خداوند به حرمت آن امام گشايشي فرمايد

دورنمای صحن قدیم حرم مطهر حضرت رضا (ع)، از سمت بالا خیابان در روز عاشورا […]

روایت × سفرنامه

مردم دور از پایتخت همیشه چشم‌شان به تختگاه بوده تا شاید روزی کسی از رجال صاحب‌نفوذ یا حتی رییس حکومت، قدم از طهران بیرون گذارد و با آن‌ها دیدار کند تا آن‌چه می‌خواهند از دادخواهی و تظلم و عریضه و چه و چه، همه را به سلطان برسانند به امید آن‌که گشایشی حاصل شود. والیان و حکام در این مواقع با احتیاط رفتار می‌کردند و اطرافیان شاه هم بیشتر به ابعاد نمایشی آن می‌پرداختند. شاه هم بدش نمی‌آمد این عنوان را که به دادخواهی مردم کمر همت بسته بر عناوین دیگرش اضافه کند.
وقتی میرزا قهرمان امین‌لشکر همراه ناصرالدین شاه عازم سفر خراسان شد، منطقه‌ای که بُعد مسافت از تختگاه بر مظالم حکام گردن‌کش و محرومیت رعایای آن افزوده بود، در مشهد از شاه فرمان گرفت که در مدت اقامت، عرض‌ها و عریضه‌های مردم را بشنود و بخواند و برای رفع مشکلات‌شان اقدام کند اما امین‌لشکر خیلی زود می‌فهمد باری که روی دوشش گذاشته شده از عهده‌ی او، و بلکه هرکس دیگری، خارج است و در این ناامیدی پناهی جز دعا به درگاه امام هشتم پیدا نمی‌کند. روزنامه‌ی خاطرات امین لشکر از این سفر، تصویرگر ناامیدی اوست از بهبود اوضاع و رنجی که از ناتوانی در ایفای این مسوولیت می‌برد.

به تاريخ چهارشنبه يازدهم شهر شوال‌المکرم (۲۴ مرداد ۱۲۶۲ شمسي)
الحمدلله که امروز به سلامت در التزام رکاب مبارک اعلي‌حضرت شاهنشاه خلدالله ملکه به سعادت آستان‌بوسي حضرت امام ثامن عليه‌السلام مشرف مي‌شويم. به‌قدر نيم‌فرسخ به شهر مانده جمعي به استقبال حاضر شده بودند تا رسيديم نزديک چوب‌بست. نزديک آن‌جا که رسيدند اعلي‌حضرت شاهنشاهي روحنافداه پياده شدند و داخل در صحن مقدس که از بناي شاه‌عباس است شدند.
من هم درين موقع بودم و داخل حرم مبارک شديم. هزاردفعه شکر خداوند را کردم که اين زيارت با اين حالت مأيوسي نصيب من شد.


روز پنج‌شنبه دوازدهم شهر شوال‌المکرم (۲۵ مرداد ۱۲۶۲ شمسي)
امروز قدري در منزل بودم، دو مجموعه‌ي شيريني بازاري، دو مجموعه‌ي ميوه‌آلات از طرف حکومت در اطاق من گذاشته بودند. فراش سواره آمد که اعلي‌حضرت شاهنشاهي احضار کرده‌اند. اسب حاضر نبود. اسب ديگري را سوار شده و به ارگ رفتم. وقتي داخل عمارت شدم در تالار بزرگ آقاي امين‌السلطان دامت اقباله و جمعي بودند. گفتند فرمايش همايوني است که بعضي عرايض از مردم اين‌جا به خاک‌پاي مبارک داده‌اند بايد روزها از شش ساعت به غروب مانده در باغ آصف‌الدوله جمعي بنشينند و رسيدگي نمايند.


