سالها بعد، پس از نوشتن چند غزل، رفتم سراغ آقای میرمیران، معلم ادبیات سال سوم تجربی دبیرستان صارمیه، با خجالت پرسیدم: «آقا اگه کسی بخواد شعر بگِد بایِد چیکار کونِد؟» جملهای با این فحوا تحویلم داد که همهی شعرهای خوب را بزرگان نوشتهاند. مانده بود یک راه؛ اینکه شاعرها را پیدا کنم. سینا امامجمعه هم مثل رفیقش که من باشم سرش درد میکرد برای شعر و موسیقی. یک روز آمد و گفت فلانی پیدا کردم؛ صبح جمعه، خیابان صائب، کتابخانهي صائب.