پس از مرگ فتحعليشاه مدعيان سلطنت هر یک از سویی سر برداشتند. يكي از مدعيان حسينعلي ميرزا فرمانفرما پسر بزرگِ فتحعلي شاه بود. او لشكري آراست و اين سپاه را به سه تن از فرزندانش سپرد كه همگي شكست خوردند. خودش دستگير شد و پسرانش به بغداد گریختند و در آنجا به كمك كنسول بريتانيا، تقاضاي تابعيت انگلستان كردند. همین سودا آنها را بهعنوان ميهمانان عاليمقام از راه دمشق و بيروت و با كشتيهاي آفريكينو و اسپيتفاير به بندر فالموت و سپس لندن کشاند. ورود اين سه شاهزادهي فراري به لندن كه از كشور رانده و در غربت مانده بودند، فصل تازهاي از روابط سياسي و اجتماعي را میان ايران و بريتانيا پديد آورد. سه برادر با هيئتي قدم بر خاک بریتانیا گذاشتند كه همهی توجهات را به خودشان جلب کردند اما از سوي ديگر خودشان هم شيفتهي جذابيتهاي دنياي مدرن انگلستان شدند. آنها سه ماه در انگلستان بودند و تا حد ممكن ديدنيها را ديدند و با نجبا و اشراف آن سرزمين نشست و برخاست كردند. برادر بزرگتر، رضاقلي ميرزا، هرآنچه در این سه ماه از ديدنيهاي انگلستان ميديد یادداشت ميکرد. متن زیر برشهايی است از عجايب آن روزگار انگلستان به قلم رضاقلي ميرزا نايبالاياله كه بعدها به همت یکی از نوادگانش در تهران منتشر شد.
بيستويک توپ زدند
یوم شنبه آمدیم قریب به ظهر برِّ انگلتره و بندرگاه فالمُس نمایان گشت. حمد الهی را صد هزار مرتبه به جا آوردیم. خبر آمدن ما که به مراکب پادشاهی رسید، بیستویک توپ زدند و در کنار دریا به خانهی شخصی نزول نمودیم. عجب مکانی آراسته و پیراسته بهنظر رسید، جمیع مایحتاج در آن آماده و مهیا. خدمتکاران زنانه با البسهی فاخره کمر خدمت را در میان بسته بودند. از ترجمان سوال کردیم: این چه شخص است و اینهمه اسباب را از کجا آورده؟ بیان کرد که: این شخص کسبهی این ولایت است و شغل او همین است و از اين قبیل مسافرین دویست نفر در خانهی او میباشند و مثل این خانه دویست اتاق و دویست دست اوضاع به همین قسم دارد و این اوضاع نه به جهت آن است که شما را شناختهاند. همگی به همین اوضاع و اسباب میباشند و فالمُس خرابهای است در کنار دریا به جهت مکانیت و ورود اخبار. گفتم سبحانالله در صورتی که خرابهی این ولایت چنین باشد معمورهاش چه خواهد بود!
خانهی شعبدهباز
شبی اخبار دادند که در مکانی از آن شهر در هنگام غروب آفتاب تا پنج ساعت از شب گذشته اوضاع طرب خواهد بود. کیفیت آن خانه چنان است که آن شخص شعبدهباز و ملاعب را خانهای است بسیار عالی و به وضع غریب آن عمارت را بنا کردهاند که سطح زمین تا سقف عمارت، مجموع غرفات و حجرات از چوب ساخته روپوشهای ماهوت در غایت لطافت بر روی تمام سقف و دیوار آن عمارت کشیدهاند و بر در هر غرفه چهلچراغی که مشتمل بر پنجاه چراغ میباشد آویخته و اطراف آنها را نیز چراغهای مختلف افروخته در قبهی آن عمارت چهلچراغ بزرگی آویختهاند که چهارصد چراغ دارد که هر یک پنج شعله از آن زبانه میکشد و مجموع این چراغها لوله دارد که همگی متصل به لولهای میشود بر درب خانه و پیچی در آن لوله قرار دادهاند که به محض اشاره بر آن پیچ، این چند هزار چراغ یکدفعه خاموش میشود که در عمارت چشم چشم نمیبیند. باز به محض اندکی حرکت، همگی مشتعل شده چشم شخص از روشنایی خیره میگردد.
آن شخص صاحبخانه که بنای بنیاد طرب را دارد، شبی از شبهای هفته را معین کرده، اقسام بازی و ملاعبهی خود را مجلس به مجلس نوشته در چاپخانه چاپ میکند. یحتمل که بیستهزار کتاب در یک روز چاپ میشود و نیز در ورق اخبار چاپ خواهد شد که در فلانهشب و فلانهخانه اوضاع طرب خواهد بود. تمام خلق که ورق اخبار را میخوانند از اوضاع مطلع گشته هرکس بخواهد در آن شب به در آن خانه حاضر میشود و یکی از آن کتابهای چاپ را خریده همراه میآورد که هر صورتی را بداند که شبیه چه کس است. بعد از آنکه به در خانه رسید، پولی معین کردهاند که باید بدهد و داخل آن خانه شود.
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی شصت و نهم، شهريور ۹۵ ببینید.
* سفرنامهی رضاقلیمیرزا نایبالایاله نوهی فتحعلیشاه به کوشش اصغر فرمانفرمایی قاجار انتشارات دانشگاه تهران۱۳۴۶
کلیه دیده ها و شنیده ها با ظرافت و دقت کامل توصیف و شرح داده شده گویی آن را مشاهده کرده اید.