گذاشتن نقطهی پایانِ تقدیمنامچه درست شبیه فشاردادن دکمهی شاتر است؛ کلمهها برای همیشه به همراه حالوهوای لحظهای که در آن نوشته شدهاند، در شروع یک کتاب حبس میشوند. تقدیمنامچهها خلاف دوربینها تغییر زیادی نکردهاند، نه دکمههایشان بیشتر شده و نه قدرت تشخیص لبخند پیدا کردهاند. هنوز هم تنها نیاز به قلم دارند و کلمه و با همین دو عنصر ساده سالهای سال است که بینقص به حیاتشان ادامه میدهند. ورقزدنشان شبیه ورقزدن آلبوم است و بلدند با خطهای خرچنگقورباغه همان کاری را بکنند که شلوارهای پیلهدار و اِپُلِ مانتوهای عکسهای قدیمی میکنند. خستهکننده نمیشوند، به تکرار نمیرسند. مهم نیست که ظاهرشان تکراری است، مهم باطن منحصربهفردی است که پشت هرکدامشان پنهان شده. درواقع راز ماندگاری تقدیمنامچهها در همین حس انحصاری کلمههاست. در نکتههای رازآلودشان، در اشارههای پنهان دونفره، وقتی بقیه از همهچیز بیخبرند. هر چندسال که بگذرد فقط دو طرف ماجرا هستند که معنی آن حسوحال را عمیقا میفهمند، کجومعوجی خطوط و کشیدگی حروف برایشان معنی متفاوتی دارد و با کشیدگی هر حرف ذهنشان پَر میکشد به خاطرههای مشترک.
یک تجربهی این شماره، یک جور رمزگشایی است. رمزگشایی از نوشتههایی که در هر کتابخانهای حداقل یکی دوتاشان پیدا میشود و پشت کلمه به کلمهاش داستانهای بسیاری پنهان شدهاند.
[مجموعه]