قصهنویس امروز اگر به لطف رواج صنعت نشر، کتابش را همزمان به دست هزاران نفر میرساند تا در خلوت خود با واژهها و داستان دمساز شود، این را میداند که تمام امکان او هم همین است. باید هرچه در خیال قصهپردازی و فن داستان دارد در چینشی هنرمندانه به مخاطب برساند چرا که وقتی کتاب به دست خواننده رسید دیگر عملا کار نویسنده تمام شده و همهچیز از کنترل او خارج است. اما قصهنویس دیروز که نوشتهاش فقط در قالب چند دستنویس و به دست معدودی کتابخوان سواددار میرسید، در عوض میتوانست به پشتوانهی قصهخوانها و نقالان سخنشناس و نقشپرداز قصهاش را به میان جمع ببرد و دلگرم به هنر آن قصهخوانی باشد که با هنرنمایی خود، کلام نویسنده را جادوانهتر میکند و در هر جا و هر وقتی رنگي دیگر از قصهی او را به مخاطب برساند. در حقیقت قصه برای دیروزیان قصه شنیدن بود و گروهی و برای ما قصه خواندن است و فردی.
در قصهخوانی قدیم بالقوه در ارائهی قصه فعلیت مییافت که کار نقال و قصهخوان بود. در نتیجه مستمعين گرچه اغلب قصههايي تكراري ميشنيدند و خودشان با زواياي آن آشنا بودند و روايتهاي مختلفی از آن را اينجا و آنجا شنيده بودند، باز هر بار مسحور كلام خوشآهنگ نقال قصهخوان و صناعت قصهگویی او ميشدند و در سكوت گوش به كلمات او ميسپردند، گويي قصه را براي اولين بار ميشنوند. راز گيرايي سخن نقال در چه بود؟
ملاحسين واعظ كاشفي، از واعظان نامدار قرن نهم، كه خود در هنر نقالي هم يد طولايي داشته، در فتوتنامهاش بخشي را به قصهخوانان و داستانسرايان اختصاص داده و ابتدا به عبرتآموزي داستان پرداخته، سپس لوازم قصهگويي را نام برده و در ادامه از تفاوت حكايتگويي با نظمخواني و آداب هر يك از اين دو سخن گفته است.
در فوايد قصهخوانی
بدان كه قصه خواندن و شنيدن فايدهي بسيار دارد: اول آنكه از احوال گذشتگان خبردار شود. دويم آنكه چون غرايب و عجايب شنود، نظر او به قدرت الهي گشاده گردد. سيم چون محنت و شدت گذشتگان شنود، داند كه هيچكس از بند محنت آزاد نبوده است، او را تسلي باشد. چهارم چون زوال ملك و مال سلاطين گذشته شنود دل از مال دنيا و دنيا بردارد و داند كه با كس وفا نكرده و نخواهد كرد. پنجم عبرت بسيار و تجربهي بيشمار او را حاصل آيد و خداي تعالي با حضرت رسالت (ص) ميگويد: «اي محمد، ما بر تو ميخوانيم از قصههاي رسولان و خبرهاي پيغمبران آنچه بدان دل را ثابت گردانيم و فايدههاي كلي تو را حاصل گردد.»
پس معلوم شد كه در قصههاي گذشتگان فايدهاي هست اگر واقع باشد و بر آن وجه كه وجود داشته باشد خوانده شود، خواننده و گوينده و شنونده را از آن فايدهاي رسد و اگر غيرواقع باشد گوينده را وبال باشد و شنونده فايدهي خود برگيرد. چنانكه گفتهاند:
نگويند از سر بازيچه حرفي/كز آن پندي نگيرد صاحب هوش
و گر صد دفتر حكمت بر ابله/بخواني آيدش بازيچه در گوش
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هفتادوسوم، دی ۹۵ ببینید.
* فتوتنامهی سلطاني، مولانا حسين واعظ كاشفي سبزواري، به اهتمام محمدجعفر محجوب، انتشارات بنياد فرهنگ ايران: ۱۳۵۰.