حدود ۲۷۰ عکس از ۸۷ نفر و گروه، حاصل سومین فراخوان عکاسی برای داستان بود. تا همینجا بهخاطر ذوق و اشتیاقی که دارید و فکر و وقتی که میگذارید، دمتان گرم. همینطور پیش برود کمکم میتوانیم داستانهای چاپنشده را هم به مسابقه بگذاریم و تصویر برنده را کنارشان چاپ کنیم.
تصویرهای رسیده نکات جالب توجه زیادی دارند. اول اینکه بهنظر میآید داستانِ پرتصویر عرفان مجیب، نقش زیادی در استقبال از این مسابقه داشته اما آفتِ این داستانها، وسوسهی عکاسی عینی از صحنهها و اشیای توصیفشده در متن است که اگر خوب اجرا نشوند از تصویرسازی جلوتر نمیروند و چیزی به داستان اضافه نمیکنند.
دوم اینکه بهخاطر توصیفهای واقعگرایانهی داستان از وضعیتها و شخصیتهای آشنا، خیلیها عکسهای مستندِ موجود از چنین صحنههایی را برای مسابقه فرستاده بودند. لازم نیست عکسی که میفرستید حتما برای این مسابقه گرفته شده باشد اما لازم است که حداقلی از ویژگیِ «داستانی بودن» را دارا باشد. اینکه چطور میتوان با قابلیتهای بیشمار عکاسی (در چینش، نورپردازی، کادربندی، ویرایش و...) چنین ویژگیای ایجاد کرد، بحث مفصل و پیچیدهای است اما همینقدر میشود گفت که عکسهای مستندی که عکاس هیچ کنترلی روی سوژه و محیطشان نداشته، معمولا فاقد این ویژگی هستند.
سوم اینکه بهجز نوع روایت، ظاهرا سوژهی داستان یعنی آلزایمر هم برای مخاطبان خلاق وسوسهکننده بوده و خیلیها را به ایدهپردازی برای ترجمهی تصویریِ مفهوم «فراموشی» ترغیب کرده است. این رویکرد دوتا پاشنهی آشیل دارد: یکی سهلانگاری در اجرا و دیگری غلیظشدنِ بیش از حد ایده و نزدیک شدن اثر به پوستر؛ بعضی از آثار رسیده از نظر ایده، بسیار خلاقانهاند اما اجرای ضعیفی دارند یا اجرایشان قابل قبول است اما کل اثر آنقدر مبتنی و متمرکز بر ایده است که درعمل خودش را از داستان جدا میکند، هیچ رازی باقی نمیگذارد و درِ خیال را میبندد. (نمونهی بارز آن اثر خلاقانهی مبین محمدنیا بود که برشی از پنجرهی ورود جیمیل را با اسم کاربری آلزایمر و در وضعیتی که رمز عبور به اشتباه وارد شده نشان میدهد یا سه اثر شمیم فرزان که هر کدام میتوانستند مبنای پوستری برای این موضوع باشند) شاید بد نباشد که موقع ایدهپردازی و عکاسی، تصور کنید عکس شما قرار است کنار داستان چاپ شود و بنابراین لازم نیست همهی عناصر آن را در خودش جمع کند یا از آنطرف حساب خودش را کلا از داستان جدا کند.
چهارم اینکه حضور چند عکس سهلتهای را در میان آثار رسیده به حساب برگزیدهشدن عکس سهلتهایِ خانم مریم گلدار در مسابقهی قبل گذاشتیم! عکسهای چندلتهای شاید بهخاطر تعدد قابها و امکان ایجاد حس توالی یا ترکیب یا مقایسه، گزینههای وسوسهکنندهای برای عکاسی داستان هستند (بهویژه که هرکدامشان عملا چندتا عکس است!) اما حتما و همیشه بهترین انتخاب نیستند. خیلی جاها چندلتهای کردن عکسی که میتوانسته در یک قاب گرفته شود، آن را ضعیف میکند و حتی خبر از ناتوانی عکاس در انتخاب بهترین ترکیب میدهد.
به همهی این دلایل، داوری مسابقهی سوم دشوارتر از قبل بود. تماشای تعداد زیادی ایدهی خوب که پیدا بود برای انتخاب و اجرایشان وقت و ذوق صرف شده و از بین آنها دستگذاشتن روی چند اثر، کار ظالمانهای بهنظر میآمد. اما بههرحال طبق روال قبلی، انتخاب با رایگیری در میان گروه عکس، نمایندگان تحریریه، مدیر هنری و نویسندهی داستان و با در نظر گرفتن ایده و اجرا و هماهنگی اثر با فضای داستان انجام شد که نتایجش را در ادامه میبینید. اینها را گفتیم که تکرار کنیم این آرا ریشه در تلقی مجموعهی داوران از نحوهی رابطهی عکس و داستان دارد و بنابراین الزاما مطابق با کیفیت هنری عکسها نیست.
دوباره از همهی ۸۷ نفر و گروهی که در مسابقهی سوم شرکت کردند تشکر میکنیم. قرار است از این به بعد نام همهی شرکتکنندگان وگزیدهی کاملتری از عکسهایشان را روی وبسایت مجله منتشر کنیم تا کمبود فضای مجله مانع دسترسی دیگران به این آثار نشود. منتظر ادامهی حضور شما در مسابقهی بعدی هم هستیم.
عباس نوری (برگزیده)
شرکتکنندههای زیادی سراغ ایدهی قرص و دارو رفته بودند اما عباس نوری با آمیختن قرصها و جزییات دیگری از زندگی روزمره، کارش را از ثبت عینی داستان یک مرحله جلوتر برده است.
فاطمه دائمی (برگزیده)
اجرای قابل قبولی از یک ایدهی ساده اما هوشمندانه که قرینهی مستقیمی هم در داستان ندارد.
کیمیا پرنیان (برگزیده)
قاب و آلبوم هم جزو سوژههای پرتعداد بود اما این عکس با شکستن تقارن طبیعی، خودش را به فضای داستان نزدیکتر میکند.