ماه پیش جامعهی ادبی ایران یكی از نویسندگان مطرحش را از دست داد. كورش اسدی كه شیفتگیاش به لحن و زبان، او را در نوشتن و بیان فضاهای بدیع، جسور كرده بود. در متنی كه میخوانید محمد تقوی بامرور خاطرات رفته، از كورش اسدی جوانی میگوید كه نكتهسنجی و وسواس را از همان روزها داشته.
کورش اسدی از مرز گذشت یا به قول شاملو سر خماند و از آستانه عبور کرد. سال آینده لابد از اول تیر، شاید هم از اواخر خرداد، ژورنالیستها شروع میکنند به فعالیت برای سالگرد او. لابد همهی ما هم بهنوعی در این فرآیند شرکت میکنیم. کتابخوانها انتظار دارند. اهل قلم هم دیر یا زود تسلیم میشوند. همینطورها است که کمکم آقای نویسنده یک چهرهی دیگر هم پیدا میکند، یک چهرهی ویژه که هم کورش است و هم شاید سایهی روشنی دیگر نیز بیابد.
تا آنجا که یادم میآید کورش اسدی را اولین بار در چهارشنبهروزی در زمستان ۶۹ در گالری کسری دیدم، در جلسهای که برای نقد و بررسی مجموعهداستان سیاسنبو اثر محمدرضا صفدری برگزار شده بود. کورش اسدی مقالهای نوشته بود در نقد آخرین داستان این مجموعه به نام «دو رهگذر». گلشیری مقاله را خوانده بود. او همیشه همهچیز را خوانده بود. او اولین مخاطب همهی ما و بسیاری دیگر بود.
جلسه شروع شد و فکر میکنم آن روز ادارهی جلسه با من بود، شاید هم اشتباه میکنم. بیستوهفت سال از آن روز گذشته. بعد از یکی دو نفر که همیشه مشتری نوبت اول بودند، از کورش دعوت کردیم دربارهی داستان «دو رهگذر» سخن بگوید. شاید کمتر از دو دقیقه حرف زده باشد، آن هم تا دلتان بخواهد مغشوش و با مِنمِن. بعد از جلسه از گلشیری پرسیدم: «واقعا مقالهی اسدی خوب است؟» ابروی چپش را بالا برد و سمت چپ صورتش را بالا گرفت. انگار دارد به ساختمانی رفیع اشاره میکند. آن آدم سختگیر وقتی داستان و مقالهی خوب میخواند ناگهان سرتاپا احترام میشد. مهم نبود نویسنده قَدَر و قدیمی است یا جوان و جویای نام. بلافاصله مقاله را خواندم. آنوقتها از حروفچینی و تایپ خبری نبود. از دستنویسها کپی میگرفتیم و همان را دست به دست میکردیم. یکی از عزیزترین یادگارهایی که از این دوره برای ما مانده دستخط هوشنگ گلشیری بر حاشیهی اصل یا کپی آثارمان است.
باقاطعیت میگویم نقد کورش اسدی بر داستان «دو رهگذر» یکی از بهترینهای ما در نقد ادبی است. کسی یادش میآید چنین مقالهای نوشته شده؟ بعید میدانم. داستان «دو رهگذر» یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر ما است. کسی سراغش میرود؟ بعید میدانم. بالاخره کسانی باید باشند که به نسلهای بعدی بگویند که چنین مقالات و چنین داستانهایی نوشته شده است و ادبیات معاصر ما فقط داستانهای نازباشی جردن به بالا نیست.
ادامهی این زندگینگاره را میتوانید در شمارهی هفتادونهم، مرداد ۹۶ ببینید.