کارگاه رمان

قسمت چهارم: فصل‌بندی در رمان

در صفحه‌ی کارگاه رمان که از آغاز تابستان شروع شده، محمدحسن شهسواری، نویسنده‌ی رمان‌های «شب ممکن» و «پاگرد» و مدرس رمان‌نویسی، علاقه‌مندان به نوشتن را به زبانی ساده با اصول و مراحل نگارش رمان آشنا می‌کند.

در زمان دانشجويي دوست نازنيني داشتيم که خاطراتش را به شيوه‌ي خاصي تعريف مي‌کرد. مثلا ماجراي صبح را که از خوابگاه راه افتاده تا به دانشگاه برسد، اين‌طور برايمان مي‌گفت: «از خوابگاه که بيرون آمدم هوا خيلي سرد بود. سرما که مي‌دانيد يک امر کاملا نسبي است. اتفاقا آن‌طور که مردم فکر مي‌کنند انيشتن واضع نسبيت نيست. من خودم مثلا توي فيزيک خيلي ضعيف بودم اما ادبياتم حرف نداشت. حالا اين‌طور نگاه نکنيد، دبير ادبيات ما کشتي‌گير بود. چرا مسابقات کشتي را ديشب تلويزيون اين‌قدر دير پخش کرد. راستي بچه‌ها مي‌دانيد رنگي که تلويزيون‌هاي رنگي نشان مي‌دهند فقط سي‌درصدِ واقعيت است…»

اوايل از شيوه‌ي تعريف کردن دوست‌مان خيلي لذت مي‌برديم اما قرار بود چهارسال با او زندگي‌ کنيم. طبيعي‌ بود بعد از مدتي دست‌به‌يکي مي‌کرديم تا چيزي تعريف نکند. فقط بعضي وقت‌ها که آدم جديدي وارد جمع مي‌شد، کاملا شيطان‌صفتانه از دوست‌مان خواهش مي‌کرديم ماجرايي تعريف کند تا اين جاذبه‌ي توريستي دانشگاه‌مان را به رخ بکشيم.

دوره‌ي دبيرستان هم، هم‌کلاسيِ‌ شاگرداولي داشتم که خيلي علاقه داشت به‌ من درس بدهد اما ازش فراري بودم. چرا؟ چون مثلا اگر سوالي درباره‌ي «تابع انتگرال‌پذير» داشتم، توضيحاتش را از جدول ضرب شروع مي‌کرد و تا به انتگرال و ديفرانسيل برسد، شب از نيمه گذشته بود. تازه فقط اين نبود. همه‌چيز را اين‌قدر بدون فراز و فرود، طولاني، بدون تقطيع و خسته‌کننده توضيح مي‌داد که بايد به‌سختي جلوي خودم را مي‌گرفتم خميازه نکشم.

نويسندگاني مانند اين دو دوست من، دو طرف افراط و تفريطِ تقطيع موضوعي درام هستند. يعني ‌چه؟ همراهم که بياييد، متوجه خواهيد شد.


ارسطو و هداياي سه‌گانه‌اش

يکي از مهم‌ترين مفاهيمي که ارسطو در دوهزار و چهارصدسال پيش در کتاب معروفش «بوطيقا» درباره‌ي قوانين داستان‌گويي آورده، وحدت‌هاي سه‌گانه است. حتما آن زمان داستان‌گويان خيلي شلخته داستان مي‌گفتند. مثل آن دو دوست من. يا بي‌حال، يکنواخت و خسته‌کننده يا شلوغ، درهم وبي‌سروته. بنابراين ارسطو که به معلم اول معروف است، براي داستان‌گويي که آن زمان بيشتر ‌در قالب تئاتر بوده، قوانيني وضع کرد که ماجرا را از اين هرج‌ومرج دربياورد. يکي از قوانين همين وحدت‌هاي سه‌گانه است.

وحدت زمان: سراسر زمان حالِ داستان نبايد از بيست‌وچهارساعت تجاوز کند و اتفاق‌هاي مربوط به گذشته را نبايد ببينيم، بلکه فقط بايد از زبان قهرمان‌ها گفته شوند.

وحدت مکان: هر پرده از نمايش تنها بايد در يک مکان اتفاق بيفتد.

وحدت موضوع: کليت داستان بايد داراي تنها يک محور اصلي داستاني باشد و نويسنده‌ بايد از نمايش (روايت) داستان‌هاي نامربوط و حاشيه‌اي اجتناب کند.
اگر بخواهيم منظور ارسطو از «موضوع» را کمي روشن کنيم، بايد بگوييم موضوع يعني: قهرمان، عملي که انجام مي‌دهد و هدفش از آن عمل.

