Mauricio Alejo | قرینه تصویر اصلی

داستان

روی میز کار گِرِوَن، کنار تلفن، عکسی از همسرش دنیز و دخترش لورا قرار دارد. این عکس را تابستان گذشته در باغ خانه‌شان در وانس گرفته بودند. لورا آمده بود تا یک هفته‌ای را با آن‌ها بگذراند. عکس را قاب گرفت و به پدرش گفت: «بابا، این‌جوری یک عکس از مهم‌ترین زن‌های زندگی‌ات روی میز کارت داری.»

زن جوانی که همین الان از دفتر گرون خارج شد همسن لورا است. زن جوان او را از بسیاری جهات یاد دخترش می‌اندازد. نه از نظر ظاهری. چیزی عمیق‌‌تر. جسارتش؟ سرسختی‌اش؟ آن شکل نیمه‌تمام گذاشتن جملاتش؟ درست نمی‌داند. گرون به تلفن نگاه می‌کند و آه می‌کشد.

اسم زن جوان لوئیز است، لوئیز وِرن. گرون دوست دارد اعضای جوان تیمش را به اسم کوچک صدا بزند اما می‌داند بهتر است این کار را نکند. این کار پیوندی عاطفی میان‌شان ایجاد می‌کند که درست نیست. لوئیز محقق جوانی است که تقریبا دو سال پیش به تیم او ملحق شد. وقتی پرونده‌ی او را برای گرون فرستادند، گفته بودند لوئیز فوق‌العاده است. واقعا هم همین‌طور بود. پایان‌نامه‌اش گرون را تحت‌تاثیر قرار داده بود. به‌نظر می‌رسید لوئیز توانایی این را دارد که تا آخر خط تحقيقات برود. متاسفانه خیلی زود هم توانایی‌هایش را ثابت کرد.

ده سال است که گرون مدیریت این آزمایشگاه را بر عهده دارد. ده سال تمام از عمرش را در راس یک تیم فوق‌العاده صرف مبارزه علیه ویروس DCA کرده. حالا لوئیز آمده بود تا پیشرفت تحقیقاتش را برای او شرح دهد. مطمئن بود که دارد در مسیر درست حرکت می‌کند. تمام معادلات توليد واكسن درست بود. حالا گرون در جایگاهی است که بايد در این باره نظر دهد. در اين مدت هیچ‌چیزی نتوانسته بود مانع زن جوان برای یافتن راهی به سوی کشف واکسن شود. بسیار مغرور است‌. اما حركت بي‌وقفه‌اش فقط از سر غرور نبوده، بیشتر از سر این بوده که واقعا زن خوش‌قلبی است. از گرون خواست امکانات بیشتری برایش فراهم کند. گرون گفت درخواستش را بررسی خواهد کرد و شروط محرمانه‌ی قرارداد را به او یادآوری کرد. لوئیز گفت: «نگران نباشید، آقای گرون، شما خوب می‌دانید که…»
 

ادامه‌ی این داستان را می‌توانید در شماره‌ی هفتادودوم، آذر ۹۵ ببینید.

*‌‌‌ این داستان با عنوان Intérêt Supérieur در سال ۲۰۱۶ در نشریه‌ی اینترنتی Short Édition منتشر شده و ترجمه‌ی آن از زبان فرانسوی صورت گرفته است.