محمّد ابن اسحاق گوید به روایتِ زُهری از عایشه که گفت اوّل چیزی که بر سیّد ظاهر شد از مَبادیِ وَحی، خوابِ راست بود. و هر خوابی که بدیدی، همچون صبحِ صادق راست آمدی. و خلوت و عُزلت از مردم دوست داشتی، چنان که وی را هیچ خوشتر از آن نیامدی که تنها نشستی و با مردم نیامیختی. دوم از مبادیِ وَحی او را آن بودی که چون به وادیهای مکّه گذر کردی، جملهی سنگها و چوبها به آواز درآمدندی و گفتندی «السّلامُ عَلَیک، یا رسولالله!» و چند سال به این حال میبود تا جبرئیل به وی فرود آمد.
محمّد ابن اسحاق گوید سیّد را قاعده آن بودی که هر سال یک ماه از مکّه بیرون آمدی و در غارِ حِرا خلوت ساختی و از مشغلهی خلق بهکلّی عُزلت گرفتی و اوقاتِ خود را به عبادت و طاعتِ خدای مُستغرق کردی و بفرمودی تا درویشان که آنجا میرسیدندی، طعام دادندی و تیمار داشتندی و تعهّد کردی و چون یک ماه آنجا خلوت برآوردی، بازِ مکّه آمدی. و چون به مکّه بازآمدی، اوّل هفت بار طوافِ خانهی کعبه بکردی و بعد از آن به خانهی خود رفتی.
و هم به این حال میبود و هر سال این وظیفه نگاه میداشت، تا آن سال درآمد که او را وَحی خواست آمدن…
و سیّد حکایت کرد و گفت خُفته بودم و چشمِ من به خواب رفته بود که جبرئیل درآمد و نامهای در پارهای دیباجِ سبز پیچیده بود و آن نامه بیرون آورد و مرا داد و گفت «بخوان!»
من گفتم «نمیتوانم خواندن.»
آنگاه دستِ مرا بگرفت و سخت بیفشرد، چنان که هوش از من برفت و بعد از آن، دست از من بداشت و دیگر مرا گفت «بخوان!»
گفتم «نمیتوانم خواندن.»
دوم بار، مرا بیفشرد، چنان که هوش از من برفت. و بعد از آن، دست از من بداشت و دیگر مرا گفت «بخوان!»
گفتم «نمیتوانم خواندن.»
سوم بار، مرا بیفشرد، چنان که هوش از من برفت. دیگر مرا گفت «بخوان!»
این نوبت، از ترس گفتم «چه بخوانم؟»
گفت «اِقرأ بِاسمِ ربّکَالّذی خَلَق. خَلَقَالانسانَ مِن عَلَق. اِقرأ و ربّکَ الاکرَم. الّذی عَلَّمَ بِالقَلَم. عَلَّمالانسانَ ما لَم یَعلَم.»
پس من این بخواندم.
چون بخوانده بودم، جبرئیل از پیشِ من برفت. من در حال از خواب بازآمدم و سورتِ «اِقرأ» تا آنجا که بگفته بود از بر داشتم و همچون نقشی بود که بر دلِ من کرده بودند.
بعد از آن، من از غار برون رفتم و چون به میانِ کوه رسیدم، آوازی شنیدم از جانبِ آسمان که میگفت «یا محمّد، تویی پیغامبرِ خدای و منم جبرئیل!»
چون این آواز شنیدم، سر برافراشتم: جبرئیل را دیدم به صورتِ مردی ایستاده بود و قدمها هر دو در آفاقِ آسمان فروهِشته بود ــ یکی به مشرق و یکی به مغرب ــ و مرا میگوید «یا محمّد، تویی پیغامبرِ خدای و منم جبرئیل!»
من همچنان بیستادم و در وی نگاه میکردم و نه از پیش میرفتم و نه از پس. و در هر گوشهای از آسمان که نگاه میکردم، او را همچنان دیدمی که ایستاده بودی و قدمها در آفاقِ آسمان فروهِشته بودی. تا زمانی دیر برآمد. پس همچنان ایستاده بودم و نگاه میکردم.
چون دراز بکشید، خدیجه دلمشغول شد از بهرِ من و هر جای کس فرستاد به طلبِ من. چون زمانی برآمد، جبرئیل از چشمِ من ناپیدا شد و آنگاه من باز پیشِ خدیجه رفتم. خدیجه گفت «یا محمّد، کجا بودی؟ ــ که عظیم دلمشغول بودم از بهرِ تو و مرد به هر جای فرستادم تا تو را طلب کنند.» آنگاه، چون دید که نه بر آن حالم که از برِ وی رفتم، پرسید که «یا محمّد، تو را چه افتاده است که چنین شدهای؟ مگر بترسیدهای؟»
آنگاه، من حکایتِ حالِ خود بازگفتم.
