تصویری از نقال دوره‌گرد در اوایل دوره‌ی ناصری| آلبوم سرهنگ لوئی امیل دو هوسه، محفوظ […]

روایت کهن

بخشی از مقدمه‌ی كتاب طرازالاخبار در آداب قصه‌خوان و قصه‌خوان‍ی

عبدالنبي فخرالزماني قزويني يكي از نقالان و قصه‌پردازان خوش‌ذوق دوره‌ي صفوي است که پانزده سال از عمر خود را صرف گردآوری کتابی می‌کند تحت عنوان طرازالاخبار که شاید بتوان گفت یکی از نخستین کتاب‌هایی است که به عناصر داستان يا لوازم قصه‌سرايي و نقالي می‌پردازد. این کتاب مانند دايرة ‌المعارفی مرجع همه‌ي آنچه را يك قصه‌گو، نقال يا داستان‌سرا براي روايت يك اثر يا نقل يك قصه نياز دارد، در شصت‌وچهار دسته‌ي ريز و درشت موضوع‌بندي مي‌كند و از ده‌ها كتاب مطرح ادبيات فارسي (از شاهنامه‌ي فردوسي و خمسه‌ي نظامي تا معاصران خود نويسنده) نمونه‌ می‌آورد تا قصه‌خوان يا نقال براي شخصيت‌پردازي، توصيف قهرمان و ضد قهرمان، توصيف فضا و زمان و پرورش درون‌مايه‌ي قصه، طرز گفت‌وگو، ايجاد سبك غنايي يا رزمي از آن‌ها استفاده كند. توصيف انواع مبارزان، اقسام سلاح، طلوع و غروب خورشيد، لشكركشي، شكست و پيروزي، قلعه‌هاي استوار، قلعه‌گيري با توپ و تفنگ، بهار و پاييز، باغ و قصر، دايه و كنيز، شب فراق و روز وصال، دزد و عيار، تعدادي از اين شصت‌وچهار موضوع هستند كه نويسنده براي هر كدام چندين مثال و نمونه از شاهكاري منظوم و منثور ادب فارسي آورده تا در نهايت اين كتاب به كتاب‌ همراه يا كتاب باليني نقالان و قصه‌سرايان بدل شود.
تا يك سده پيش شكل آگاهي مردم از قصه‌ها و حماسه‌ها در ايران معمولا از راه نقالي و به صورت شفاهي بود. حضار دورِ کسی كه قصه‌دان بود مي‌نشستند و او با هنر نقالي آن‌ها را به عالَم خيال‌انگيز قصه‌ها مي‌برد. قصه چيزي خفته در واژه‌ها و نقش‌شده بر اوراق كتاب‌ها نبود. روايتي زنده و پرشوروحال بود كه نقال با آب‌وتاب فراوان و با آداب و رسوم هنرمندانه‌ آن را نقل مي‌كرد و مردم به تناسب روايت مي‌گريستند يا مي‌خنديدند.
عبدالنبي در سمتِ كتابدار حاکمان پارسی‌زبان دیار هند در دورانی که کتابخانه‌های مرجع در دسترس عموم مردم نبوده و جست‌وجوهای کتابخانه‌ای معنای امروز خود را نداشته، مواد خام مورد نیاز کتاب طرازالاخبار را فراهم می‌کند. این کتاب که چهار قرن پیش نگاشته شده جزو معدود نوشته‌هايي است كه به‌صورت نظري ـ گرچه به‌اختصار ـ برخي اصول قصه و آداب قصه‌خواني و ویژگی‌های قصه‌گو را تشريح مي‌كند. در ادامه بخشي از اين مقدمه را مي‌خوانيم.

