میگویند شاهعباس روزی از خواب برخاست و به سردارانش اعلام کرد که: «امروز قصد زیارت نجف اشرف و کربلای معلی را دارم، سپاه راست کنید تا عتبات را از روم ایلی بگیریم.» مسافرت به عتبات عراق چنین اهمیتی برای ایرانیها داشته و عنصر ایرانی همیشه و بهخصوص پس از عصر صفوی با روح نجف و کربلا درآمیخته بودهاست. ایرانیان در این شهرها خانه و مغازه و تجارتخانه داشتهاند، سلاطین و شاهزادگان و منسوبان سلطنت، بهترین چیزها را، از قندیل مرصع و گلگیر مطلا و مقراض سیم و قالی زربفت، به نجف میفرستادند مردگان همراه کاروانهای طویل به نجف میرسیدند تا در وادیالسلام آرام بگیرند و همین مراودهها نجف را عملا به یکی از شهرهای ایران تبدیل کرد؛ گنبد حرم را شاهطهماسب مطلا کرد، عمرانش از نادرشاه و کریمخان بود، آستانه را جعفرخان زند و آقامحمدشاه بازساختند و قلعهی مستحکمش را که در برابر سپاه تکفیر وهابی ایستاد، امینالدوله، صدراعظم فتحعلیشاه برپا کرد. خزانهی علوی را بیاذن پادشاه ایران نمیگشودند و حتی زمانی که سلطان عثمانی از تامین بودجهی جنگ کریمه واماند و خواست به این گنجینه دستاندازی کند، علما و مشاورانش او را از این کار، که باعث آشفتگی روابط با ایران میشد، برحذر داشتند. نتیجه آن شد که خزانه بسته ماند تا ناصرالدینشاه به سفر عتبات رفت و برای نخستین بار پس از هفتاد سال در خزانه در حضور شاه ایران که خود تولیت عظمی بر عتبات عالیه داشت، گشوده و وارسی و فهرست شد.
نمود این ارادت و تعلق خاطر در میان مردم عادی، شوق به زیارت عتبات بود؛ پاینهادن در سفری طولانی، دشوار و پرخطر که ممکن بود هر آن با بیماری، سیل، حملهی راهزنان یا بلایای طبیعی و غیرطبیعی دیگر ناتمام بماند یا به سفر آخرت متصل شود، اما اینها ظاهرا چیزی از خیل عظیم زایران عتبات کم نمیکرد. متن پیش رو گزیدهای است از سفرنامهی عراق به قلم یکی از صاحبمنصبان عصر ناصری که تصویری مستند از احوال آن روزگار نجف ترسیم میکند.
صبحی قرار شد که به نجف اشرف برویم. با جمعی از کربلا بیرون آمده میرفتیم که دو فرسخ از راه خشکی برویم تا به لبِ شط فرات رسیده و از آنجا به گَمی[۱] نشسته از روی آب عبور نماییم. در بین راه حاجی محمدقلیخان پسر آصفالدوله را ملاقات کردم. از دور آشنایی داشتم. چون به هم رسیدیم احوالپرسی به عمل آمد. قدری راه رفته به کنار شط رسیدیم. آب آنجا مثل دریاست. طرّاده۲های بسیار نگاه داشته بودند. کرایه میدادند. زوّار زیاد بود، هریکی را ده تومان میگفتند. مردم را گفتیم که هیچکس گَمی نگیرد. به اتفاق دوستعلیخان [نظامالدولهي معيّرالممالك] مردم را از کرایه کردن کشتیها مانع شدیم و هرکه در کشتی بود بیرون کردیم. یک دو ساعت در کنار آب معطل شدیم تا اعرابی که صاحب طرّاده بودند آمدند. قدری ارزان دادند بالتفاوت قدری هفت تومان، بعضی را پنج تومان کرایه کردند. میان طرّاده نشستیم، طرف عصر بود تا قدری از شب گذشت به کنار آمده، نماز خوانده، شام نیز صرف شد و تا صبح در کنار آب ماندیم. صبح باز نشسته رفتیم. بسیار صفا و روح داشت. جمعیت زیادی میان هر طرّاده نشسته با هم صحبت میکردند تا وقت غروب به مسجد کوفه رسیدیم. از آب بیرون آمده به مسجد رفتیم که ربع فرسخ میباشد. در آن مسجد ماندیم، قبر مطهر جناب مسلمابنعقیل و مختار و هانی در آنجاست و مقامهای محترم و معابد مغتنمی چند در آن مسجد مبارک هست که محوطهی بزرگی است بیسقف. سه مقابل سبزهمیدان که در دارالخلافهی طهران است. جناب رسول و ائمهی طاهرین و کمّلین انبیا علیهمالسلام در آنجا نماز کردهاند. بعضی را محراب و بعضی را سنگ و برخی را سکو و بعضی را مسجدِ مسقف و بعضی زیرِ زمین علامت ساختهاند. هرکدام و هر مقامی نماز و دعای مخصوصی موافق احادیث معتبره نوشته و در کتب احادیث ضبط است. شب در آنجا خوابیدیم.
