بخش دساتیر یا فرهنگ خیالی کلمات، از شمارهی آبان۱۹۳۱ به مجله اضافه شد اما هربار به دلیلی نتوانستیم پیوستگی انتشار آن را حفظ کنیم. در حالت عادی، این شماره باید ششمین قسمت دساتیر باشد اما چهارمین قسمت است. هدف دساتیر، پیداکردن کلمهها و عبارتهایی است که در جملههایی خاص، جایگیر شدهاند و کسی به صورت منفرد نگاهشان نمیکند. همهمان مثالهایی در ذهنمان داریم: «هرچی باهاش صحبت کردم ولکن معامله نبود.» عبارت «ولکن معامله» آنقدر در این ساختار (که فعلش همیشه منفی است) جاخوش کرده که برای هیچکس سوال نمیشود ولکنِمعامله «بودن» چهمعنایی دارد. بعد از آن، سعی میکنیم برای این کلمههای بینامونشان شناسنامهی جعلی اما اصولی بسازیم و تصور کنیم که اگر در فرهنگهای لغت، عبارتی مانند «راضی به زحمت» برای خودش مدخلی جداگانه و داستانی خیالی داشت در آن چه مینوشتند.
کلمهها و عبارتهایی که تا حالا در این بخش برایشان مدخل نوشته شده، اینها هستند: «بدک»، «اختیار [داشتن]»، «دو به شک»، «چیزفهم»، «ابتدا به ساکن»، «وَقع»، «بیهوا»، «مضحکهی خاص و عام»، «اشتباه محض»، «طَبقِ اخلاص»، «پرت بودن از مرحله»، «به خرج رفتن»، «تختیِ خیال» و «عین خیال». تمام مدخلهایی که در دساتیر میخوانید، ساختگی و خیالیاند.
زیر گریه:
[رِ گِ یَ/یِ] (ا مر)
قسمت پایینی بت گریه. پیش از تاریخ، آدمیان برای بیشتر احساسات انسانی بتی داشتند که مظهر اعلای آن احساس بود: بت ترس، بت حرص، بت حسرت، بت حسادت، بت خنده و البته بت گریه. برای فهمیدن نام این بتها باید به نشان حکشدهی روی پایهی آنها توجه میشد؛ البته جز دو بت گریه و خنده که ظاهرشان گویای نامشان بود. طبق تصویری که از یک نسخهی خطی در کتابخانهی موزهی ملی قاهره بهدست آمده، بت گریه به شکلی اغراقشده، چهرهای مچاله داشته و دستهایش را هم بهصورت مشتشده به چشمهایش میمالیده است (بسیاری عقیده دارند کهنالگوی گریهی بچهها در فیلمهای سینمایی و تا حدودی در واقعیت، از همینجا سرچشمه گرفته است). در عالم واقع اگر کسی میتوانست گریهای اغراقشدهتر و تصنعیتر از بت گریه به نمایش بگذارد، اصطلاحا میگفتند که سمبل گریه را از رده خارج کرده یا به زیر آن زده است. البته زیر خنده زدن داستان دیگری دارد.
به خنده گوی ببر از بتانِ چین یک دم
که زیر گریه زدن کار هر بتهچینی است
(الف. میم. شین)
زیر گریه چون زنی با روی خندان، باک نیست
ای صنم، آهستهتر زن، چون تو درافلاک نیست
(الف. میم. شین)
متن کامل این مطلب را میتوانید در شمارهی بیستوسوم، اردیبهشت ۹۲ بخوانید.
آینه ی دقش خیلی باحال بود
مخصوصا تیکه ای که می پرسد یک بچه ی اینقدری ندیده اید
خداقوت به آقای هاشمی
این قسمت دساتیر گرچه کمی سخت خوان هست و به روانی مثلا نوشته های آقای مالی نمیشود خواندش اما به برخی از از توضیحاتی که برای برخی کلمات جفت و جور میکند اگر دقت کنی یه کپه خلاقیت را قشنگ میتوانی ببینی و لذت ببری مثلا همین زیر گریه که اولش میگوید:«قسمت پایینی بتِ گریه» و همان لحظه توی ذهنت یک چیزی به خار خار می افتد که:«بت گریه باز چه صیغه ای است؟!» و بعد که توضیحش را میخوانی کیف میکنی.البته اذعان دارم که شاید خیلی ها با این مدلیش کیف نکنند ولی شخصا با هر چیزی که خلاقیت خرجش شده باشد میانه ی خوبی دارم و از جمله همین دساتیر میرزا امیرحسین خان هاشم باشی.خدا قوتشان دهد
دوس ندارم این بخشو