سربازان زیادی برای این خاك مردهاند، سربازانی كه ایرانی بودند و جانشان را برای حفظ یك وجب از خاك ایران میدادند اما در تاریخ این سرزمین، گاهی كسانی هم بودند كه ایرانی نبودند اما همانقدر از سر عرق و علاقه، برای محارست از این خاك خون دادهاند؛ سربازانی كه شهدای این خاك هستند.
ژنرال بارتلمی سمینو در فرانسه از پدری ایتالیایی و مادری فرانسوی متولد شد و همانجا دورههای مختلف مدارس افسری و نظامی را طی كرد. در جنگهای متعددی در اروپا به همراه ناپلئون شركت كرد و دست آخر در تبریز به خدمت عباسمیرزا درآمد و در جنگهای ایران و روس بهعنوان فرماندهی بخشی از قوا فعالیت كرد. سمینو در ایران ماند تا فتحعلیشاه مرد و با محمدشاه در جنگ هرات شركت كرد. در این جنگ، یكی از دوستانش را از دست داد و با همسر او وصلت كرد. حاصل این وصلت فرزندی بود به نام نیكلا كه بعدها ذوالفقارخان مباشرالممالك سمینو نامیده شد و فرزندانش در این كشور تا به امروز ماندهاند. پس از این در زمان ناصرالدین شاه در جنگ دوم هرات نیز شركت كرد و در این جنگ چنان جانانه جنگید كه دست راستش بر اثر گلولهی تیر زخمی شد و استخوانش خرد شد. سمینو بیست و پنج سال در ایران ماند و در نهایت به دلیل شدت بیماری به توصیهی برخی از نزدیكانش برای مداوا نزد طبیبان فرانسوی به عثمانی رفت اما بر اثر همین بیماری در ازمیر درگذشت. متن زیر زندگینامهی سمینو است از زبان او كه یكی از نوادگانش آن را مكتوب كرده است.
از تفلیس به تبریز
چون در مدت معالجهی خود موفق به رفع كسالت قطعی نشدم و گاهگاهی آثار تب مالت (در مدت اقامت در یونان به آن مرض مبتلا گردیدم) در وجودم ظاهر میگشت، به صوابدید اطبا از تفلیس به تبریز حركت نمودم. دكتر كورمیك فرانسوی كه بهعنوان طبیب مخصوص شاه ایران عازم بود نیز همراه اینجانب بود و در تاریخ ۲۵ فوریه ۱۸۲۱ (۶ اسفند ۱۱۹۹ شمسی) به شهر تبریز وارد شدیم. چون در این شهر مهمانخانه وجود نداشت ناچار برای خود منزلی تهیه كرده و دكتر كورمیك تا مدتی كه در تبریز اقامت داشت نزد من به سر میبرد. در این شهر از اروپاییها جز چند نفر انگلیسی و روسی كسی دیگر دیده نمیشد. ژنرال مونتیگ انگلیسی، رئیس شركت تجارتی هندوستان موسوم به انداورینتال، با هیئتی قبل از ورود من به تبریز آمده بود.
شرح جنگهای معروف
ولیعهد كشور ایران موسوم به عباسمیرزا پسر فتحعلیشاه طبق رسوم مملكتی در تبریز مقیم بود و در اولین مرتبه كه از ایشان ملاقات به عمل آوردم بینهایت اظهار خوشوقتی از ورود اینجانب به تبریز نمود. من هم از این حسن نظر و محبت ایشان به فرانسویان بسیار خرسند و از همان روز بعد از ملاقات صمیمیتی بین ما ایجاد گردید و از من خواهش كرد بیشتر اوقات خدمتشان برسم. با اینكه در مواقع ملاقات مفصلا سرگذشت زندگانی خود و همچنین از جنگهای اروپا كه شركت داشتهام كراراً تعریف كرده بودم معهذا شاهزاده از تكرار آنها خسته نمیشد و مخصوصا از شرح جنگهای معروف ارتشهای ناپلئون بناپارت اغلب سوال مینمود.