صبح راه افتادیم. تا به نجف اشرف یک فرسخ میباشد. مال کرایه کرده رفتیم چراکه مالها را در کربلا گذاشته بودیم ممکن نبود که همراه برداریم. چون به شهر نجف اشرف علی ساکنها آلافالتحف برسیدیم، فیالحقیقه بهشت برین را به چشم یقین مشاهده کردیم. اگرچه ظاهرا باغ ندارد ولی صفا و روحی دارد که هیچ باغ و هیچ نزهتگاه آنچنان روح و صفا را ندارد. منزلی گرفته فردا به آستان مَلَکپاسبان جناب امیرمؤمنان و مولای متقیان شرفیاب شدیم. جلال و عظمت از در و دیوار و ایوان و درگاه ظاهر است. بهعینه پادشاهی که امور دین و دنیا در دست مبارک او بوده باشد. اگر نظر رأفت و مکرمت به مردم نفرماید دلها آب میشود. احدی جرأت دخول به روضهی مبارکه نمیکرد. آشکارا قدرت و جلالت بر همه معلوم است. اینقدر خلایق که ایوان و صحن مملو است. همه رو گذاشته مثل گداها حاجت میطلبند. کرامت واضحهی آن حضرت در نظر مردم مشاهد و محسوس است. چون داخل روضهی مبارکه شدم بعد از اذن دخول در برابر ضریح مبارک ایستاده عرض کردم که پادشاه اسلام را میدانید چقدر محب شماست و مروج شریعت شما، چنانچه عید مولود مسعود شما را همهساله برپا مینماید. این پادشاه را در دنیا و آخرت بلندپایه و پابرجا و به دشمن دین غالب و قاهر و جلال ایشان را زیاده فرمایید و از بلاها و آفات محفوظ بفرمایید. قدری از این مقوله عرض و استدعا نمودم، بعد مرخص شدم. محمدعلیخان سرتیپ را در میان خدام حضرت منسلک دیدم. فردا متولیباشی حضرت به دیدن آمد با جمعی از علما و سادات. متولیباشی بسیار سید بزرگواری است. نامش آقاسیدرضا، صاحب اخلاق و محب دولت ایران است. اخراجات زیاد برای زوار و عابرین مینماید ولیکن مداخل چندان ندارد زیرا که نجف اشرف موقوفات ندارد. میگفتند شاهعباس مرحوم نجفآباد اصفهان را چون آباد نمود، وقف نجف اشرف ساخت. میان روضهی مقدسه، دور ضریح مبارک، تاریک میباشد. شمع ندارد مگر چندی در زمین دارد، بس که موقوفات ندارد. گاهی از زوارِ اتفاقا روشن، خیلی تعجب و حیرت است که دور ضریح مبارک بیشمع است. میگفتند اگر پادشاه اسلام هرسالی قراری بفرمایند، برسد برای خدّام و گرسنههای اینجا. پادشاه روم شمعدان طلا به حضرت فرستاده، یکی را به حضرت سیدالشهدا و یکی را به حضرت عباس و به کاظمین و سایر ائمه فرستاده.
ادامهی این روايت را میتوانید در شمارهی پنجاهوششم، تير ۹۴ ببینید.
*روزنامهی سفر کربلای معلّا يا تاريخ وقايع كربلا مولف نامعلوم نسخهی خطی انتقالي از كتابخانه سلطنتي به کتابخانهی ملي شمارهی ثبت: ۵-۱۰۴۰۰