طرح ناصرالدین‌شاه از دکتر پولاک در سال۱۲۳۳ شمسی. در سمت راست تصویر به خط ناصرالدین […]

روایت × نامه

تعدادی از نامه‌های ادوارد پولاك ، پایه‌گذار طب نوین ایران

یاکوپ ادوارد پولاک از نخستین اروپاییانی بود که به دستور امیرکبیر برای تدریس در دارالفنون به استخدام دولت ایران درآمد. پیش از عزیمت به ایران مقداری وسایل پزشکی و یک اسکلت آموزشی کامل و برخی از اعضای بدن و مقداری کتاب برداشت. تصور می‌کرد ایران جایی است شبیه به روسیه. نمی‌دانست به کجا می‌رود و با چه فرهنگی روبه‌رو خواهد شد. به ایران که رسید، همه‌چیز برایش غریب بود. طبابت‌های فیلسوف‌الدوله‌ها و تجویزات حکیم‌باشی‌های سنتی برایش غریب می‌نمود. برایش عجیب بود که بیماران را بشود در دل شهر و در هوای آزاد مداوا کرد. نمی‌توانست بپذیرد که ایرانی جیوه را بخور می‌دهد و به بچه برای دفع کرمک، کلمن‌سنطور می‌خوراند یا برای مالاریا جوشانده‌ی پوست درخت بید مجنون می‌نوشد. همین‌ها بود که پنج سال پس از آمدن به ایران گزارشی به مجمع پزشکی وین نوشت با عنوان «اندر استفاده‌ و فواید مصرف جیوه در ایران» و برای درمان مالاریا هم پیشنهاد کرد جوشانده‌ی پوست درخت بید مجنون جایگزین نمک‌های ضررآفرین معدنی شود.
پولاک چند سال بعد از مشغول شدن در ایران، کلینیک سی‌تخته‌ای در دارالفنون راه‌اندازی کرد. پیش‌تر جراحی برایش در اتاق استریل معنا داشت اما در نامه‌ای به همقطاران خود در وین نوشت در تهران زیر درختان باغ در هوای آزاد جراحی می‌کنم و بیمارانم سریع‌تر بهبود می‌یابند. سراسر اقامت ده‌ساله‌ی پولاک در ایران قصه و ماجرا است. پزشکی اتریشی که خیلی زود ایرانی شده و فارسی می‌آموزد، با مطالعه‌ی پزشکی سنتی ایران و تبحر در واژه‌های این رشته برای بسیاری از اصطلاحات پزشکی‌نوین و علم تشریح واژه‌ی نو پیشنهاد می‌کند و تا جایی پیش می‌رود که رفته‌رفته به یکی از مردم‌شناسان و مردم‌نگاران برجسته‌ی متخصص ایران مبدل می‌شود. اخلاقش ایرانی می‌شود و طبابتش رنگ و بوی شرقی به خود می‌گیرد.
آنچه در ادامه می‌خوانید، تعدادی از نامه‌های پولاک است که در دوران اقامتش در ایران برای همکارانش در آکادمی علوم وین نوشته است.

نژاد ایرانی از زیباترین نژادهایی که تاکنون دیده‌ام / آخر مه ۱۸۵۲ (۱۰ خرداد ۱۲۳۱)
سلامتی من اینک یاس‌آور نیست. نه اینترمیتنس (نوبه) نه اسهال خونی. آدم‌ها مرا به ستوه آوردند که کالومل بخورم. آخر این‌جا همان‌طور که شما در اتریش شیرینی مخصوص بادِن می‌خورید، کالومل مصرف می‌کنند.

امسال از بهار بسیار ملایمی برخوردار بودیم. درجه‌ی حرارت در طرف جنوب و رو به آفتاب هنوز از حداکثر ۳۸ درجه بالاتر نرفته است. وقت شکوفه گذشته است. گل سرخ همان‌طور که معروف است به همان زیبایی و انبوهی. فصل گل سرخ نزد ایرانی‌ها دوران‌ساز است. ایرانی چند ماه در شادی گل سرخ غرق است. سپس مقادیر معتنابهی گلاب تعریق می‌کند که با آن چند ماه سال ریش خویش را می‌شوید. میوه هنوز نیامده.