مرگ ناپلئون
در همان سال خبر فوت امپراطور سابق فرانسه در جزیرهی سنتهلن به وسیلهی ژنرال مونتیگ انتشار یافت. اگرچه از شش سال قبل آن مرد بزرگ برای دولت فرانسه و فرانسویان مرده بود ولی با این حال كسی حاضر برای شنیدن یك چنین خبری نبود. شاهزاده ولیعهد و اهالی آذربایجان هروقت مرا میدیدند تاسف زیاد خودشان را ابراز میداشتند حتی انگلیسیها و روسها كه دشمن او محسوب بودند، از اظهار تالم خودداری نمیكردند.
وسوسهی رفتن به هندوستان
در یكی از روزهای ملاقات با ژنرال نامبردهی انگلیسی كه همیشه نسبت به اینجانب اظهار دوستی و صمیمیت زیادی مینمود، اظهار داشت پیشنهاد مفیدی دارم. پس از آنكه از اوضاع هندوستان و موسسات مهم آنجا شرحی بیان داشت، بنده را تشویق به مسافرت هندوستان نمود. برای كارهایی كه در آنجا به نفع انگلیسیها انجام دهم حاضر به عقد قراردادی بود كه وضع زندگانی من از هرجهت تامین گردد. من كه بههیچوجه از طرز رفتار آنها با امپراطور بزرگ فرانسه خشنود نبوده و بهعلاوه خاطرات بیستسالهی قبل را كه در دریای مدیترانه رخ داد و در نتیجه كشتی تجارتی و مالالتجارهی ما از بین رفت نمیتوانستم فراموش نمایم، چگونه ممكن بود حاضر به خدمت كردن به انگلیسیها بشوم؟ لذا با كمال صراحت به ایشان دلایل رد كردن پیشنهاد ایشان را اظهار داشتم.
اصلاح ارتش ایران
شاهزاده عباسمیرزا كه از موضوع مذاكرات ما اطلاع حاصل نمود با كمال خرسندی به بنده اظهار داشت: «من از نظریات ژنرال مونتیگ قبلا آگاه شدم ولی به همان دلایل كه شما میدانید، صلاح ندانستم نظرات خود را ابراز دارم ولی البته باطنا مایل نبودم شما از تبریز دور بشوید و همینكه دانستم شما پیشنهادات ژنرال را رد كردید بسیار خوشوقت گردیدم. اینك كه احساس میشود شما به كشور ایران علاقهمند هستید یقین دارم پیشنهاد مرا راجعبه اصلاحات ارتش ایران كه در نظر داریم خواهید پذیرفت.»
موانع ترقیات ارتش
من با تشكر از این حسن ظن شاهزاده در جواب گفتم: «من كه همیشه آرزوی آمدن به ایران را داشتم. خوشوقتم از اینكه موفقیت حاصل نموده مخصوصا ملاقات حضرت والا و رفع كسالت ممتد بنده در آذربایجان بیشتر به علاقهمندی من افزوده است و با كمال میل حاضرم در صورت امكان خدماتی كه از دستم برآید به این كشور انجام دهم. لیكن نباید فراموش كرد كه سیاست خارجی همان قسمی كه در كشور یونان مانع از ترقیات در ارتش آن كشور گردید و من مجبور به ترك آن دولت شدم در ایران هم همان قسم عمل میشود و حدس میزنم كه برای استخدام رسمی من اشكالاتی بنماید و ضمنا مناسبات سیاستمداران خارجی با شما و دربار شاهنشاهی تاریك گردد.» ولیعهد ایران كه تا حدی از وضعیت اروپا و سیاست خارجی بیاطلاع نبود، بیانات مرا تصدیق كرد و ضمنا اظهار داشت من دست از شما برنمیدارم.
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هفتادونهم، مرداد ۹۶ ببینید.
* يادداشتهای دستنويس خانوادهی سمينو (مجموعهی شخصی)