خدیجه مرا گفت «ای محمّد، دل خوش دار و بشارت باد تو را ــ که امید چنان میدارم که تو پیغامبرِ عالَمیانی و رسولِ آخرالزّمانی!»
* سیرت رسولالله، ترجمهی سیرت ابن اسحاق از روایت عبدالملک ابن هشام، رفیعالدین اسحاق ابن محمّد همدانی (قاضی ابرقوه). ویرایش جعفر مدرس صادقی. مجموعهی بازخوانی متون، نشر مرکز.
دربارهی این شماره:
یک دوازدهم اردیبهشت مصادف با میلاد فرخندهی امام علی(ع) و روز پدر است. این روز را به همهی پدران گرامی تبریک میگوییم و به روال هر سال چند مطلب از این شماره را به این مناسبت اختصاص دادهایم. سه زندگینگارهی «آنینهگی»، «مدرسة روسی من» و «برو یک کار مفید بکن» در بخش درباره زندگی، به روایتهای پدر و فرزندی میپردازند.
دو اولین دورهی «جایزه داستان تهران» اوایل دیماه سال گذشته به پایان رسید اما پروندهی این جشنوارهی داستانی در تحریریهی مجلهی داستان هنوز باز است. در شمارهی قبل سه داستان برتر این جایزه را منتشر کردیم و این شماره نیز یکی دیگر از داستانهای برگزیده را میخوانید. روال انتشار داستانهای برگزیده در سال جاری در مجلهی داستان ادامه خواهد داشت.
سه یکی از دغدغههایی که مجلهی داستان از آغاز راه توجهی جدی به آن داشته، شناسایی، پرورش و معرفی نسل نوی نویسندگان بوده است. در سال اول انتشار مجله، صفحهی «نویسندگان نو» در بخش چاپ عصر را به انتشار داستانهای نویسندگان جوان اختصاص دادیم. در سال دوم با تشکیل کارگاه مجازی داستان (که یکی از بخشهای وبلاگ مجله بود)، بررسی آثار نویسندگان جوان روند تازهای پیدا کرد. آثار رسیده، بعد از بررسی در جمعی از نویسندگان جوانی که عضو کارگاه بودند، بازنویسی میشدند و آثار برتر درنهایت در مجله منتشر میشدند. این روند به معرفی ۳۵ نویسندهی جوان به عرصهی ادبیات کشور منجر شد که از دستاوردهای ارزشمند مجلهی داستان است. پس از وقفهای که به دلیل تکمیل زیرساختهای برنامهنویسی و نرمافزاری مورد نیاز در روند کار کارگاه مجازی پیش آمد، در مهرماه گذشته، کارگاه مجازی داستان با امکانات بیشتر و گستردهتری اینبار بهعنوان یکی از بخشهای سایت مجلهی داستان (به نشانی dastan.ourmag.ir) دوباره کار خود را آغاز کرد. از مجموع ۷۰۰ اثری که در طول یکسال توقف کار کارگاه به مجله ارسال و بررسی شده بودند، درمجموع نویسندگان ۵۲ اثر که داستانشان به دور دوم بررسی راه یافته بود، بهطور رسمی دعوتنامهی عضویت در کارگاه مجازی داستان را از طریق ایمیل دریافت کردند و با ثبت عضویت خود و پذیرفتن آییننامهی کارگاه، حضور و مشارکتشان را در این کارگروهی آغاز کردند.
در پایان اولین دورهی «جایزه داستان تهران»، نویسندگان آثار برتر این جایزه نیز به کارگاه پیوستند و در حال حاضر کارگاه مجازی داستان با ۷۷ عضو به فعالیت خود ادامه میدهد.
روند کار کارگاه به این صورت است که هر هفته داستان یکی از اعضا در فضای مجازی مختص کارگاه منتشر میشود و سایر کاربران که عبارتاند از اعضای کارگاه، به نقد و بررسی این اثر در طول هفته میپردازند. در پایان هفته دیدگاهها جمع بندی میشوند و نویسندهی اثر با در نظر گرفتن این دیدگاهها داستانش را بازنویسی میکند. اثر بازنویسیشده دوباره به کارگاه داستان ارسال میشود و در صورتی که از نظر کیفی به استانداردهای مورد نظر مجله رسیده باشد، در مجلهی داستان منتشر میشود.
خوشحالایم که شش ماه پس از شروع به کار مجدد کارگاه مجازی داستان، در این شماره اولین محصول این دورهی کارگاه را در مجله منتشر میکنیم. داستان «شکاف» که در بخش داستان این شماره میخوانید، یک نویسندهی جوان دیگر را به خوانندگان مجله معرفی میکند.
به امید خدا داستانهای دیگری از کارگاه مجازی داستان را نیز بهمرور و بهطور متناوب در شمارههای آتی مجله منتشر خواهیم کرد. از مخاطبان و نویسندگان جوانی که مایل به ارسال داستان کوتاه برای مجله هستند دعوت میکنم پیش از ارسال مطلب توضیحات مربوط به کارگاه مجازی داستان را در صفحهی پایانی این یادداشت حتما ببینند.
