كارلو آنچلوتي فوتباليست و مربي معروف ايتاليايي، سال ۱۹۹۹ و بعد از درخشش در پارما براي مربيگري به يوونتوس فراخوانده شد و دوسال در اين تيم ماند. متن پيشِرو روايت او از روزهاي پاياني حضور در يوونتوس است كه با طنزي درخشان، پشتصحنهي بيرحم و مافياييِ فوتبال ايتاليا را نشان ميدهد. آنچلوتی به احتمال زیاد از فصل بعد در رئال مادرید جانشین مورینیو خواهد شد.
باورم نمیشد. قرارداد من بعد از یک جنگ وحشیانه و نه یک مذاکره، تازه تمدید شده بود. بهمحض اینکه در دسامبر دوهزار از لیگ قهرمانان حذف شدیم، از دفتر مرکزی من را خواستند. موگی، جیرائودو[۱] و بتگا[۲] یک طرف میز بودند و من طرف دیگر میز. سه در برابر یک، اصلا اخلاق ورزشکاری را رعایت نکرده بودند. معلوم بود که برنده میشوند. جلسه را اینطور شروع کردند: «ما از تمام مسابقات فینال حذف شدیم ولی این برامون اهمیتی نداره. تو کارِت فوقالعاده است، بهخاطر همین میخوایم پیشمون بمونی. توی قراردادت يه حق انتخاب برای تمدید وجود داره، میخوایم راجع به اون بحث کنیم. تو چقدر میخوای؟»
«دو و نیم میلیارد لیر، متشکرم.»
حداقل چیزی که انتظارش را داشتم این بود که بگویند «قابلی نداره» اما این جوابی نبود که گرفتم. از آنجایی که همهی کارهایشان را مثل یک تیم ورزشی هماهنگ، باهم انجام میدادند، همهشان خیلی بیادبانه از جایشان بلند شدند. هرسهتایشان در یک لحظه این کار را کردند، روی پاشنهی پایشان چرخیدند و از اتاق رفتند بیرون. همهی حرکاتشان بینقص بود، حتی یکثانیه هم درنگ نکردند، یک همکاری بینقص. نمیدانم شاید قبلا تمرین کرده بودند. اول پای راست، بعد پای چپ، سینهها رو به جلو، چرخش سرها به طرف من، قیافههای خشن. یک، دو، سه، چهار، قدمرو به طرف در. موگی با چرخشِ دستش در را باز کرد، جیرائودو و بتگا هم مثل موگی بازوهایشان را تکان دادند، انگار آنها هم میخواستند در را باز کنند و بعد… رفتند و در را پشت سرشان محکم کوبیدند. اوه، اجرای فوقالعادهای بود، من یک دهِ کامل به آنها میدهم. هماهنگیشان حرف نداشت. آنها صرفا سه ضلع یک مثلث نبودند بلکه سهتا پری دریایی بودند که در المپیک شرکت کرده بودند. و من؟ احمقی که یکه و تنها در اتاق جلسات نشسته بودم. بیستدقیقه بعد موگی سرش را از لای در آورد تو: «تو که هنوز اینجایی؟»
«میتونیم روی دومیلیارد لیر به توافق برسیم؟»
«بزن به چاک.»
«یکونیم میلیارد چطوره؟»
«پاشو گورت رو از اینجا گم کن!»