در سایر مسائل هم راضی‌ام. مطبم دایر است به همین علت هم وقت‌گیر است. در هر ملاقاتی باید حداقل یک ساعت ماند. سه فنجان چای نوشید و سه قلیان دود کرد. زندگی اجتماعی در این‌جا چیز خاصی ندارد. اروپایی اندک است. بدین‌خاطر نیازمند آشنایی ایرانی‌ها بودم. چیزی که برای من این امتیاز را داشت که زودتر به زبان فارسی مسلط بشوم. کاملا قابل فهم درس می‌دهم. بدون دیلماج آناتومی و فیزیولوژی. پانزده شاگرد دارم که جوانان بااستعداد و کوشایی هستند و بسیار بیش از حد انتظارم فعالیت می‌کنند. بیماری‌های این‌جا تفاوت زیادی با اروپا ندارد. سل بسیار نادر است، نوبه فراوان است اما نه بدخیم، حصبه هم چند مورد خفیف.

گله کرده‌ای که مردم این‌جا را تاکنون کم توصیف کرده‌ام. از در افتادن به شیوه‌ی گفتار سیاح‌هایی که با یک نظر درباره‌ی کشورهای بیگانه حکم صادر می‌کنند پرهیز می‌کنم. من اکنون شش ماه است که این‌جا هستم و جرئت صدور حکم عام ندارم. نژاد ایرانی از زیباترین نژادهایی که تاکنون دیده‌ام: تنومند، بلندقامت با ریش پرپشت، چشم‌ها همه آتش، با فهم و درکی سریع و جاندار، گفتاری سراسر اشارت و تعبیر شوخ‌طبعانه، خلاصه فرانسويِ مشرق‌زمین.


مردم در بخاری‌هایشان درخت میوه می‌سوزانند / ۱۷ دسامبر ۱۸۵۲ (۲۶ آذر ۱۲۳۱)
ما این‌جا پاییزی ملکوتی داریم. هنوز برای گرم‌ کردن خانه وسوسه نشده‌ام زیرا اقامتگاه زمستانی‌ام به طرف جنوب است و روزانه چهار ساعت آفتاب‌گیر و گرم است. به‌علاوه گرم ‌کردن در این‌جا بسیار گران است. گرچه پانزده مایل از این‌جا جنگل‌های طبیعی مازندران است و سه مایل دورتر از این‌جا عالی‌ترین زغال یافت می‌شود با این وصف زغال و چوب به علت حملش روی الاغ و شتر گران درمی‌آید. به همین علت مردم در بخاری‌هایشان غالبا درخت میوه می‌سوزانند.

در ماه گذشته پنج عمل سنگ کلیه داشتم، همه‌اش به خیر گذشت. یکی با اِتر و چهار تا با کلروفرم. از جمله یک دختر نه‌ساله که یک سنگ به شکل ساعت شنی از او خارج کردم به وزن پنجاه گرم. گزارشات مبنی بر مشکلات معاینات طبی زنان شرقی، آن‌طور که من تجربه کرده‌ام کاملا بی‌اساس است. در وین بیش از این‌جا حساسیت و اطوار دیده‌ام.

پزشکان محلی به‌وفور حجامت می‌کردند به همراهی اجباری صد تا دویست زالو. همین بود که تعداد زیادی مرگ حاصله از کم‌خونی داشتیم. زالو در این‌جا به‌طور بی‌نظیر ارزان و خوب است و از صادرات خوب به فرانسه و انگلستان است.

هفته‌ی آینده بالاخره به بیمارستان کامل و مجهزمان نقل مکان می‌کنم. از ماه مارس به بعد می‌خواهم هر از چندگاهی سیر و سفرهای گیاه‌شناسانه به آن‌سوی جبال البرز بکنم.



