بهمن ۱۳۹۶

نامه‌نگاری‌های دو دختر جوان در ماه‌های قبل و بعد از انقلاب ۵۷

پری‌جان، اگر دوباره دیر جواب دادم ببخش. آخر نمی‌دانی کرمان چه خبر است. هر روز صبح زود بلند می‌شویم و تندتند کارهای خانه را انجام می‌دهیم تا آباجی به من و شهلا کاری نداشته باشد و بتوانیم به همراه یدالله به راهپیمایی برویم. جایت خالی در روز تاسوعا چه جمعیتی در خیابان جلوی مسجد ملک بود.

دی ۱۳۹۶

این روزها البته لابستر غذای شیک و لذیذی است و یکی دو پله مانده به جایگاه خاویار برسد. گوشت آن از اغلب ماهیان غنی‌تر و حیاتی‌تر است و در مقایسه با مزه‌ی دریایی افتضاحِ صدف‌ها و حلزون‌ها، طعم ترد و لطیف‌تری دارد. در فرهنگ عامه‌ی آمریکایی، لابستر غذایی دریایی است که به استیک پهلو می‌زند و اغلب سر منوی غذای اصلی بسیار گران رستوران‌های زنجیره‌ای قرار می‌گیرد.

دی ۱۳۹۶

پنجاه سال پیشخدمتی در یك رستوران

پیرمرد آمد از توی ظرف بکشد اما آن‌قدر دستش می‌لرزید که حتی نمی‌توانست ملاقه را بردارد. با آن‌که ظرف داغ و سنگین بود اما آن را محکم نگه داشته بودم و تکان نمی‌خوردم. بالاخره ملاقه را برداشت و دستش آن‌قدر توی هوا لرزید که تا خواست آن را توی ظرف خودش بریزد نیمی از آن روی پیراهنش خالی شد.

چند روايت از «ناهار روز جمعه»

سفره‌‌ی هر خانه روزنامه باشد یا ترمه یک کار می‌کند؛ آدم‌ها دوست و دشمن، غریب و آشنا، قهر و آشتی را دور هم جمع می‌كند. نه که همه‌ی این جذب به هوای لذت خوراک باشد. چیزی در این با هم نشستن‌ها هست که سفره را مبارک و محترم می‌کند. یک تجربه‌ی این شماره درباره‌ی همین دور هم نشستن‌های ظهرهای جمعه است.

آذر ۱۳۹۶

شش قاب از حمام های عمومی

حمام‌های عمومی شد جای در راه مانده‌ها و سربازها و مسافرهایی كه پول ماندن در اتاق‌های حمام‌دار را نداشتند اما هنوز هم بعضی‌ها برای تن‌شویی و دلاكی و مشت و مال به حمام‌های عمومی می‌روند؛ به‌عادت شاید یا به‌خاطره، برای دیدن گذشته و زندگی در گذشته.

آذر ۱۳۹۶

خاطرات یک گفتاردرمانگر

موقعیت‌های مختلفی مثل فروشگاه، داروخانه و بانک را توی کلینیک برایش شبیه‌سازی می‌کنم تا راحت‌تر بتواند با این تغییر بزرگ کنار بیاید. به اتفاق همه‌ی كاركنان کلینیک نمایش بازی می‌کنیم و هرکس نقشی به عهده می‌گیرد. آن‌قدر خوشحال است و در همین موقعیت‌های شبیه‌سازی‌شده با افراد فرضی خوش‌وبش می‌كند كه حتی من هم بعضی موقعیت‌ها را باور می‌كنم.

آذر ۱۳۹۶

خاطرات یک سرباز گروهان پاکسازی

توی میدان مین کار به این صورت است: زمین‌ها را به قطعه‌های مربعی‌شکل بزرگ (باکس) تقسیم‌بندی می‌کردند و ما وظیفه داشتیم از چند نقطه‌ی اتفاقی با فواصل یکسان شروع کنیم به تراشیدن سطح زمین تا انتهای باکس. این کار را با بیل انجام می‌دادیم اما فکرش را نمی‌کردم مین را هم با بیل باید دربیاوریم. قشنگ مثل سیب‌زمینی و پیاز. میوه‌های این مناطق مین بود.

آبان ۱۳۹۶

خاطرات یک كرایه‌دهنده‌ی لوازم و ظروف

پدرم آن آخری‌ها خودش کلمن را آب می‌کرد و تمام روز می‌نشست پشت میز به کلمن و رفت‌و‌آمدها خیره می‌شد. مادر و کودکی که برای خرید روزانه آمده‌اند، پیرمردی که راه گم کرده، مردی که برای کرایه‌ی لوازم از راه دور آمده و همه‌ی آن‌هایی که تندتند راه می‌روند. می‌گفت هر آدمی قصه‌ای دارد.

آبان ۱۳۹۶

چند قاب از آسایشگاه‌های روانی متروكه

این مجموعه‌ عكس‌هایی از دیوانه‌خانه‌های فراموش‌شده است در آمریكای شمالی، مجموعه‌ای از دیوانگی‌های متروك آدم‌ها، با مسواك‌ها و كفش‌های بولینگ، اتاق‌ها و سقف‌های شیروانی باقیمانده، خالی، خیال‌آور.

مهر ۱۳۹۶

روایت مردی که دوچرخه‌ها‌ی دزدی را پیدا می‌کند

عصرها در زیرزمین خانه‌اش دوچرخه‌هایی را که زیرشان جک زده بود آچارکشی می‌کرد. دوچرخه‌سواری استرسش را كم می‌‌كرد. همسر او هم به دوچرخه‌سواری علاقه‌مند بود. همسری که گاه صدایش درمی‌آمد که پس کی قرار است آن‌همه وسیله‌ی نیمه‌کاره را از زیرزمین بیرون بیاورد تا بالاخره بروند سراغ بازسازی آن‌جا.