به تاريخ روز يک‌شنبه پانزدهم شهر شوال‌المکرم (۲۸ مرداد ۱۲۶۲ شمسي)
آمدند خبر دادند که جمعي عارضين و اجزاي مجلس که براي رسيدگي عرايض حاضر شده‌اند منتظر هستند. من رفتم در آن اطاقي که مجلس است. يک ساعتي نشسته عرايض و عارض مختلف زياد بود و من حيرت داشتم که به اين تفصيل و ترتيب چگونه مي‌شود که از طرف همايوني روحنافداه فکري در کار اين مردم نمي‌شود. زيراکه اين عارضين و عرايض کاري است عمده. اقلا يک سال وقت مي‌خواهد که آدم با قدرتي، بي‌غرضي، بي‌طمعي به عرايض و مطالب اهل ولايت و مملکت رسيدگي و احقاق حق نمايد. و الا غير از آن اسباب معطلي و مأيوسي اهالي خراسان است. دو ساعت از شب گذشته به حرم مبارک مشرف شدم. تا ساعت چهار آن‌جا بودم و زيارت کرده و متوسل به الطاف امام ثامن عليه‌السلام شدم. اميدوارم خداوند اصلاح امورات را به باطن اين امام غريب عليه‌السلام بفرمايد.


به تاريخ پنج‌شنبه نوزدهم شهر شوال‌المکرم (۳۱ مرداد ۱۲۶۲ شمسي)
در اين چند روز توقف شهر مشهد مردم هجوم کرده، حق يا باطل، کلي يا جزئي عريضه‌جات مي‌آوردند و عرض‌ها مي‌کنند. من امروز عريضه به خاک‌پاي همايوني روحنافداه عرض کردم که از اول خاک قوچان تا ورود توقف مشهد تحقيقات از حال مردم و رعيت شده و تقريرات از مردم شنيده شد. گويا در اين مدت حکومت در ميان نبوده. نوکر و رعيت به‌طوري پريشان و به اختلاف هم از حکومت عارض هم ميان خودشان تعديات شده است و احقاق حقوق مردم و رسيدگي آن‌ها شرايط و اسباب و دقت مي‌خواهد. اين‌که مقرر فرموده‌اند چند نفر اجزا دو سه روز است مشغول رسيدگي عرايض باشند حقيقت اين است به اين‌طور اصلاح کار متظلمين نمي‌شود. به علت اين‌که هر عرض، موقوف به رسيدگي و حاضر شدن طرف مقابل و اجراي حقوق است، و در اين مدت قليل رشته‌ي اين کار در دست اين اجزا نخواهد ماند. مردم هم اعم از رعيت و نوکر مدت‌ها منتظر بوده‌اند که درد و مطلب خودشان را به عرض برسانند. همه انتظار دارند که موکب همايوني به خراسان تشريف‌فرما مي‌شود، به درد مردم رسيدگي مي‌شود. حقوق نوکر مي‌رسد. رفع ظلم از مردم مي‌شود. با اين وضعي که مشاهده مي‌شود بيشتر اسباب مأيوسي مردم شد. يک خيال ديگر و درستي لازم است.
در ساعت هشت از شب گذشته برخاستم، تجديد وضو کرده به حرم مطهر مشرف شدم. باز جمعيت بود. آن شب را از اول شب تا صبح جمعيت در حرم مبارک مي‌آمد. خلاصه من مشغول نماز حضرت فاطمه (ع) شدم. در ايوانچه‌ي بالاي سر حضرت طلب مغفرت و استغاثه مي‌کردم که خداوند به حرمت آن امام فرجي و گشايشي فرمايند. يک نفر آخوند پهلوي من نشسته بود. اصفهاني بود. از حال او پرسيدم گفت من از اهل اصفهان و اهل علم هستم و با معتمدالسلطان امين نظام اظهار آشنايي مي‌کرد و به من گفت دو رکعت نماز بکنيد و بعد از آن چهارصد‌وده مرتبه يا مولايي يا فاطمه اغثيني. همين را در سجده بگوييد، براي هر حاجتي مجرب است. من مشغول آن نماز شدم و بعد از آن قدري نشستم. اذان صبح شد، نماز صبح را کرده برخاستم مجددا اطراف ضريح مطهر طواف کردم و زيارت نمودم و بيرون آمدم.


