یک شب ماشینم خراب شد و چندکیلومتریِ تعمیرگاهی خاموش کرد که همین تازگی بالای هشتصددلار برای استارت و تسمهتایم خرج روی دستم گذاشته بود و چند بلای آسمانی دیگر را هم تویش راستوریس کردهبودم، و بعدش ماشین را تتهپتهکنان و خفهکرده به کنار جاده کشاندم و آنقدر محکم به فرمان کوبیدم که هنوز هم مچ دستم در روزهای بارانی درد میگیرد و شلپشلپ توی گل راهافتادم و به امداد خودرو زنگ زدم که بیایند ماشین را تا خانه بُکسل کنند چون تعمیرگاه دیگر تعطیل شده بود و به زنم هم نمیتوانستم زنگ بزنم چون زنم دیگر با من و بچهها زندگی نمیکند، اما وقتی مرد بکسلی رسید، گفت نمیتواند ماشینم را اینهمه راه بکسل کند چون من امدادخودروی معمولی دارم، نه امدادخودروی ویژه، و گفت با امدادخودروی ویژه است که میتوانم ماشینم را تا هرجای آمریکا بکسل کنم و میتوانم واقعا از آلاسکا بروم به فلوریدا ولی امدادخودروی معمولی محدودیت دارد و نمیشود باهاش بیشتر از پنجکیلومتر بکسل کرد، گفت همین است که هست، و یارو بهگندگی یک خانه بود؛ درنتیجه من بیخیالِ بحث شدم و یارو ماشین را همان پنجکیلومتر بکسل کرد و میخواست با توجه به محدودیتهای امدادخودروی معمولی همانجا کنار جاده ولش کند، اما من به همهی مقدسات قسم خوردم که بهمحض اینکه برسیم خانه میروم امداد خودروی ویژه میخرم، حتی اگر لازم باشد اینقدر به نظرات تخصصی او اعتماد دارم که حاضرم همین حالا هم پولش را بدهم، و او از تعریفم خوشش آمد و دلش برایم سوخت و ماشینم را به خانهام برگرداند، و آنجا بچههایم ریختند بیرون تا وانت بکسل را ببیند که یکی از پسرهایم میگفت خیلی گنده است.
فردایش امدادخودروی ویژه میخرم که منشیِ شرکت میگوید به محض ارائهی کارت اعتباری فعال میشود، درنتیجه تلفن را که قطع میکنم دیگر صاحب امداد خودروی ویژه شدهام.حس میکنم واقعا کسِ دیگری شدهام، جدی میگویم. حس میکنم قدم بلندتر شده است.پس دوباره زنگ میزنم به آن یاروی بکسلی و او من را برمیگرداند به آن تعمیرگاهه که ازش استارت و تسمهتایم و این مزخرفات را خریده بودم. حالا که امداد خودروی ویژه دارم مثل کلاغ باهام خوشوبش میکند، میگوید حالا میتواند از اینجا من را به همهجای این مملکت خرابشده ببرد. میتواند از این دریا تا آن دریا ببرد. میگوید اسمش دِنی است و بکسلیِ اینکارهای است. بالای وانتش نوشته شده: تا سوت بزنید، آنجاییم.
ادامهی این داستان را میتوانید در شمارهی چهلوهشتم، مهر ۹۳ ببینید.
*این داستان در سپتامبر ۲۰۰۵ باعنوان AAAPlus در مجلهی هارپرز منتشر شده است.