در حال حاضر تقريبا هيچ‌کدام از قوانين وحدت‌هاي سه‌گانه در هيچ شکلي از داستان‌گويي (تئاتر، سينما، رمان و…) اجرا نمي‌شوند. البته توجه داشته باشيد قوانين ارسطو در آن زمان که داستان‌گويي مرحله‌ي جنيني را طي مي‌کرده بسيار مترقي بوده اما طي اين دو، سه‌هزارسال مخاطب پيچيده‌تر شده و داستان‌هاي شلوغ‌تر را هم مي‌فهمد. بگذريم. بااين‌که هيچ‌کدام از قوانين وحدت‌هاي سه‌گانه اکنون لزوما رعايت نمي‌شوند و اگر هم بشوند به صلاحديد نويسنده است، اما هم‌چنان مديون ارسطو هستيم. چون به ما سه مفهوم بسيار بزرگ و پايه‌اي در درام هديه داده است: زمان، مکان، موضوع.
تقريبا تمام عناصر داستاني، ازجمله زاويه‌ديد، شخصيت‌پردازي، پلات، فضاسازي، لحن و… ذيل يکي از اين سه مفهوم جا مي‌گيرند.


تقسيمات موضوعي در رمان

يادتان هست که بالا در تعريف موضوع گفتيم که موضوع در رمان يعني قهرمان، عملي که انجام مي‌دهد و هدفش از آن عمل. مثلا وقتي داريم داستاني را مي‌خوانيم مکاني که قهرمان در آن است، زماني که اتفاق در حال افتادن است و نيز عمل و هدف قهرمان از آن عمل، برايمان خيلي مهم است. البته نويسنده به دلايل بسياري مي‌تواند هرکدام از اين‌ها را پنهان کند. مثلا ايجاد تعليق. اما اگر نويسنده دليل خوبي نداشته باشد و البته عاقل باشد، بهتر است در هر پاراگراف هرسه‌ي اين مفاهيم را خيلي روشن بيان کند.

خب، ‌کمي جلو افتادم. گفتم پاراگراف، درحالي‌که مفهوم پاراگراف در رمان با آن‌چه مثلا در مقاله با آن رو‌به‌روييم، متفاوت است. پس بهتر است برگرديم عقب‌تر. موضوع در رمان به چه اجزايي تقسيم مي‌شود؟ پاراگراف، لحظه، صحنه، فصل و بخش، اجزاء رمان‌‌اند.

پاراگراف: گرچه در مدارس کشورمان و در کلاس‌هاي آيين نگارش، پاراگراف‌بندي در مقاله (اين بنيادي‌ترين عنصر ساختاريِ نگارش پژوهش علمي) را آموزش نمي‌دهند اما خيلي هم مهم‌ نيست. چون همان‌طور که گفتم معنا و کارکرد پاراگراف در مقاله و رمان باهم متفاوت است. در مقاله از مفاهيم سه‌گانه‌ي ارسطو فقط «موضوع» وجود دارد اما در رمان، زمان و مکان را هم داريم. پاراگراف در مقاله مجموعه‌اي از چند جمله است که يک مفهوم اصلي را شرح ‌دهند. بنابراين کافي‌ست موضوع بحث تغيير کند تا پاراگراف ديگري را شروع کنيم، اما در رمان قضيه اندکي پيچيده‌تر است. توضيح ساده‌اش اين است که در داستان با تغيير هرکدام از اين سه عنصر (زمان، مکان و موضوع) پاراگراف عوض مي‌شود.

بگذاريد براي روشن‌تر شدن ماجرا مثالي بزنم. خيلي اميدوارم قسمت اول کارگاه رمان را در شماره‌ي تيرماه مجله خوانده باشيد. آن‌جا داستان مردي به نام احمد را با اين سرگذشت مرور کرديم: احمد سال ۱۳۲۲ در آبادان به دنيا آمد. در هجده‌سالگي به تهران رفت. بيست‌ساله بود که در اوين زنداني سياسي شد. سال پنجاه‌ودو ازدواج کرد و به آلمان رفت. پس از بيست‌سال زندگي در آلمان به ايران بازگشت و…

دوران جواني احمد «علت و روند قهرکردن احمد با پدرش» است. اگر احمد از آشپزخانه بيايد توي پذيرايي (تغيير مکان) يا دوساعت بگذرد (تغيير زمان) يا ديگر به فرار از خانه فکر نکند و بخواهد بماند (تغيير موضوع)، حتما بايد به پاراگراف بعدي برويم. يعني با تغيير هرکدام از اين‌ها بهتر است برويم سر پاراگراف. براي همين هميشه توصيه مي‌کنند ديالوگ بيايد سر پاراگراف. چون تغيير موضوع داريم. يعني قهرمان دارد کار ديگري انجام مي‌دهد. البته نويسنده به هزارويک دليل ممکن است چنين کاري نکند که حتما بايد دليل قانع کننده‌اي براي اين کار داشته باشد. به‌هرحال قاعده اين است.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی چهل‌وهشتم، مهر ۹۳ ببینید.