شنبه بيست‌و‌يکم شهر شوال‌المکرم (۳ شهريور ۱۲۶۲ شمسي)
وقت اذان شام من مشغول تحرير تکاليف ديوانخانه‌ي اعظم و اعلاني که به همه‌ي ولايات خراسان نوشته شده بود شدم. تا ساعت چهار از شب گذشته محمدخان شام حاضر کرده بود صرف شد. من خيلي خسته بودم و حالت خضوع و خشوعي نداشتم. به صحن مقدس و حرم مبارک امشب نرفتم. در منزل نشستم و متحير بودم که با اين خرابي‌هاي کار من و زحمت اين سفر و وعده‌هايي که اعلي‌حضرت همايوني مکرر از قرار دست‌خط مبارک به من داده‌اند و يکي از آن‌ها صورت نگرفته کار من چه خواهد شد. و قرار دادم ان‌شاء‌الله قبل از اذان صبح به صحن مقدس و حرم مبارک بروم و از باطن حضرت امام ثامن باز استدعاي اصلاح کار خودم را بکنم. دستورالعمل ديوانخانه‌ي خراسان نوشته شد.


به تاريخ روز دوشنبه بيست‌و‌سوم شهر شوال‌المکرم (۵ شهريور ۱۲۶۲ شمسي)
امروز صبح زودتر برخاسته قدري نوشتجات مردم را ديده بلافاصله جمعيتي از اشخاصي که عرايض داده بودند ميان عمارت هجوم کردند. ناچار به کار آن‌ها مشغول شدم. در اين بين از طرف همايوني روحنافداه خبر رسيد که از شکارگاه تا سه ساعتي براي زيارت تشريف مي‌آورند. آقاي حاجب‌الدوله براي اين کار حاضر شدند و من آمدم منزل. مرتضي فراش شاهي آمد که شاه فرموده‌اند دو ساعتي در ديوانخانه‌ي ارگ حاضر باشيد. من از بس که مأيوس بودم که فايده داشته باشد گفتم که بگوييد درد گلويي دارد. رفت. بعد از ساعتي آمد که آقاي امين‌السلطان ابلاغ کرده است که فرمايش شاه است که حاضر باشيد. من پنج‌هزار به‌اصرار به فراش دادم که برود بگويد حالت نداشت. او پول را نمي‌گرفت. من اصرار دادم.
تا وقت غروب منزل بودم. آقا سيد اسحاق قزويني آن‌جا آمده از من توقعي داشت من چيزي نداشتم از من دلتنگ شد و رفت. وقت نماز بود. نماز ظهر و عصر را کردم. فتح‌الله خان محصل عرايض مردم آمد. سه پاکت عريضه‌جات مردم را براي حضور اعزه فرستادم و تا يک ساعتي از شب گذشته نشستم و رفتم به طرف صحن مقدس.


تاريخ چهارشنبه بيست‌وپنجم شهر شوال‌المکرم (۷شهريور ۱۲۶۲ شمسي)
امروز صبح زودتر از خواب برخاسته ديدم باز جمعيت از عريضه‌چي‌ها و عريضه‌جات ريخته قدري مشغول شدم. يک زني عارض شد که شوهر من تنخواهي داشت به توسط يک نفر از علما به حاجي ميرزا‌هدايت عطار سپرده است. حالا هروقت پيش عطار مي‌روم مي‌گويد برو پيش عالم. پيش عالم مي‌روم مي‌گويد برو پيش عطار. و اولاد من از گرسنگي تلف مي‌شوند. فرستادم عطار را حاضر کردند. به‌کلي انکار کرد. سند از ضعيفه خواستم. حکم حاجي ميرزا نصرالله مجتهد را ابراز کرد. و از تقرير عطار هم استنباط شد که طفره مي‌زند. گفتم او را نگاه دارند، حکماً بگيرند. مبلغ هم هفتاد‌و‌پنج تومان است. خلاصه اين است. در اين مملکت هيچ حکومت و عدالتي نيست.


