«داستان مستند»[۱] ژانری است که سال ۱۹۶۵ توسط ترومن کاپوتی و با رمانِ «به خونسردی» معرفی شد. داستانِ «بعد همه چیز اتفاق افتاد» که در این شماره میخوانید، نمونهی دیگری از این ژانر ادبی است که بعد از کاپوتی با نویسندگانی مثل نورمن میلر ادامه یافت. کاپوتی میخواست بدون استفاده از تخیل و با اتکا به واقعیت، داستانی به شکل گزارش بنویسد. واقعیت برای او تختهپرشی به سمت خیال نبود، مادهخامی بود که باید با پیرایشِ زیاد و استفاده از تکنیکهای داستانپردازی به «داستان» تبدیل میشد. او بهدقت صحنه را توصیف میکرد، خودش را قاطیِ واقعیت میکرد و به لحن و ریزهکاریهای دیالوگ وفادار میماند. داستان مستند، هرچند بهظاهر بیدخلوتصرف است اما ثبتِ بیواسطهی واقعیتِ روزمره هم نیست. گفتوگوی پیش رو را مجلهی نیویورکتایمز پس از انتشار «به خونسردی» با ترومن کاپوتی دربارهی «داستان مستند» انجام داده است.
چند شمارهای است که در بخشِ «روایتهای مستند»، به جمعآوری گفتوگوهایی از زندگی روزمرهی مردم پرداختهایم، گفتوگوهایی که ویژگیهای داستانی دارند و هر کدام با اشارههایی کوچک قصهای تعریف میکنند یا شخصیت میسازند. «داستان مستند» یکی از پیشنهادهایی است که برای استفادهی داستانی از این گفتوگوهای مستند میتوان ارائه کرد.
چرا به سراغ مضمونی مثل قتل رفتید؟ قبلا هم به موضوعات جنایی علاقمند بودید؟
نه واقعا، نه. در سالهای اخیر تا حد زیادی دربارهی جنایت و ریشههای تواناییِ ذهنیِ آدمكشي آموختهام. البته هنوز دانشم در این زمینه به اندازهی دانش یک غیرمتخصص است و ادعا ندارم که فراتر از آن رفتهام. عاملی که مرا به انتخاب چنین موضوعی ـ انتخابِ نوشتن گزارشی واقعی از یک قتل واقعی ـ ترغیب کرد، مطلقا ادبی بود. این تصمیم براساس نظریهای بود که از همان نخستینباری که بهصورت حرفهای نوشتن را آغاز کردم، درسرداشتهام و به بیش از بیستسالِ پیش بازمیگردد. بهنظر من، ژورنالیسم و گزارشنویسی باید به سوی آفرینش یک گونهی جدی و جدید هنری سوق داده شود؛ من اسمش را «رمانمستند»میگذارم. ژورنالیسم هنوز قالبی است که در میان قالبهای ادبی ـ با توجه به ظرفیتهایی که دارد ـ کمتر به آن بها دادهشده و نیز کمترین پژوهشها در زمینهی آن صورت گرفته است.
ادامهی این گفتوگو را میتوانید در شمارهی پنجاهودوم، بهمن ۹۳ ببینید.