برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده.
این کوتاهترین داستان دنیا منسوب به همینگوی است. چه همینگوی این داستان را نوشته باشد، چه نه در این یک خط، آنقدر موقعیت داستانی ساخته شده که همین شش کلمهی کوچک قصهی بزرگتری را در خود پنهان کردهاند. خاصیت تاریخچهدار بودن اشیاء دستدوم، موقعیت آنها را نسبت به نوها کاملا متفاوت میکند. دستدومها برخلاف نوها، ردی از صاحبانشان دارند. ظاهر کمیکهنه و خشدار و زدگیدارشان، جدا از اینکه یادآوری میکند این شیء قبلا دست کسی بوده، گاهی عادتهای خلقی و رفتاری صاحبانشان و اتفاقهای کوچکی از زندگی آنها را هم برملا میکند. بسته به اینکه تمیز و مرتباند یا رنگورورفته و دربوداغان، صاحبانشان هم دستهبندی میشوند و متمایز. اشیای نوی یک فروشگاه با ورود به دنیای هر خریدار، سرنوشت متفاوتی پیدا میکنند و تبدیل میشوند به شاهدان بیسروصدای وقایع زندگیِ او، گاهی ادامهی نخ سرنوشتشان میرسد به دستدومها تا شاهد اتفاقهای زندگی آدمهای دیگری باشند. توی مستطیلهای آگهی روزنامهها خبری از این جزئیات نیست. فقط نام چیزهایی نوشته شده که به کسی تعلق دارند. اما لحظهی معامله، همان گرهایست که ماجرا را داستانی میکند. قرار است وسیلهای مبادله شود و بسته به دستهایی که میدهند و میگیرند، اتفاقها متفاوت میشوند. اشیا دستدوم گاهی واسطهای هستند تا به دنیای صاحبانشان سرک بکشیم و آنقدر این دنیاها بزرگ و متفاوت و گاه تودرتو میشوند که داستانشان به این زودیها پایان نمییابد. تجربههای این شماره فقط بخش کوچکی از این دنیاهاست.