دنیس جانسن برای ایده گرفتن و توانایی خلق تجربههای گوناگون در ژانرهای مختلف، گاهگاه به مناطق خطرخیز دنیا سفر میکرد. سفر کردن، ماجراجویی، حضور بهموقع در مکانهایی که زندهاند و به زندگی معنا میبخشند، روش نویسندگانی مثل دنیس جانسن است. داستانهایش که موفق به دریافت جوایزی مثل پولیتزر و جایزهی ادبی کنگره و جایزهی کتاب ملی شدهاند هر یک تجربهی جدید و خاصی در عوالم داستاننویسیاند. جانسن که به مصاحبهگریزی معروف است، در مصاحبهی مکتوب زیر، از تجربههای نویسندگی و کلنجار با ژانرهای گوناگون و تجربههای آموزش نویسندگی به دانشجوها میگوید.
تازگیها به آروئای اوگاندا سفر کرده بودید. از سفرتان بگویید.
دومین بار است به آنجا سفر میکنم. مشغول جمعآوری اطلاعات پسزمینهای، شامل رنگها، جلوهها و صداهای محلی برای رمانم هستم که بخشهایی از آن در اوگاندا، سیرالئون و بخشهایی در جمهوری دموکراتیک کنگو میگذرد که مرزهایش در چندمایلی شهر آروئا قرار دارد. داستان این رمان یکجورهایی جاسوسی است؛ داستانی که به قول گراهام گرین شاید آن را رمانی برای مقاصدی جدی بنامیم. من به ناشرم در افسیجی گفتم که «سعی ندارم که گراهام گرین باشم. من فکر میکنم که واقعا گراهام گرینم.»
در دوران کودکی و نوجوانی زیاد نقل مکان کردید، حالا هم چندین محل اقامت دارید و بهخاطر کارهای ناداستانتان زیاد به خارج از کشور میروید. آیا ریتم نوشتههایتان از فضایی که در آنید یا سرعت سفرهایتان تاثیر گرفته است؟
نوشتههای من در طول سالها گسترش مییابد. ابتدا با یادداشتهایی پراکنده سروکلهشان پیدا میشود، بعد با ایدهها کلنجار میروم و اصلاحشان میکنم، صداها، توصیفها. بعدکمی وقت تلف میکنم و در مراحل آخر،خیلی جدی پای کار مینشینم و سعی میکنم با استراحتهایی گاه و بیگاه هر روز یکی دو صفحه بنویسم. این روزها در مراحل آخر رمانی به نام خندهی هیولاها هستم و تقریبا هر روز روی این کتاب کار میکنم.
شما ژانرها و قالبهای زیادی را تجربه کردهاید. از پسر عیسی یک فیلم سینمایی اقتباس شد و یکی از نمایشنامههای شما، خریداران، مبنای اقتباسی تلویزیونی قرار گرفت. آیا تا به حال به نوشتن فیلمنامه برای سینما یا تلویزیون فکر کردهاید؟ آیا قالبها و ژانرهایی هستند که هنوز آنها را امتحان نکردهاید و علاقهمندید کشفشان کنید؟
در دههی ۸۰، بنا بر سفارش چندین فیلمنامه نوشتم که بیشترشان اقتباسی بودند. یکیشان اقتباسی از رمان زیبای به نظر بیدار نوشتهی جیم تامپسون بود و دیگری اقتباسی از بالای دنیا نوشتهی پل بولز و همچنین دو فیلمنامه از کتابهای خودم (فرشتگان و ستارگان روی ماه). فیلمنامههایی که هیچکدامشان ساخته نشدند.
همین چند سال قبل یک پیشنهاد کاری از تلویزیون داشتم. قرار بود با سه تهیهکننده برای یک سریال تلویزیونی درام کار کنم و قسمت آزمایشیاش را بنویسم. راستش همانطور که انتظارش را داشتم،آن تلاش هم تقریبا به جایی نرسید. این ژانویه یک قسمت آزمایشی برای شبکهی HBOمینویسم؛ درامی یکساعته که در بخشی از یک بیمارستان میگذرد. بخشی مربوط به سربازان قطععضوشدهای که از جنگهای ما در عراق و افغانستان برگشتند.
دیگر ژانرها و قالبها را امتحان نمیکنم. فکر میکنم همهشان را امتحان کردهام، بهجز نوشتههای تخصصی یا کتابهای خودآموز. اگر عمرم بدون گلاویز شدن با یکی از این دو ژانر تمام شود، افسوس نمیخورم. شاید جالب باشد که شعری برای اپرا بنویسم (هرچند که چیزی از اپرا نمیدانم).
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هشتادودوم، آبان ۹۶ ببینید.
*اين گفتوگو نسخهی کوتاهشدهی متنی است که پاييز۲۰۱۳ درنشریهی ادبی Yale منتشر شده است.