند قاب از آدم‌های کنار دریا در استانبول

دریا آینه‌ی بازتاب‌دهنده‌ی حضایل و رذایل نیست، دریا بی‌خیال‌تر از این است که آینه باشد و بازتاب دهد. دریا فقط خیال‌پردازها را خیال‌پردازتر می‌کند. ترکیه محاط در این آب است در شمال و جنوب و غرب دریا دارد؛ چند دریا و یک بغاز که استانبول را جدا می‌کند و وصل می‌کند.

اسفند ۱۳۹۶ و فروردین ۱۳۹۷

زندگی در خانواده‌ای با ماموریتی پنهانی

دو برادر، بهت‌زده، دستبند خوردن پدر و مادرشان را تماشا کردند و دیدند هرکدام را جداگانه سوار یک اتومبیل سیاه‌رنگ کردند و بردند. تیم و الکس با تعدادی از ماموران در خانه ماندند. ماموران گفتند که باید جست‌وجوی جرم‌شناسانه‌ی بیست‌وچهارساعته در خانه انجام بدهند و برای دو برادر، اتاقی در هتل آماده شده. یکی از ماموران به آن‌ها گفت دلیل بازداشت پدر و مادرشان این است که مظنون به «ماموران غیرقانونی یک دولت بیگانه» هستند.

اسفند ۱۳۹۶ و فروردین ۱۳۹۷

چند قاب از نویسندگان و پدران‌شان

پسرها قالب می‌گیرند، شبیه مى‌شوند، تکرار مى‌کنند. پدران می‌ایستند و تماشا می‌کنند، تقلاها را می‌بینند، دور شدن و نزدیک شدن‌ها را. پسرها می‌خواهند شبیه باشند یا نباشند، می‌خواهند نسخه‌ی پدرشان باشند یا نباشند. پدرها اما این راه را قبلا رفته‌اند، قبل از پسرشان این کش و واکش‌ها را داشته‌اند.

اسفند ۱۳۹۶ و فروردین ۱۳۹۷

یك ایتالیایی عاشق در ایران

فلیچتا فارسی را خیلی خوب حرف می‌زند، غیر از این‌که به جای «آ» می‌گوید «اُ»؛ «بوشه» به جای «باشه»، «بویَد» به جای «باید» یا «سوعت» به جای «ساعت»؛ و این‌که «پس» را کشدار و با بسامد بیشتر از معمول می‌گوید: «ما سال ۶۰ یه بار رفتیم اصفهان، پس تو راه برگشت رفتیم کاشان.» غیر از این‌ها فارسی‌اش حرف ندارد.

اسفند ۱۳۹۶ و فروردین ۱۳۹۷

چند روایت از «کارت‌پستال»

موقع خانه‌تکانی مادرها اصرار دارند همه‌ی خانه را یک بار بیرون بریزند و از نو بچینند، چه وسایل دم‌دست را چه کارتن‌های ته انباری و گوشه‌ی کمد را. ته کمدها در جعبه‌های یادگاری کارت‌پستال‌ها معمولا عضو ثابت‌‌‌اند، عکس‌ها و نقاشی‌های رنگ‌ورورفته که نگاه کردن به‌شان یاد چیزی یا کسی را در ما زنده می‌کند، تصاویری که از کلمات عبور می‌کنند و رنج‌ها و شادی‌های فراموش‌شده را به یادمان می‌آورند.