دوازده توصيه‌ي نويسنده‌ي كتاب پرفروش باشگاه مشت‌زني براي نوشتن

آیا نوشتن توصیه‌بردار است؟ در مصاحبه با نويسنده‌هاي معروف، یکی از سوال‌های تکراری این است که «برای نویسنده‌های تازه‌کار چه توصیه‌ای دارید؟» علاقه‌مندان به نوشتن تشنه‌ي کشف رمز موفقیت نویسنده‌‌های محبوب‌شان و پیروی از راه و روش آن‌ها هستند. هر نویسنده‌ای پاسخ متفاوتی به این سوال می‌دهد، پاسخ‌هایی گاه شوخ‌وشنگ و گاه جدی، گاه کاربردی و گاه غیرقابل‌انجام. شايد از ميان اين پاسخ‌ها بتوان دريچه‌اي يافت به پشت‌صحنه و ساز و كارهاي متفاوتي كه هر نويسنده در كار خود دارد و از اين طريق با دیدن این تفاوت‌ها راه و روش خود را برای نوشتن پیدا کرد.
از این شماره در بخش درباره‌ی داستان صفحه‌هايي را به توصیه‌هایی که نویسنده‌های گوناگون برای نوشتن داشته‌اند اختصاص داده‌ایم. در اولین گام دوازده توصیه‌ی نوشتن از چاک پالانیک، نویسنده‌ی کتاب باشگاه مشت‌زنی، را مرور می‌کنیم.

۱ وقتي حس نوشتن نداريد، ساعت را روي شصت (يا سي) دقيقه تنظيم كنيد و تا زنگ زدنش بنشينيد بنويسيد. اگر حال‌تان هم از نوشتن به هم بخورد، حداقل مي‌دانيد كه يك ساعت ديگر آزاد مي‌شويد. ولي معمولا تا وقتي ساعت به صدا درمي‌آيد، آن‌قدر در كارتان فرو مي‌رويد و از آن لذت مي‌بريد كه دل‌تان مي‌خواهد ادامه دهيد. به جاي ساعت، مي‌توانيد يك كُپه لباس توي لباس‌شويي يا خشك‌كن بگذاريد و از آن براي زمان‌بندي كارتان استفاده كنيد. جايگزين كردن نوشتن (كه يك كار فكري است) با يك كار بدون تامل مثل لباس يا ظرف شستن مي‌تواند استراحتي به ذهن‌تان بدهد كه براي خلق ايده‌ها و افكار تازه ضروري است. اگر نمي‌دانيد داستان قرار است چطور پيش برود… دست‌شويي‌ را تميز كنيد. روتختي‌ها را عوض كنيد. محض رضاي خدا، كامپيوتر را گردگيري كنيد. حتما ايده‌ي بهتري به ذهن‌تان مي‌رسد.

۲ از تجربه كردن فرم‌هاي داستاني و جا‌به‌جايي‌هاي زماني در داستان نترسيد. مخاطب‌تان از چيزي كه فكر مي‌كنيد باهوش‌تر است. نظر شخصي من اين است كه خواننده‌هاي نسل جوان‌ بيشتر كتاب‌ها را قبول ندارند‌‌‌ ـ ‌نه به‌ خاطر اینكه از خواننده‌هاي قديمي احمق‌ترند بلكه اتفاقا چون خواننده‌ي امروزي باهوش‌تر است. سینما ما را در داستان‌گويي آب‌ديده كرده و شوكه كردن مخاطب‌ خيلي سخت‌تر از چيزي است كه تصورش را مي‌كنيد.

۳ قبل از اينكه بنشينيد و درباره‌ي صحنه‌اي بنويسيد، آن را در ذهن‌تان مرور كنيد و بدانيد هدف از آن صحنه چيست. به درد كدام‌يك از چيدمان‌هاي قبلي مي‌خورد؟ چه نقشي در پيش‌برد صحنه‌هاي بعدي دارد؟ چطور پيرنگ‌تان را جلو مي‌برد؟ هنگام كار و رانندگي و تمرين فقط اين سوال را در ذهن‌تان داشته باشيد. ايده‌هايي را كه به ذهن‌تان مي‌رسد يادداشت كنيد. تنها وقتي بنشينيد و بنويسيد كه در مورد كليت صحنه تصميم‌تان را گرفته‌ايد. وقتي ذهن‌تان خالي است، سراغ آن كامپيوتر كسل‌كننده و خاك‌گرفته نرويد. خواننده‌تان را مجبور نكنيد پا به صحنه‌اي بگذارد كه در آن هيچ اتفاقي نمي‌افتد يا اتفاق كمي مي‌افتد.

