پشت در وا رفتم. چند وقتی بود که رفتار عطیه عوض شده بود. کمتر حرف میزد و بیشتر با لبخند محوی گوشهي لبش زل میزد به جایی نامعلوم. به قول مامان سرش اینجا دلش در جای دیگر شده بود. مدام نوار کاست این خوانندههای به قول مامان مفنگی را میگذاشت به پخش صوت و باهاشان میخواند.
این سایت بایگانی شده و ارتباطی با مدیریت فعلی مجله داستان ندارد.