داستان همشهری چهارساله شد. خرداد ۸۹ که اولین شماره از دورهی جدید مجله راهی کیوسکها شد، سه چهارنفر بودیم در یک اتاقِ سه در دو در طبقهی دوم ساختمان همشهری، زیر پل کریمخان. با یک عالم طرح و ایدههای بزرگ و بلندپروازانه که بعضیشان بیشتر به آرزو میمانست؛ طرح یک مجلهی داستانی، پر از مطالب خلاق و خواندنی که دور از هیاهوی روزگار و جریانهای ادبی و حواشی جوایز و بازار نشر (که هرکدام تریبونهای خودشان را دارند)، کار خودش را بکند و بیسروصدا راهش را برود. یک همراه خاموش و خواندنی از روایت و داستان و مستند و طنز و تصویر که اول هرماه به خانهی مخاطبانش بیاید و خوراک یکماههی خلوت و خواندن باشد.
سه کلیدواژهی ساده داشتیم: خواندن، نوشتن و تامل کردن. متنهایی که برای مخاطبان روایتگری کنند، متنهایی که وسوسهی نوشتن را در مخاطب بیدار کنند و در کنار بازنمایی تولیدات حرفهای مستند، فرصتی باشند برای ثبت تجربههای فردی درخشان که پیش از این مجال چندانی برای بروز و ظهور آنها نبوده است؛ و بخش سومی که از پشت صحنهی دنیای نوشتن و ریزهکاریهای نویسندگی و آفرینش انواع قالبها و فرمهای ادبی و داستانی سخن بگوید. محصول کلیدواژهی اول بخشهای داستان و روایتهای داستانی و درباره زندگی بود، دومی با سرصفحههایی مانند یک شغل، یک تجربه، یک نفر، یک خاطره، یک اتفاق و… به شکلگیری بخش مستند منجر شد. سومی هم در بخش درباره داستان و در سرصفحههایی مثل جستار، تریبون، گفتوگو، میزکار نویسنده و… به ثمر رسید و فرصتی برای تامل در لایههای عمیقتر آفرینشهای ادبی فراهم کرد. برای تحقق این ساختار بسیار دیدیم و مرور کردیم و مشورت گرفتیم. مجلات تراز اول دنیا را دیدیم. تجربههای موفق و ناموفق را در مسیر شکلگیری مجلات ادبی و داستانی در ایران مرور کردیم و با همهی افرادی که دغدغهی مشترکی با ما داشتند رایزنی کردیم.
این قصهی شکلگیری هویت داستان بود. هویتی که رفتهرفته مستقل از ما راهش را باز میکرد و آدمهای خودش را پیدا میکرد. هویتی که آدمهای زیادی را دورهم جمع کرد که اسم رمز مشترکشان یک مضمون بود: «روایتهای داستانگو». نویسندگان و مترجمان، عکاسان و تصویرگران و فیلمنامهنویسان، یکی پس از دیگری دستِ دوستیِ داستان را فشردند و داستان به مدد این تعامل سازنده پا گرفت و از سوی دیگر به پشتوانهی مخاطبان حامی و همراهی که شکلگیری این تعامل را مغتنم دانستند، تداوم یافت. مخاطبانی که بیادعا و فروتنانه هریک به مبلّغی بیچشمداشت تبدیل شدند برای معرفی این محصول فرهنگی و سهیمشدن آن با دوستان و آشنایان.
امروز در آستانهی پنجمین سال مجله، یک تحریریهی هفده، هجدهنفری داریم و بیش از صدنفر نویسنده و مترجم و هنرمند که بیرون از تحریریه ما را با فکرها و مشورتها و آثارشان همراهی میکنند و نزدیک به پنجهزار عضو باشگاه مخاطبان و چندبرابر این اعضا، خوانندگانی وفادار در سراسر ایران و جهان.
در این چهارسال راه پرفرازونشیبی را سپری کردهایم که برخلاف تصورمان با پیشرفتن در آن، پیمودنش سادهتر نشد. روز اول شاید فکرش را نمیکردیم برای پیداکردن هر یک داستان یا روایتی که هم تازه و خلاق باشد و هم طبق معیارهای مضمونی مجله «قصهگو و روایتگر» و در فرم و زبان خلاصه نشود چقدر باید وقت صرف کنیم و چند مطلب را کنار بگذاریم. اما قصه به همینجا هم ختم نمیشود. چون در كنار اينها بايد به چارچوبها و معيارهاي متعارف و اصول ژورنالیستی و محدودیتهایی مثل حجم اثر و زمانبندیها هم پايبند بمانيم. گذشته از اینها هر شماره که میگذرد، دغدغههای ما برای انتخاب مطالبی گزیدهتر که درخور وسواس و سلیقهی مخاطبان مجله باشد، بیشتر میشود. وسواس و سلیقهای که خود مجله هم با رویکرد و روندی که در این چهارسال به آن پایبند بوده، در ایجاد آن نقش و سهمی داشته و حالا وظیفهی خود میداند دربرابر مطالبات طیف وسیع مخاطبانش پاسخگو باشد. مخاطبانی که در طول این چهارسال یکنفر یکنفر به مجله اضافه شدهاند، به سلیقه و انتخابهای مجله اعتماد کردهاند و امروز تعدادشان به هزاراننفر میرسد. هزاراننفری که مجلهی داستان قدر یکایک آنها را میداند. خوب میدانیم که اگر مجله موفقیت و محبوبیتی دارد، مرهون حمایتها و دلگرمیها و تلاشهای صمیمانهی این مخاطبان برای شناساندن داستان است. همین باعث میشود در ساختاری که طبق تعاریف سازمانی، تنها مسؤولیت ما در روند تولید مجله، آمادهسازی محتوای مجله است، با علم به حساسیتهای مخاطبان داستان، خود را مکلف بدانیم دیگر بخشهای روند تولید را هم، از آگهي و چاپ تا صحافي و توزيع، مدنظر داشته باشیم و با دستاندرکاران این بخشها رایزنی کنیم و خواستههای مخاطبان را به گوش مسؤولان برسانیم.
