این روزها پیامهای کوتاه و بلند نوشتاری جای گفتوشنودهای واقعی را گرفته حتی تلفنها هم دیگر کمتر زنگ میخورند و تنها صدای حبابمانندشان خبر از یک پیام جدید میدهد. نورا افرون، نویسندهی فیلمنامهی ایمیل دارید!در مواجهه با این پدیدهی ارتباطی تجربهای پرفراز و نشیب پشت سرگذاشته و در این مطلب به مرور خوشحالیهای ابتدایی، سروکله زدنها و سقوط در درههای ترسناک این شکل جدید از ارتباط میپردازد.
مرحلهي اول: شيدايي
ايميلدار شدم! باورم نميشود! عالي است! آدرسش اين است. برايم بنويسيد. چه کسي گفته نامهنگاري مرده؟ کورخواندهاند. بعد از سالها دوباره ديوانهوار نامهنگاري ميکنم. وقتي برميگردم خانه همهي کساني را که دوستشان دارم ناديده ميگيرم و مستقيم ميروم سراغ کامپيوتر تا با غريبههايي که اصلا نميشناسم ارتباط برقرار کنم.AOL چقدر خوب است.[۱] کار کردن با آن خيلي راحت است. خيلي فضاي دوستانهاي دارد. براي خودش يک جامعه است. هورااا! ايميل دارم!
مرحلهي دوم: شفافيت
خب، کمکم دارم متوجه ميشوم؛ ايميل اصلا مثل نامهنگاري نيست، کاملا يک چيز ديگر است. تازه اختراع شده، تازه متولد شده و يکشبه ميبيني براي خودش ساختار و مجموعه قوانين و زبان خاصي دارد. از زمان اختراع چاپ و تلويزيون تابهحال چنين چيزي نداشتهايم. انقلابي است براي خودش. زندگي را متحول ميکند. مختصر است. رودهدرازي نکن. برو سر اصل مطلب. حسابي باعث صرفهجويي در وقت ميشود. کاري که پاي تلفن پنجدقيقه طول ميکشيد، با ايميل پنجثانيهاي انجام ميشود. پاي تلفن بايد معاشرت کنيد، بايد چيزهايي مثل سلام و خداحافظ بگوييد، بايد وانمود کنيد يکجورهايي به فرد آن سوي خط اهميت ميدهيد. بدتر از همه اين که تلفن گاهي شما را مجبور ميکند با آدمها قرار ملاقات بگذاريد و پيشنهاد برنامهي ناهار يا شام بدهيد؛ حتي اگر اصلا دلتان نخواهد آنها را ببينيد. چنين خطري در ايميل وجود ندارد. ايميل يک راه کاملا جديد براي دوستي با آدمهاست: صميمي بودن و نبودن؛ حرافي کردن و نکردن، ارتباط داشتن و نداشتن؛ خلاصه بگويم، دوست بودن و نبودن. عجب اختراعي. چطور تابهحال بدون ايميل زندگي ميکرديم؟ حرفهاي بيشتري در اين مورد دارم، ولي الان بايد به پيام خصوصي کسي که تقريبا ميشناسمش پاسخ دهم.
ادامهی این روايت را میتوانید در شمارهی پنجاهوهشتم، شهريور ۹۴ ببینید.
*اين مطلب نخستينبار در سال ۲۰۱۰ در کتاب I Remember Nothing با عنوانsix stages of email به چاپ رسيده است.