۴ خودتان را غافل‌گير كنيد. اگر مي‌توانيد داستان را به جايي بكشانيد‌ ـ يا بگذاريد داستان شما را به جايي بكشاند ‌ـ ‌كه خودتان را شگفت‌زده كند، آن‌وقت مي‌توانيد خواننده‌تان را هم غافل‌گير كنيد. هر وقت خودتان با يك غافل‌گيري پر و پيمان مواجه شديد، خواننده‌ي آب‌ديده‌تان هم اين شانس را دارد كه غافل‌گير شود.

۵ وقتي گير مي‌كنيد، برگرديد و صحنه‌هاي قبلي‌تان را بخوانيد و دنبال شخصيت‌ها و جزئيات رهاشده‌اي بگرديد كه مي‌توانيد مثل «سلاح‌هاي دفن‌شده» آن‌ها را دوباره از زیر خاک بیرون بکشید. در آخر باشگاه مشت‌زني، نمي‌دانستم با ساختمان اداره چه‌كار كنم. اما بعد از خواندن دوباره‌ي صحنه‌ي اول، چشمم خورد به جمله‌اي كه مي‌گفت تركيب نيتروگليسيرين با پارافين اصلا روش مطمئني براي ساختن مواد منفجره‌ي پلاستيكي نيست. آن تكه‌ي الكي و احمقانه (… پارافين هيچ‌وقت به دردم نخورده…) آخر سر «سلاح دفن‌شده»ي عالي‌اي از آب درآمد و توانست آبروي داستان‌گويي‌ام را بخرد.۱

۶ از نوشتن به عنوان بهانه‌اي براي برگزاري مهماني‌هاي هفتگي استفاده كنيد، حتي اگر مجبور شديد اسم مهماني را بگذاريد «كارگاه»‌. تا مي‌شود وقت‌تان را با آدم‌هايي سپري كنيد كه از نوشتن حمايت مي‌كنند و براي آن ارزش قائل‌اند، مطمئن باشيد ساعت‌هايي را كه تنها نشسته و نوشته‌ايد به تعادل مي‌رساند. حتي اگر روزي اثرتان را بفروشيد، هيچ مبلغي نمي‌تواند وقتي را كه تنها سپري كرده‌ايد جبران ‌كند. پس زودتر چك پرداختي‌تان را تحويل بگيريد و نوشتن را بهانه‌اي كنيد براي بين مردم بودن. باور كنيد وقتي به آخر زندگي‌تان برسيد، از به ياد آوردن لحظه‌هايي كه تنهايي گذرانده‌ايد لذت نخواهيد برد.

۷ جزو دسته‌اي باشيد كه نمي‌دانند. اين نكته‌ي كوچك سينه به سينه از صدها آدم مشهور نقل شده و از تام اسپَنباور۲ به من و حالا به شما مي‌رسد. هر چقدر بيشتر بتوانيد فرآيند شكل گرفتن داستان را طول دهيد، شكل نهايي بهتر خواهد شد. سرِ پايان‌بندي داستان يا كتاب عجله نكنيد و چيزي را به آن تحميل نكنيد. تمام آنچه لازم است بدانيد صحنه‌ي بعدي است، يا چند صحنه‌ي بعدي. لازم نيست تمام لحظه‌هاي داستان را تا آخر از بر باشيد كه اگر اين‌طور باشد، كارتان به‌شدت كسل‌كننده مي‌شود.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی شصت و پنجم، ارديبهشت ۹۵ ببینید.

*‌‌‌ ‌ اين متن در ۲۸ نوامبر ۲۰۱۱ با عنوان Stocking Stuffers: Writing Tips from Chuck Palahniuk در نشريه‌ي اينترنتي The LitReactor منتشر شده است.