در آداب قصه‌خواني
چيزي كه قصه‌خوانان را پاس آن بايد داشتن، قوت حافظه و جمعيت حواس است. با جاذبه‌ي طبيعت بايد كه در اكل چيزهايي كه نسيان مي‌آورد افراط نكند و تفرقه در وقت سخن كردن به خويشتن راه ندهد تا از غفلت خود لغوي نگويد. بلكه از رزم به بزم نرود و از حكايتي كه مي‌خواند به حكايتي ديگر انتقال نكند و قوت جاذبه‌ي طبيعت صاحب اين فن بايد به مرتبه‌اي باشد كه هرچه بشنود در بديهه ياد گيرد و آن‌چنان ضبط نمايد كه هرگز فراموش نكند. حتي حركات موزوني كه از استاد بيند در خاطر نگاه دارد چنانچه غايبانه مقلد استاد خود تواند شدن و اين دعا جهت زياده شدن حافظه مجرب است. هر روز سيصدوچهل بار بخواند: يا علام‌الغيوب فلا يفوت شي من حفظه.


قدر هنر خود دانستن
قصه‌خواني كه قصه‌دان نباشد در فن خود ناتمام است. بايد كه آن‌چنان در تمام قصه مستحضر باشد كه از هر جاي قصه كه قصه‌شنو آرزو كند، تواند بديهه خواند. چنانچه گويي كه حال مطالعه كرده است. قدر هنر خود دانستن، قصه‌خوان را از جمله‌ي امور واجب‌تر است و پاس عزت كسب خود داشتن از هر چيز بر او لازم‌تر.


در انواع قصه‌گويي
بر نادره‌ی صيرفيانِ جواهر سخن و يگانه‌ي واقفان اخبار نو و كهن واضح و لايح باشد درآمدِ قصه‌ خواندن بر سه نوع است: اول به طرز اهل ايران، ‌دوم به روش مردم توران و سيم به قانون هندوستان و اين‌كه قاعده‌ي اهل روم در اين فصل ياد نمي‌كند، باعث اين است كه كمترين به آن مرزوبوم نرسيده و آنچه شنيده بدان اعتبار نمي‌نمايد، كه گفته‌اند: شنيده كي بود مانند ديده و چيزي كه در باب قصه‌ خواندن روميان مسموع شده، كه دل به راستي آن گواهي مي‌دهد، اين است كه ايشان قصه را به تركي، رومي يا عربي و تركيِ قزلباشي آميخته است مي‌خوانند.
طرز درآمد اهل ايران اين است كه هرگاه شروع در قصه ‌خواندن مي‌نمايند اولِ حكايت نظمي كه مناسب به داستاني كه خواهند خواند داشته باشد مي‌خوانند. چه از رزم و چه بزم و چه از عاشقي و چه عياري و پس از آن بر سر صفت راويان قصه مي‌روند تا رفته‌رفته بر سر قصه مي‌روند. آن‌گاه شروع در سررشته‌ي سخن مي‌كنند و در مناسب‌خواني از غايت نزاكت قدم از براعت استهلال بيرون نمي‌گذارند چنانچه اسبي كه يكي از خواتين به تقريبي در قصه بر آن سوار مي‌شود، صفت آن اسب را عاشقان مي‌خوانند و همچنين در رزم و بزم و عياري و عاشقي طلوع و غروب آفتاب و امثال آن، آنچه سخنوران را هنگام تكلم پيش آيد اين اداي نازك را از دست نمي‌دهند و در مرصع‌خواني فقره‌ي نثري يا دو يا سه بيت به دستوري كه مذكور شد در وقتي كه سخن تشنه‌ي مناسب‌خواني باشد، گفتار خود را آب و رنگي مي‌دهند و كم ‌خواندن شعر از براي آن تجويز كرده‌اند كه مستمع را از مطالب بازمي‌دارد، بلكه از اصل مقصد او كه قصه شنيدن است دور مي‌اندازد.

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی هفتادوسوم، دی ۹۵ ببینید.

*‌‌‌طرازالاخبار، عبدالنبي فخرالزماني قزويني، مقدمه و تصحيح و تعليقات سيد كمال حاج سيد جوادي، پژوهشكده‌ي هنر: ۱۳۹۲.