شعر مذهبی از هزارسال پیش به اینسو، نمونههای فراوانی دارد و شاعران مذهبی بسیاری در این میدان طبعآزمایی کردهاند. از میان همهی شعرهای آیینی شاید کمتر شعری، بختِ ترکیببند محتشم کاشانی را یافته که از آغاز سرایش تا امروز سرلوحهی شعرهای عاشورایی قرار گرفته باشد.
محتشم کاشانی شاعر اوایل روزگار صفویه، پیش از سرودن این دوازدهبند، شعری در رثای برادرش، عبدالغنی، سروده بود با این مطلع:
ستیزهگر فلکا از جفا و جور تو داد / نفاقپیشه سپهرا، ز کینهات فریاد
اما طبق روایتی که میخوانیم، مامور میشود شعری در رثای امام حسین(ع) و شهدای کربلا بسراید؛ شعری که چنان فراگیر و همهگیر میشود که تا امروز زینت مجالس تکایا و مساجد است.
محتشم برای برادر خود، عبدالغنی، که در سفر مکه وفات یافته بود نوحهگری میکرد و اشعار مصیبت میگفت تا شبی در عالم رويا بدو گفتند: «این چه کاریست میکنی؟ اگر میخواهی دنیا و آخرتت معمور شود، برای ما اشعار مصیبت بگو. مگر نشنیدهای که مَن قالَ فینا بیتا بنی الله لَهُ فی الجَنّة بیتا.» محتشم از خواب بیدار شده و همین دوازده بند معروف را انشا نمود که مطلع آن این است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
این دوازده بند محتشم که در مراثی حضرت حسینبنعلی(ع) و وقایع جانسوز کربلا گفته، در تمامی اَقطار در نهایت اشتهار است، روی منسوجات متنوعه با خط جلی بسیار عالی مینویسند و زینت در و دیوارِ تکایا و مجالس عزای حسینی مینمایند از زمان خود محتشم تا عصر ما.
دور نیست که سبب امتیاز و رواج عمومی این دوازده بند، دو مصراع آن باشد که در عالم رويا از طرف قرینالشرف خانوادهی عصمت(ع) به محتشم القا شده که به نظر حقیقت، نمک آش و چاشنی این غذای روحی شده است. چنانکه از بعضی اهل تتبّع مسموع افتاد، محتشم بعد از وفات برادرش، عبدالغنی، چنانکه اشاره شد، بیتابیها میکرد، نوحه و مَراثی بسیاری دربارهی او میگفت. تا شبی در رويا حضرت امیرالمومنین(ع) را دید که بدو فرمود: «چرا در مصیبتِ برادرت مرثیه گفته و برای فرزندم حسین مرثیه نمیگویی؟» عرض کرد: «یا امیرالمومنین، مصیبت حضرت حسین(ع) خارج از حد و حصر است و به همین جهت آغازِ سخن را پیدا نمیکنم و متحیر هستم از چه مصیبت شروع کنم و از کدام در وارد مقصد شوم.» فرمودند بگو:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است.
محتشم بیدار شد درحالیکه مصراع دویمی آن را میگفته است:
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
این دو مصراع مطلع دوازده بندِ وی شد و مشغول انجام این خدمت دینی بوده تا آنجا که گفت:
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
در مصراع دویمی همین مصراع باز مبهوت و متحیر بود که هرچه بگوید شایستهی ذوالجلالی نخواهد بود، تا در خواب از طرف حضرت ولی عصر(عج) مامور به گفتن این مصراع گردید:
او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال
پس بیدار شده و این مصراعِ آن حضرت را به مصراع مذکور خود ملحق کرده و آن بند را به انجام رساند.
محض تیمّن دو بیت از ابیات دوازده بند مذکور را ثبتِ اوراق مینماییم:
از آب هم مضایقه کردند کوفـیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیّوق میرسد
فـریاد العـطش به بـیابان کربـلا
* «ریحانةالادب فی تراجم المعروفین بالکُنیه او اللقب»، میرزا محمدعلی مدرس، جلد پنجم، تبریز، چاپخانهی شفق