معرف

Greg Sand/ Anderson Family Portraits

داستان

دارم با دوستی از دوران دانشکده، مایکل، ناهار می‌خورم به این نیت پنهانی که ازش بخواهم لطفی در حقم کند. فقط به این خاطر نیست که با او قرار گذاشته‌ام. از مایکل خوشم می‌آید، مثل همه. سرِ آدم را گرم می‌کند. می‌خواهد از همسایه‌اش برای من تعریف کند؛ گاس…

می‌گویم: «گاس؟ منظورت آگوستوسه؟»

می‌گوید: «گوستاووس.»

…که از قرار معلوم سال‌های سال کج‌خلق و جوشی بوده…

می‌گویم: «صبر کن ببینم، گوستاووس؟ مثل گوستاووس آدولفوس؟»

«چی؟ گوستاووس گلدمن. گاس گلدمن.»

… این یارو، گاس، که در آپارتمان کناری مایکل زندگی می‌کند و گویا به دلیل دائم‌الخمری سابقه‌ی زود جوش‌آوردن و بی‌مصرفی دارد، دست از رفتارهای پلیدش کشیده و حالا آدمِ پاک و خیلی شادتر و واقعا نازنینی شده و چندماهی است سعی می‌کند با دوست من مایکل دوست شود، و خودش را به او بچسباند…
«گفتی می‌خواد خودش رو بهت بچسبونه؟»

مایکل می‌گوید: «خودت می‌دونی دیگه، مایک فلان، مایک بهمان.»

«آره خب.»

… خودش را به مایکل بچسباند، به امید این‌که مایکل باهاش رفیق شود. ولی مایکل نمی‌خواهد با او رفیق شود. از یارو خوشش نمی‌آید، حتی اگر یارویی که مایک ازش خوشش نمی‌آید، آدم خوش‌معاشرتی شده باشد که اصلا عوضی نیست و رفیق‌شدن با او مزایای خاصی دارد و بی‌شک ممنونِ پشتیبانی و حمایت مایکل هم بشود که جسارت به خرج داده و دوستی او را قبول کرده…

می‌گویم: «بذارببینم؛ چرا عوضی بود؟ یعنی دقیقا چی‌کار می‌کرد؟»

«چی‌کار می‌کرد؟ عوضی بود. مثل عوضی‌ها برخورد می‌کرد.»

«داری می‌گی رفتارش دوستانه نبود.»

«من این رو نمی‌گم. لازم نیست این رو بگم. می‌گم من کسی‌ام که باید تصمیم بگیرم طرف عوضیه یا نه. حق قانونی منه. تست شخصیت نیست که. مهم نیست از هر ده‌نفر، نه‌نفر فکر کنن آدم باحالیه. مهم نیست بهترین همسایه‌ی دنيا باشه. این منم که باید با معیارهای خودم تصمیم بگیرم با کی دوست شم.»

می‌گویم: «البته. آزادی اجتماعی.»

مایکل که وکیل است، می‌گوید: «خب اون البته یه‌کم مقوله‌ش فرق داره.»

… به هرحال، حالا که گاس ترک کرده و دست دوستی به‌طرف مایکل دراز کرده، و حتی با توجه به این واقعیت که مایکل از آزادی تمام‌عیاری لذت می‌برد که می‌تواند هرکس را به هر دلیلی در هر فاصله‌ای که فکر می‌کند مناسب است نگه‌دارد، سوال این‌جاست که…

می‌گویم: «جواب منفیه. نکن این کار رو. آدم عوضی، عوضیه. كوتاه نيا.»

… سوالی که باید جواب داد، مایکل این‌گونه ادامه می‌دهد، این نیست که مایکل باید با گاس دوست شود یا نه، چون این اتفاق هیچ‌وقت نمی‌افتد، نمی‌توانی سال‌ها و سال‌ها عوضی‌بودنت را جبران کنی، زندگی این‌طوری نیست، نچ، سوال این‌جاست که در چنین وضعیتی چه‌کار باید کرد، بنابراین مایکل یک‌هویی عوضی نشده؛ هرچند عوضی‌بودن هم جزو حقوقش است.

«درسته. تو می‌تونی عوضی باشی. غیرقانونی نیست.»

ولی نمی‌خواهد عوضی شود؛ با اوضاع فعلی، گاس آدم‌خوبه است و مایکل عوضیه.
 

ادامه‌ی این داستان را می‌توانید در شماره‌ی چهل‌ونهم، آبان ۹۳ ببینید.

*این داستان در سپتامبر۲۰۱۴ با عنوان The Referees در مجله‌ی نیویورکر چاپ شده است.