چهار اردیبهشتماه همیشه با حالوهوای نمایشگاه همراه است، نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران. این بهانهای شد تا در بخش روایتهای داستانی این شماره به سراغ تاریخچهی نمایشگاههای جهانی برویم. تاریخچهای که آغاز آن به سال ۱۸۵۱ میلادی در انگلستان و سپس فرانسه بازمیگردد. از سال ۱۸۸۹ میلادی برخی از سفرا، درباریان، روزنامهنگاران و بازرگانان ایرانی هم گاهی در قالب بازدیدکننده و گاه در کسوت غرفهدار در نمایشگاه جهانی پاریس شرکت کردهاند و تجربهی این حضور را ثبت کردهاند. گزیدهای از روایتهای شیرین و خواندنی این نمایندگان ایرانی را در بخش روایتهای داستانی این شماره میخوانید.
پنج روایت «شهر فرنگ» در بخش روایتهای مستند، محصول دیگری از کارگروه مستند مجلهی داستان است که خواندن آن را به علاقهمندان ناداستان توصیه میکنم. در شمارهی پیش، از شکلگیری کارگروه مستند مجله گفتیم و اینکه هدف این کارگروه تولید ناداستان(نانفیکشن)هایی است که در قالب روایتهای مفصلتر و طولانیتری تهیه میشوند. نمونههای دیگری از محصولات این کارگروه نیز در شمارهی نوروزی مجله منتشر شدند.
شش پروندهی این شمارهی بخش درباره داستان را با سه مطلب به موضوع «ادبیاتدرمانی» اختصاص دادهایم. مطلب اول جستاری است از یک نویسنده و پژوهشگر ایرانی که جنبههای درمانگر نوشتن را بررسی میکند و تمرینهایی با این موضوع ارائه میدهد. متن دوم جستاری است که نتیجهی یک پژوهش دانشگاهی بین رشتهای (ادبیات داستانی/ روانشناسی) است و به تاثیر داستانخوانی بر رشد توانمندیهای شخصیتی میپردازد و مطلب سوم که برگرفته از کتابی بهعنوان «رماندرمانی» است، خواندن چند رمان را پیشنهاد میکند که میتوانند مخاطب را یاری کنند تا بر برخی از اختلالات روحی و روانی غلبه کند.
شاید بتوان ادعا کرد این نخستینبار است که در یک نشریهی ادبی در ایران، مبحث «ادبیاتدرمانی» با این رویکرد طرح میشود و از آنجا که محتوای این پرونده در کنار علمیبودن، جنبهای کاملا کاربردی هم دارد، از اینرو این پرونده میتواند برای همهی طیفهای مخاطبان مجله خواندنی و سودمند باشد.
این دومینباری است که در بخش درباره داستان به موضوعات بین رشتهای با محوریت ادبیات میپردازیم. جستار «خطر تکروایت» نوشتهی چیماماندا نگزی آدیچی که در شمارهی نهم مجله (دی ماه ۹۰) منتشر شد، به دو حوزهی داستان و مردمشناسی/جامعهشناسی میپرداخت که با بازخوردهای مثبت و متعدد مخاطبان مواجه شد و نشان داد مخاطبان داستان به حوزههای تحلیلی داستان نیز علاقهمندند و اگر آثار خوبی در این زمینه تولید شود، آن را با علاقه میخوانند.
امیدواریم این فتح بابی باشد برای دانشجویان و پژوهشگرانی که در داخل کشور پژوهشهای مشابهی در حوزههای بین رشتهای با محوریت ادبیات داستانی انجام دادهاند که گزارش یافتههایشان را در قالب جستار برای انتشار در بخش درباره داستان برای ما ارسال کنند.
هفت طرفداران صفحهی «داستان یکخطی» ـ که تعدادشان هم کم نیست ـ به خاطر میآورند که این مسابقه از سومین شمارهی مجلهی داستان آغاز شد و در طی این چهارسال و چندماه از بخشهای ثابت مجله بوده است. مسابقهای دوستداشتنی که یک تعریف ساده دارد: تصویری کوچک که شرکتکنندگان قرار است با نوشتن یک جملهی کوتاه پتانسیل طنز نهفته در آن را آزاد کنند. در طول پنجاه شمارهای که از آغاز این مسابقه گذشته، محمدرضا دوستمحمدی زحمت خلق این تصویرها را به عهده داشت و از این شماره سکان این صفحه را به دست همکار تصویرساز دیگری سپرد. از آقای دوستمحمدی گرامی بهخاطر تمام لحظات خوشی که با این صفحه برای ما و مخاطبان مجله خلق کردند تشکر میکنیم و امیدواریم بتوانیم به فراخور حال از خلاقیت ایشان در بخشهای دیگر مجله بهره ببریم.