یادداشت سردبیر

حسين عليه السلام در ذي حُسم بايستاد و حمد خداي گفت و ثناي او كرد. سپس گفت: «كارها چنان شده كه مي‌بينيد، دنيا تغيير يافته و به زشتي گراييده. خير آن برفته و پيوسته بدتر شده و از آن ته ظرفي مانده و معاشي ناچيز. چون چراگاه كم‌مايه. مگر نمي‌بينيد كه به حق عمل نمي‌كنند و از باطل نمي‌مانند، حقا كه مؤمن بايد به ديدار خداي راغب باشد كه به نظر من، مرگ شهادت است و زندگي با ستمگران مايه‌ي رنج.»

گويد: زهير بن قين بجلي برخاست و به ياران خويش گفت: «شما سخن مي‌كنيد يا من سخن كنم؟» گفتند: «تو سخن كن.» گويد: پس او حمد خدا گفت و ثناي وي كرد و گفت: «اي پسر پيمبر كه خدايت قرين هدايت بدارد، گفتار ترا شنيديم، به خدا اگر دنيا براي ما باقي بود و در آن جاويد بوديم و ياري و پشتيباني تو موجب جدايي از دنيا بود قيام با ترا بر اقامت دنيا مرجح مي‌داشتيم.» گويد حسين براي وي دعا كرد و سخن نيك گفت.

گويد حر بيامد و با وي همراه شد و مي‌گفت: «اي حسين، ترا به خدا در انديشه‌ي خودت باش. صريح مي‌گويم كه به نظر من اگر جنگ كني حتما كشته مي‌شوي. اگر با تو بجنگند حتما نابود مي‌شوي.»
حسين گفت: «مرا از مرگ مي‌ترساني؟ مگر بيشتر از اين چيزي هست كه مرا بكشيد؟ نمي‌دانم با تو چه بگويم. شعر آن مرد اوسي را كه با پسر عموي خويش گفت، با تو مي‌گويم كه وقتي به ياري پيمبر خدا مي‌رفت به او گفته بود كجا مي‌روي كه كشته مي‌شوي؟ و به پاسخ گفته بود:

مي‌روم كه مرگ براي مرد
اگر نيت پاك دارد
و مسلمان است و پيكار مي‌كند
و به جان از مردان پارسا پشتيباني مي‌كند
عار نيست.»
گويد و چون حر اين سخن بشنيد، از او كناره گرفت، وي با يارانش از يك سو مي‌رفت و حسين از سوي ديگر مي‌رفت، تا به عذيب هجانات رسيدند. ناگهان چهار كس را ديدند كه از كوفه مي‌آمدند، بر مركب‌هاي خويش بودند و اسبي از آن نافع بن هلال را به نام كامل يدك كرده بودند، بلدشان طرماح بن عدي، بر اسب خويش همراهشان بود و شعري به اين مضمون مي‌خواند:
«اي شتر من
از اينكه مي‌رانمت بيم مكن
و شتاب كن كه پيش از سحرگاه
با بهترين سواران و بهترين مسافران
به مرد والا نسب برسي
بزرگوار آزاده‌ي گشاده دل
كه خدايش براي بهترين كار آنجا آورد
و خدايش همانند روزگار
باقي بدارد.»

گويد: و چون به حسين رسيد اشعار را براي وي بخواندند كه گفت: «به خدا اميدوارم كه آنچه خدا براي ما خواسته، كشته شويم يا ظفر يابيم، نيك باشد.»

گزیده‌ای از تاریخ طبری، جلد هفتم، ترجمه‌ي ابوالقاسم پاینده

درباره‌ي اين شماره:
يك آبان‌ماه امسال با ایام عزاداری ماه محرم آغاز می‌شود. به همین مناسبت بخش‌هایی از مجله را به این موضوع اختصاص داده‌ایم. «ديوانگان در پاييز» روايتي صميمانه است از ترسيم فضاي مجالس روضه و عزاداري كه بي‌مرز و محدوده پذيراي همه است. در بخش روایت‌های داستانی روایت «از براي ذاكر مصيبت» برش‌هایی است از کتابی به نام نور‌المنابر که با هدف نقد تحریفات تاریخ عاشورا تدوین شده و می‌کوشد روایتی نزدیک به واقع و پیراسته از این واقعه را بر اساس معتبرترین منابع ارائه کند. روایت «در اثناي حكايت مي‌گريستند» در همین بخش به شرح مظلومیت حرم حسینی و ساکنین کربلا در حمله‌ی وهابیون به این شهر در قرن دوازدهم هجری می‌پردازد؛ و «بسيار مجلس منظم خوب بي‌ريايي است» تصویری از محلات تهران را در محرّمِ سال ۱۳۰۴ ه.ق به گزارش‌ نظميه در آن زمان به تصویر می‌کشد.