سنگ‌هایی به شکل ساعت شنی / ۱۳ آوریل ۱۸۵۳ (۲۴ فروردین ۱۲۳۲)
نوروزمان خوش گذشت. این‌جا آدم را غرق در همه‌جور هدایای کوچک و سکه‌های یادگاری و شیرینی‌جات می‌کنند، شیرینی‌هایی که ایرانی‌ها شیفته‌اش هستند شو آن را به مقدار فراوان تهیه می‌کنند. بین میوه‌های چیده روی میز، یک بیست‌تایی پرتقال و لیموی دوجنسه دیدم. بهار این‌بار سرد است، گندم هنوز سر از ساق برنیاورده.

پریروز یک جراحی سنگ کلیه داشتم. هر سه سنگی که تاکنون از بدن دخترکان بیرون آورده‌ام به شکل ساعت شنی بوده‌اند. آن‌قدر که زخم این‌جا سهل و ساده خوب می‌شود، یک عمل جراحی سنگ کلیه بی‌اهمیت می‌ماند.

در سفر اخیر به میانه یک نوع بیماری هم توجهم را به خود جلب کرد. به‌گمانم جذام حقیقی بود. مابین تبریز و تهران به‌خصوص در زنجان و میانه، چند هزار قدم دورتر از محل، چند کلبه‌ی محقر می‌بینی. آن‌جا همین جذامیان زندگی می‌کنند که اجازه‌ی ورود به هیچ مکانی ندارند زیرا مردم بیماری را از طریق تماس مُسری می‌دانند که من البته در آن تردید بسیار دارم. به این دو مکان گذرا سرکی کشیدم. حدودا شصت بیمار زن و مرد و کودک آن‌جا بودند.


کلکسیون نباتات درست کرده‌ام / ۱۹ ژوئیه ۱۸۵۳ (۲۸ تیر ۱۲۳۲)
در شش هفته‌ی گذشته زندگانی پرتلاطم و نه‌چندان نامطلوبی داشتم، غالبا در اردوی شاهنشاهی محصور در اجتماعات و محدود در محاورات فارسی. مدتی در امامه، زمانی در کنار رود لار، زمانی دیگر در دامنه‌های آتشفشان قدرتمند دماوند. وقتی میان دشت پهناور یکباره به چادرهای رنگارنگ می‌رسی، جاذبه‌ی خاص و منحصربه‌فردی دارد.

این‌جا می‌توان همه نوع چادر دید. از خیمه‌ی سیاه عشایر گرفته تا خیمه‌ی سرخ گل محمدی و خرگاه آبی پادشاه. ده هزار قاطر و شتر کار حمل‌ونقل را به عهده دارند. خیمه‌ی بزرگان از چند فضا تشکیل می‌شود. اندرونی‌اش با پارچه‌ی قرمز و ابریشم سنگین آذین‌بندی می‌شود. کف زمینش با قالی‌های گران‌قیمت فرش می‌شود. در حیاط میانی یک حوض حفر می‌شود و جویبارکی به آن منتهی می‌گردد.
منطقه‌ی لار فوق‌العاده جالب است. از هر طرف که نگاه کنی قله‌ی دماوند راهنمایی‌ات می‌کند. تاکنون بارها سعی بیهوده کرده‌ام برای صعود به دماوند. از هر وقتی که برایم در کنار انجام شغل و وظیفه‌ام باقی بماند برای دیدار از این منطقه استفاده می‌کنم. کلکسیون‌های زیبایی از مواد کانی و نباتات درست کرده‌ام و چندین گیاه جالب به دست آورده‌ام.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی هفتادونهم، مرداد ۹۶ ببینید.

*‌‌‌‌ نامه‌ها و گزارش‌های پزشکی یاکوب ادوارد پولاک از ایران ۱۸۶۲ – ۱۸۵۲، گردآورنده و ویراستار: افسانه گشتر (جلیل‌زاده)، ترجمه‌ی تورج آرامش، نشر چوگان: ۱۳۹۳.