زرنگی

فرزانه حسینی/ حکایت دوم- ۱۳۸۹

روایت

جاخوردن از مواجهه با فرهنگ جدید از ویژگی‌های مهاجرت است. مهاجرت، به‌تدریج برای فرد مهاجر مزه‌ها و بوها و رسم‌و‌رسوم و آموزه‌های خوش و ناخوشِ تازه می‌آورد و لابه‌لای تجربه‌های قبلش جا می‌اندازد. فیروزه جزایری، مهاجری است که می‌خواهد تجربه‌های خودش و فرهنگش را لا‌به‌لای تجربیات تازه به فرزندش که دور از آن‌ها زاده شده، انتقال دهد.

ماه آگوست من و همسرم از کالیفرنیای شمالی به اورنج‌کانتی اسباب‌کشی کردیم تا به پدر و مادرِ پابه‌سن‌گذاشته‌ی من نزدیک‌تر باشیم. خانواده‌ی من بیش از سی‌سال است که ساکن اورنج‌کانتی هستند، تقریبا از وقتی که از ایران به آمريكا آمده‌اند. من دوازده‌سالم بود و شوک فرهنگیِ این مهاجرت فوق‌العاده شدید بود. مامان‌ها لباس ورزشی می‌پوشیدند و باباها رنگ‌های شاد و بچه‌های خوش‌قیافه‌ی موطلایی موج‌سواری می‌کردند. تا قبل از ما کسی را ندیده بودند که موسیاه باشد و اسپانیایی حرف نزند. وقتی برای رفتن به دانشکده از اورنج‌کانتی رفتم، به خودم گفتم دیگر هیچ‌وقت چنین جایی که مردمش این‌قدر یک‌دست باشند زندگی نمی‌کنم. این روزها ساحل هنوز زیباست و موج‌سواران هم هنوز موج‌سواری‌شان را می‌کنند، ولی موطلایی‌ها در اقلیت‌اند.

نزدیک‌ترین فروشگاه به خانه‌ي جدید ما سوپرمارکت ایرانی شلوغ‌پلوغی است که به‌طور معمول پر است از مشتری‌های چینی و لاتین و مردم هر کشوری که با تروریست‌ها، دیکتاتورها و شورش‌ها درگیر است. آدم ممکن است بگوید جای فوق‌العاده‌ای است. البته تا وقتی که خانم جلویی برای بار سوم، کنار انارها، عناب‌ها و زبان مادرشوهرها برای روبوسی و پنج‌دقیقه خوش‌و‌بش با دوستش، راهروي بین قفسه‌ها را با چرخ دستی‌اش بند نیاورده باشد.

فرانکو، شوهر من، هر روز برای خریدن سنگک تازه، نان پهنِ یک‌متری ایرانی، به این فروشگاه می‌رود. در پاریس با باگت تازه بزرگ شده ولی بی‌این‌که خیلی به خودش فشار بیاورد، هواخواه سنگک شده. همین تازگی بعدِ برگشتن از سفری کاری مرا بغل کرد و گفت که چقدر دلش لک زده بوده برای سنگک. نانوایی فروشگاه ساعت هفت صبح باز می‌شود. ما سعی می‌کنیم در طول روز توی صف نایستیم، هم خیلی دراز است و هم کُند و هم بوی نان تازه که برای خوردنش صبر نداریم، باعث می‌شود زمان کندتر بگذرد. صاحبان آن‌جا برای جلوگیری از بی‌نظمی تابلوهایی در معرض دید گذاشته‌اند، مثلا یکی از تابلوها می‌گوید که هرکسی می‌تواند فقط دوتا سنگک تازه بگیرد. یعنی اگر بخواهید هشت‌تا سنگک برای میهمانی شام‌تان بگیرید، یا باید چهاردفعه توی صف بایستید یا این‌که سه‌نفر از فامیل‌هایتان را بفرستید، مثلا پسردایی‌محمود، خاله‌فخری و عمو‌نعمت‌الله را که هرکدام‌شان دوتا سنگک بخرند. همین را بگویم که بله، کار تمام است.