دو در طول سال‌های اخیر انتشار مجله هرازگاهی در یکی از شماره‌ها به سراغ موضوعی محوری رفته‌ایم و متن‌هایی را در بخش‌های مختلف مجله به آن اختصاص داده‌ایم. این شماره «مهاجرت» را انتخاب کرده‌ایم. موضوعی که هر چند در دهه‌های اخیر بازتاب‌های رسانه‌ای فراگیرتری پیدا کرده است، اما جزو مفاهیمی است که تاریخی به قدمت حیات بشری دارد. ابعاد گسترده‌ی انسانی و اجتماعی مهاجرت و تاثیرات عمیق و ماندگاری که بر همه‌ي جنبه‌های زندگی فرد مهاجر به دنبال دارد، سبب شده که این مفهوم در طول زمان انعکاس گسترده‌ای در هنر داشته باشد و داستان‌ها و فیلم‌ها و آثار هنری متعددی با این موضوع آفریده شوند. در بخش درباره زندگی «حضور بی حضور» و «زندگي ديگران» دو روایت از مهاجرت‌اند، اولی به قلم نویسنده‌ای ایرانی که روایت ترک شهرستان زادگاه است و دومی از زبان داستان‌نویسی خارجی که تجربه‌ی مهاجرت از قاره‌‌ای به قاره‌ی دیگر را پشت سر گذاشته. در بخش مستند نیز ناداستان(نانفیکشن) «دوقدم مانده به کانگوروها» روایت مفصل و پر از جزییاتی است که از زبان یک مهاجر غیرقانونی ایرانی بیان می‌شود و روایت تصویری «یادگاران» عکس‌هایی از مهاجرانی است که برای فرار از جنگ و ناامنی و نابسامانی، ناگزیر از جلای وطن شده‌اند و به امید دست یافتن به امنیت و آرامش به سرزمینی دیگر پناه برده‌اند. آنچه که هر یک از این پناهجویان توانسته‌اند در آخرین لحظه همراه خود بردارند سوژه عکس‌های این روایت تصویری تاثیرگذار است که شما را به دیدن آن دعوت می‌کنم.

سه در بخش‌های درباره زندگی و داستان این شماره، ارتباط ظریفی دو متن را به هم پیوند می‌دهد. روايت «داستان يك سفر» در بخش درباره زندگي به قلم امين فقيري نويسنده‌ي قدیمی و تواناي شيرازي است که بعد از سال‌ها به محل خدمت سپاه‌دانش‌ا‌ش برگشته؛ روستايي كه اساس شكل‌گيري قصه‌هاي كتاب «دهكده پرملال» چاپ ۱۳۴۶ بوده. از طرفي محمد كشاورز، نويسنده همشهري فقيري، براساس سرگذشت‌نامه‌ي «امین فقیری: مصاحبه‌ی تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران» و روزگار معلمي‌هاي او،‌ داستاني اقتباس كرده كه با عنوان «وقايع‌نگاري يك ماجرا در دهكده‌اي ملال‌انگيز» در بخش داستان چاپ شده. شما هم مثل ما، از پيدا كردن نشانه‌ها و ارجاعات درون‌متني هر دو نوشته لذت ببريد.

چهار اگر اخبار «جایزه داستان تهران» را دنبال کرده باشید در جریان هستید که مهلت ارسال اثر برای دومین دوره‌ی این جایزه سی‌ام مهرماه به پایان رسید. در طول چهار ماه فراخوان این جایزه آثار متعددی از سراسر کشور به دستمان رسید که بررسی آن‌ها را آغاز کرده‌ایم. در شماره‌ی آینده گزارش آماری داستان‌های رسیده و روند بررسی این آثار را به اطلاع شما خواهیم رساند