يکشنبه بيست‌ونهم شهر شوال (۱۱شهريور ۱۲۶۲ شمسي)
شام را در منزل خوردم و خوابيدم. يک ساعت به اذان صبح مانده که وقت مناجات بود به عزم زيارت آستانه‌ي مقدسه رفتم. زيارت و طواف نموده طلب قضاي حاجت از آستان حضرت امام ثامن کردم. اموات احبا و اصدقا را از دعا فراموش نکردم. نماز صبح را در حرم مطهر کردم. از حرم بيرون آمدم. بعد از آن عريضه که روز قبل به خاک‌پاي مبارک عرض شده بود به‌توسط معتمدالحرم جواب آن به دست‌خط مبارک نزديک به مغرب رسيد:
قربان خاک‌پاي جواهرآساي اقدس همايونت شوم.
براي نوکر عيب و خفتي بالاتر از اين نيست که نتواند مصدر خدمتي بشود. علاوه بر سر زبان‌ها هم بیفتد. غلام خانه‌زاد هيچ‌وقت قابل کاري نبود. هرچه پيش آمد به تفضلات پادشاهانه‌ي روحنافداه بود. در اين سفر هم که در التزام رکاب مبارک مفتخر شد با کمال مباهات تشکر مراحم همايوني روحنافداه را دارد. ولي حقيقت اين است متحير است که چه قسم و به چه رو معاودت کند. هريک از چاکران دولت به تفاوت مورد مرحمتي هستند و به کاري و مشغله‌اي خاطر مبارک به آن‌ها توجه دارد و حفظ اطراف و مراتب خود را مي‌کنند. اين غلام را با اين طول مدت و تکاليف حدود چاکري بي‌اسم و رسم، آيا ممکن است که باز اثري باقي بماند و روي کسي را ببيند؟ عرضي ندارم. از اين عرض و جسارت عاجزانه به همين امام عليه‌السلام کمال شرمساري در خاک‌پاي مبارک دارد. از آن‌جا که به نيت پاک و اراده‌ي خاطر مهر مظاهر همايوني روحنافداه اميدوار بوده است جسارت کرد و اين عريضه، حسن طلب کار و خدمتي در اين مملکت نيست. غلام جان‌نثار اگر خدا بخواهد و سايه‌ي خدا توجه بفرمايند در خدمات رکاب و درباري بهتر اسباب خدمت مي‌تواند بشود. بدبختي اين‌طور پيش آورده. استدعا و مسالت دارد که يک قسمي غلام خانه‌زاد در رکاب مبارک به طهران معاودت نمايد که روي ملاقات مردم و حفظ مراتب چاکري را داشته باشد. تا اراده‌ي همايوني روحنافداه چه اقتضا فرموده باشد.ديگر عرضي ندارد. امر امر مبارک است.


روز سه‌شنبه غره‌ي شهر ذيقعده‌الحرام (۱۲شهريور ۱۲۶۲ شمسي)
امروز روز حرکت از مشهد مقدس و مرخصي از آستانه‌ي مبارکه‌ي حضرت امام (ع) است. در حالي که از اين سفر ممکن نشد که به کام دل زيارت کامل بشود. اسباب حيرت و افسوس شد که در پنج ماه سفر ذهابا و ايابا و تحمل هزار ناملايم و مشقت و خسارت شديم و مقصود کلي و نتيجه‌ي زيارت آستانه‌ي مبارکه بود، زياده از بيست روز توقف شهر مشهد نبود. ولي اکثر روزها را حرم مطهر و صحن مقدس قرق بود که حرمخانه‌ي همايوني به زيارت مشرف مي‌شدند و مردم ديگر محروم مي‌ماندند. خودمان هم به طوري گرفتار و آلوده بوديم که کمتر مي‌توانستيم در موقع زيارت حاضر شويم. وقتي هم که مشرف مي‌شديم، هجوم مردم و ازدياد و شدت همه‌ي طبقات مانع از حالت خضوع و خشوع بود. اگرچه من در موقع‌هاي مخصوص و خلوت و اوقات قرق و نيمه‌‌شب‌ها مکرر مشرف مي‌شدم. ولي بر مردم خيلي سخت بود. وقت هم کم بود. اقلا چهل روز توقف و نعمت سعادت زيارت لازم بود.
در هر حال با هزار افسوس وقت صبح يعني قبل از اذان صبح به حرم مبارک مشرف شدم. زيارت و نماز کرده، تجديد عرايض و مستدعيات خود را از صاحب مرقد و ضريح مطهر کردم و استدعا و مسالت کرده‌ام، اگر اصلاح و گشايشي در امورات من مصلحت نيست در مرگ و فوت من ان‌شاء‌الله تعجيل شود که بيشتر از اين ناملايمات و گرفتاري‌ها را نبينم.

روزنامه‌ي سفر خراسان، ميرزا قهرمان امين‌لشكر، به كوشش ايرج افشار و محمدرسول دريا‌گشت، اساطير، ۱۳۷۴.