در این صفحات گزیدهای از نامههای کورت ونهگات منتشر میشوند که در مدت بیش از شصتسال نوشته شدهاند و از دریچهی نثر و نگاه طنازانهی او، دورهها و جنبههای مختلف زندگیاش را مرور میکنند.
تا پایان دههی پنجاه، ونهگات همچنان مشغول امتحانکردن کارهای خلاق مختلف بود تا بتواند برای گذران زندگی راهی پیدا کند که با علایق شخصیاش سازگار باشد: علاوه بر پیگرفتن رمان و داستان کوتاه، در این دوران نمایشنامه نوشت، مجسمه ساخت و حتی بازی طراحی کرد اما در هیچکدام ماندگار نشد.
ننت یا ننی که در همین سالها به دنیا آمد، دومین دختر و سومین فرزند کورت و جین بود.
۲۶ اکتبر ۱۹۵۴
اوسترويل ، ماساچوست
به: ناکس برگر
يک کاتارسيس اساسي اين دوروبرها اتفاق افتاده؛ با بچهاي که از شکم جين بيرون آمد و نمايشنامهاي که بالاخره تمام کردم و براي ناشر فرستادم، همين امروز.
ما يک خانهي بزرگ در بارنستابل خريديم؛ دويستساله و مشرف به تپههاي سرسبز، کنار يک برکهي آب سرد که ماهي هم دارد. با ششتا شومينه! احتمالا همان ماجراجويي مالياي است که کار مرا خواهد ساخت، ولي اگر طاقت بياورم يک سياستمدار کهنهکار ديگر پا به عرصهي وجود خواهد گذاشت، يکي مثل باروک[۱] . تا بهار اسبابکشي نخواهيم کرد. واقعا از آنيکي خانه که آنقدر برايش تب کرده بوديم بهتر است و دههزاردلاري هم ارزانتر. با ششتا شومينه و کلي اتاق مهمان. يکجور مهمانخانه است درواقع.
ششتا شومينه!
کورت
۳۰ نوامبر ۱۹۵۴
به: هري براگ
هري عزيز،
تازه از ديدن پدرم برگشتهام. توماس ولف صدهزار مرتبه درست گفته
[۲] .
ببين دوست قديمي من، بهعنوان يک راهحل روانشناسانه، بيا وانمود کنيم که من ديگر هرگز کتابي نخواهم نوشت. بعد، يکروز خوب و روشن، يک سري دستنوشته به دفترت خواهد رسيد و همهي ما مثل يک قهرمان به خودمان مفتخر خواهيم بود. از خدا که پنهان نيست، از تو چه پنهان که واقعا هم فکر نميکنم کتاب ديگري درکار باشد. نميدانم عمرم دارد کجا ميرود و اگر زياد بهاش فکر کنم، بالا ميآورم.
خب؟
توکل به مسيح،
کورت
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی چهلوهشتم، مهر ۹۳ ببینید.
* اين متن انتخابي است از كتاب Kurt Vonnegut: Letters كه انتشارات دلاكورت در سال ۲۰۱۲ آن را منتشر كرده است.