و این دغدغهها، بعضی وقتها آنقدر زیاد و نفسگیر میشوند که گاهی بعد از فراغت از توليد يك شماره – همانطور که در تحریریه مجله، در صندلیهایمان فرورفتهایم- از خودمان میپرسیم چرا هنوز اینجاییم؟ اما اين سوال معمولا چندساعتی بیشتر دوام نمیآورد. همیشه يك زنگ تلفن يا ايميل همهچیز را عوض میکند. یکی از شمایید از گنبدکاووس، مریوان یا سراوان یا از جایی دورتر، از آنطرف مرزها از کانادا یا استرالیا. میگویید چشمبهراهید و از چند روز مانده به اول ماه، روزنامهفروش سرکوچه را کلافه کردهاید بسکه سراغ داستان را گرفتهاید. میپرسید مجله به موقع درمیآید که بسپارید آشنایی که دارد میآید آنور آب، برایتان بخرد و بیاورد؟ ایمیل میزنید و میگویید مجله رسیده و درجا نصفش را خواندهاید و کلی لذت بردهاید يا شكايت ميكنيد از قيمت يا آگهي يا جلد يا فلان مطلب ولي كلمههايتان چنان حرارتي دارند كه پيداست مجله را دوست خودتان ميدانيد و دلتان براي ادامهي اين رفاقت ميتپد.
یکباره دنیایمان عوض میشود. به همین سادگی. فردا که پا در تحریریه میگذاریم دیگر خبری از یاس و خستگی نیست. همهمان دوباره سراپا شور و شوقایم و انرژی و امید. یک هدف مشترک داریم که سرپا نگهمان میدارد. چشمهایی که بیرون از اینجا منتظرند شمارهی بعدی داستان را ببینند و دلهایی که با دیدن داستان شاد میشوند. خوانندگانی که دلگرمیمان به آنهاست و از داشتن آنها به خود میبالیم. این دوستی پایدار باد.
دربارهی این شماره:
يك چند شمارهای است که بخش دربارهی داستان را روی موضوعی محوری متمرکز کردهایم و در چند یادداشت و جستار به ابعاد مختلف آن موضوع میپردازیم. در این شماره سراغ رابطهی داستان و واقعیت و مرز بین این دو رفتهایم. موضوعی که دغدغهی مشترک داستاننویسان و مخاطبان داستان است و از نویسندگان نو گرفته تا داستاننویسان کهنهکاری مثل یوسا و مارکز، دربارهی آن حرفهایی برای گفتن دارند که برخی از این دیدگاهها را در پروندهی این شمارهی درباره داستان میبینید.
دو ماه گذشته دنیای ادبیات یکی از چهرههای سرشناسش را از دست داد. سه یادداشت در بخش درباره زندگی و گفتوگویی در بخش درباره داستان، ادای دینی هستند به گابریل گارسیا مارکز که داستاندوستان ایرانی سالها ترجمهی آثارش را خواندهاند و تحسین کردهاند.
سه دو شمارهای است که بخش پایان خوش تنها با داستانهای دیدنی همراه بوده. به مخاطبان وعده میدهیم که از شمارهی آینده، این بخش با داستانها و روایتهای جدیدی، پروپیمانتر از قبل به مجله بازخواهد گشت.
چهار برای شرکت در نظرسنجی سالانهی مجلهی داستان هنوز فرصت باقی است. از شما دعوت میکنیم به سایت مجله به نشانی
www.Dastanmag.com سری بزنید و با چند کلیک به ما بگویید کدام داستانها و روایتهای مجله را در سال گذشته بیشتر دوست داشتهاید.
پنج افزایش قیمت مجله در شمارهی گذشته در کنار حجم آگهیها در چند شمارهی اخیر، بازخوردهای متفاوتی را از سمت مخاطبان داستان به همراه داشت. این بازخوردها را بهدقت دنبال کردیم و به مسؤولان موسسهی همشهری انتقال دادیم. به مخاطبان مجله این نوید را می دهیم پیگیریهایمان نتیجهبخش بود و گزارش آن را میتوانید در صفحات بازتاب این شماره ببینید.