همسایهی واحد شش نباید زبالههای تفکیک شدهاش را گوشهی پارکینگ نگهداری کند، همچنین همسایهی واحد پنج باید وسایلی را که در حدفاصل درِ آپارتمانش تا درِ پشتبام چیده، به محل مناسبی منتقل کند. همسایهی واحد چهار باید در نظر داشته باشد که ساعت یکِ نیمهشب برای جاروبرقی کشیدن زمان درستی نیست، درضمن در اسرع وقت به یک مشاور خانواده مراجعه نماید، چراکه سایر ساکنان ساختمان تحمل مشاجرات خانوادگی ایشان را ندارند. همسایهی واحدِ دو باید محل دقیق پارکینگ خود را بداند و با رها نمودن خودروی خود وسط پارکینگ موجب آزار دیگران نشود. همسایهی واحدِ سه را خدا رحمت کند. در طول سهماه اقامت ایشان به جز سروصدای شبِ عروسی ایشان که ناشی از بازدید مهمانان از منزل عروس بود، مورد دیگری مشاهده نشد، هرچند برگزاری مراسم پاتختی در پارکینگِ مجتمع به هیچ عنوان قابل توجیه نبود اما گذشتهها گذشته است…
این متنی است که هرشب در ذهنم آماده میکنم تا بنویسم که همسر گرامی در جلسهی ساختمان برای حضار بخواند. متن نامه به فراخور رخدادهای روز تغییر میکند. یک روز خواهرزادهی همسایهی واحد دو مهمان خالهاش میشود. دخترخالهها باهم سر سازگاری ندارند و تا شب که مادرِ دخترک به دنبالش بیاید، صدای دعوا و جیغ و فریادشان لحظهای قطع نمیشود. یک روز همسایهی واحدِ چهار فراموش میکند ماشینش را خلاص کند، به صدای زنگ هم برای جابهجایی ماشینش هیچ توجهی نمیکند. یک شب همسایهی واحد پنج مهمان دارد و صدای رفتوآمد مداومشان از راهپله تا پاسی پس از نیمه شب ادامه دارد. یکبار هم ما مهمان داریم و از آنجایی که واحدهای پنج و شش شارژ ماهانه را پرداخت نکردهاند، راهپلهها کثیفاند.
یک شب که خوابم نمیبرد تصمیم میگیرم نامهی ذهنی را مکتوب کنم. همزمان با شروع نوشتن، موارد، یکییکی اهمیتشان را از دست میدهند. خانم همسایهی واحدِ دو دستفرمانش زیاد خوب نیست از ترس اینکه ماشینش به درودیوار یا به ماشینهای دیگر نخورد، ماشین را وسط پارکینگ پارک میکند. دختر و خواهرزادهاش بچهاند دیگر، آدمبزرگها دعوا میکنند اینها نکنند؟ آقای همسایهی واحد چهار شبکار است. روزها میخوابد. همسرش ناچار است شبها که او نیست کارهایش را انجام دهد. بندهخدا هرشب تا صبح بیدار است همین است که اعصاب درستوحسابی ندارد و با زنش حرفش میشود. معلوم است که همسایهی واحد پنج به تفکیک زباله اهمیت میدهد حتما توی تراس جا ندارد که زبالههایش را گوشهی پارکینگ میگذارد. زبالهی خشکاند دیگر، آن گوشه هم از بیرون زیاد دید ندارد. تفکیک نکند خوب است؟ توی ذهنم روی قالیِ لولهشده و دوچرخهی اسقاطیِ پسرش هم خط میکشم. همسایهی واحد شش هم سهتا بچه دارد حتما در آپارتمان دوخوابهشان جا کم دارند که وسایلش را در راهپله چیده. مهمان هم که همه دارند، همیشگی هم نیست. شارژ را هم شاید یادشان رفته یا دستشان تنگ بوده. خدا را شکر طبقهی اول هستیم و مسیر عبور مهمان کوتاه، میشود سریع جارویش کرد. آن تازهدامادِ بندهخدا هم که جوانمرگ شد، قبل از عروسی پیشاپیش از سروصدایشان عذرخواهی کرد. شیرینی عروسی هم که قسمتمان نشد اما شامِ عزایش چرا…
سرم را بلند میکنم. هوا دارد روشن میشود و صدای آواز قناریهای واحدِ روبهرو میآید و کاغذم سفید مانده است. یکی دو روز بعد همسرم میگوید نتوانستهاند با آقایانِ ساختمان بر سرِ یک زمان واحد به توافق برسند و جلسهی ساختمان تشکیل نمیشود.
داستان خوب و خواندنييي بود -بهتر از يكي دوتا ديگه كه خواندم-؛ فقط فكر كنم در مورد ايرادهاي وارده به واحدهاي پنج و شش دچار سردرگمي شديد. چرا كه ظاهرا دربالا شماره پنجمي بود كه زباله ها را تفكيك ميكرد اما شما در پايين عذر واحد ششمي را دراين كار موجه دانستيد. همچنين در مورد بيرون گذاشتن وسائل جايشان عوض شد…
البته اين مسئله براي كسي كه تا نزديك سحر مشغول نوشتن شكوائيه است، كاملا قابل توجيه است!…
از نظرتون ممنونم. چه جالب خودم متوجه نشده بودم!