یادداشت سردبیر

در گروه‌های کوهنوردی همیشه کسی هست که کوله‌ی بقیه را می‌کشد، بطری‌های آب را به بقیه می‌رساند، در جایی که شکاف است پل می‌شود و دست بقیه را می‌گیرد و می‌گذراند، خرما خارک و ارده در کیفش دارد و می‌داند مصدوم پا پیچ‌خورده را چطور باید کول کرد و پایین آورد. او که بدون این‌که چیزی بگوید بقیه حرفش را می‌خوانند و به توصیه‌هایش عمل می‌کنند.

در گروه‌های کوهنوردی همیشه کسی هست که غر می‌زند، از عقب‌دار عقب می‌ماند، کفشش پایش را می‌زند، لباسش کم است یا زیاد، بادگیر ندارد، عینکش را یک‌جایی روی خرسنگی جا می‌گذارد و تا آخر مسیر به همه‌ی گروه می‌سپارد دنبال عینکش بگردند.
در گروه‌های کوهنوردی همیشه کسی هست که وقتی می‌بیند همنوردها خسته‌اند و دارند پا کند می‌کنند داد می‌زند: «بیست دقیقه دیگر می‌رسیم قله.» یا می‌گوید: «قله پشت همین نشیب است.» تازه‌کارها امید می‌گیرند و قدم استوار می‌کنند و بند کوله‌ها را محکم می‌کشند تا بیست دقیقه‌ی دیگر یا پشت آن نشیب برسند به قله. قدیمی‌تر‌ها، آن‌ها که سال‌ها است این راه را رفته‌اند، آن‌ها که این بالا پایین‌ها را زیاد دیده‌اند می‌دانند نه بیست دقیقه‌ی دیگر می‌رسند به قله نه پشت آن نشیب و شیب‌های بعدی خبری از قله است. آن‌ها می‌دانند این راه طولانی است و فقط می‌شود با قدم‌هایی معمولی و عزمی بی‌خلل به مقصد رسید. نه زیاد می‌کوشند، نه پا سست می‌کنند نه غر می‌زنند. آن‌ها کوه را برای به مقصد رسیدن نیامده‌اند، برای لذت بردن از مسیر این‌جایند، برای درنوردیدن شیب‌ها یکی بعد از دیگری و برای پیش رفتن.

وقتی در راهی با سختی‌ها و خوشی‌ها با همیم همیشه کسی هست که دلداری بدهدیا بار خاطر باشد، کسی که تازه‌کار باشد یا مو سپیدکرده‌ی راه باشد. این‌ها هرکدام جزئی از راه‌اند، جزئی از مقصد و برنده‌ی این راه آن‌هایی‌اند که برای همین همنوردی این‌جایند. برای همقدمی با همراهان و لذت بردن از کاری جمعی.

درباره‌ی این شماره:

يک ماه گذشته برندگان دو جایزه‌ی مهم ادبی سال مشخص شدند؛ کازوئو ایشی‌گورو، نویسنده‌ی انگلیسی ژاپنی‌تبار، یکصدودهمین جایزه‌ی نوبل ادبیات را از آن خود کرد و جورج ساندرز، داستان‌نویس آمریکایی، برنده‌ی جایزه‌ی من بوکر ۲۰۱۷ شد. «چلیپا» در بخش داستان این شماره اثری است از جورج ساندرز و «بی‌سرزمین» در بخش درباره‌ی داستان گفت‌وگویی است با ایشی‌گورو که شما را به خواندن‌شان دعوت می‌کنم.

دو پیدا شدن پنج داستان کوتاه منتشرنشده از کورت ونه گات، حدودا یک دهه پس از درگذشت او، خبری بود که طی ماه‌های گذشته دوستداران ادبیات و طرفداران این نویسنده‌ی مطرح آمریکایی را خوشحال و غافلگیر کرد. «شاه‌زنبور» یکی از این پنج داستان کوتاه است که ترجمه‌ی آن را در بخش داستان این شماره می‌خوانید.

سه «هنگام درو» در بخش روایت‌های مستند این شماره برش‌هایی است از خاطرات یک سرباز گروهان پاکسازی. تصاویری که گوشه‌هایی از جدال هرروزه برای خنثی‌سازی مین‌های مدفون در زمین‌های نواحی مرزی ایران را برای مخاطبان ترسیم می‌کند و به یادمان می‌آورد سال‌ها پس از اتمام جنگ تحمیلی هنوز سربازانی از این مرز و بوم هر روز جان‌شان را کف دست می‌گیرند و برای حفظ امنیت هم‌میهنان‌شان به نبرد این مین‌های خفته در خاک می‌روند. این متن ادای دین کوچکی است به تمامی این دلاورمردان.

چهار شماره‌ی پیش آخرین قسمت «کارگاه داستان» را در بخش درباره‌ی داستان مجله منتشر کردیم. اصغر عبداللهی نویسنده و فیلمنامه‌نویس باسابقه‌ی کشورمان طی دوازده قسمت این کارگاه بخشی از تجربیات ارزشمند خود درباره‌ی نحوه‌ی پیاده‌سازی اصول درام در ساختن اثری داستانی را به نگارش درآورد که در طول این مدت مخاطبان بسیاری را با خود همراه کرد و بازخوردهای مثبت زیادی را هم از سوی خوانندگان مجله و هم از طرف نویسندگانی که داستان را همراه می‌کنند به دنبال داشت. برای علاقه‌مندان داستان‌نویسی که در طول این مدت فرصت همراهی با این مجموعه را پیدا نکردند رجوع به این دوازده شماره و خواندن این مباحث بسیار آموزنده و مغتنم خواهد بود.