مشهدی سکینه قاسمی را اقوام و همسایگان «مش سکینه» صدا میکنند. هفتادوشش ساله است و در ملاير زندگي ميكند. ده سال است همسرش «آقا» را از دست داده. به تنهايياش واقف است و هرطور كه هست از پس نيازهايش برميآيد. اگر پادرد هست چه باك، مواد غذايي را در طبقات پايين يخچال ميگذارد و ارتفاع اجاقگازش را كم ميكندتا بتواند نشسته غذا بپزد. و اگر سواد خواندن و نوشتن نيست حتما راهي براي ارتباط با بچهها و نوهها پيدا ميشود. بچهها و نوهها همهي دلخوشي مش سكينهاند و تلفن تنها راه ارتباط او با آنهاست. جز دو دخترش بقيهي بچهها و نوهها در شهرهاي ديگري ساكناند. دفترچه تلفن مش سكينه تنها كليد قفل تنهايي است. خواندن و نوشتن نميداند اما قصهگوي خوبي است. و براي كسي كه ناخودآگاه اوج و فرود و نقاط عطف را ميشناسد، ندانستن حروف الفبا آخر ارتباط با دنيا نيست. حتما جايي لابهلاي همين نگاه قصهگو بوده كه آدمها هر كدام برايش يك تصوير پيدا كردهاند. براي او يكي با شغلش تعريف ميشود، يكي با ويژگي جسمياش و يكي ديگر با كاري كه براي مش سكينه انجام داده. دفترچه تلفن مش سكينه به جاي حروف قراردادي پر از نقاشي است. نقاشيهايي كه دفتر را مثل يك كتاب مصور كرده است. كتابي پر از قصهي آدمهاي آشنا. رشتهكوهي اگر توي دفترچه تلفنش باشد از سر بيحوصلگي و تفنن كشيده نشده، بيستون است كه نشان ميدهد شمارهي كنارش حتما شمارهي معصومهخانم دوست قديمياش است كه در خيابان طاق بستان كرمانشاه زندگي ميكند. هر صفحهي دفترچه تلفن براي يك خانواده است و شمارههايشان زير هم آمده و كنار هر شماره، نشانهاي براي هر عضو. مشسكينه با اين شخصيتشناسي اگر نوشتن ميدانست نويسندهي خيلي خوبي ميشد.
مش سكينه بيتعارف هنرمند است. يكي از آن هزاران هنرمند خاموش و بيسروصدا كه صبحها به جاي رفتن به آتليه، اولين كاري كه ميكند روبهراه كردن سماور است.
اقدس دختر دوم مادر است که در طبقهي سوم یک آپارتمان زندگی میکند و فقط اوست بين بچهها كه دو پسر و سه دختر دارد.
محمد پسر بزرگ اقدس تصویربردار سینماست و مش سكينه او را فقط با دوربینش میشناسد.
زهرا دختر کوچک اقدس به مادربزرگ سر میزند و برای رفتن به ملایر هم او را همراهی ميكند، دست او در دست مش سكينه این همراهی را به يادش ميآورد.
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی شصت و ششم، خرداد ۹۵ ببینید.