شاعر

شادی یوسفیان/ از مجموعه‌ی «نامه‌ها»

داستان

عظيم‌‌ترين شاه‌كار ادبيات،
يك فرهنگ لغت جامع و كامل است.
ژان كوكتو

 
شنبه‌

زنگ بزند، نمي‌گويم منتظرش مانده‌ام و از خانه بيرون نرفته‌ام. حتي نمي‌گويم توي حياط هم نرفته‌ام كه نكند زنگ بزند و من نشنوم. دو روز است نخوابيده‌ام، نكند زنگ بزند و بيدار نشوم. فنجان‌فنجان قهوه مي‌نوشم، خوابم نبَرَد.

فال قهوه‌مي‌گيرم؛ فال لغت هم مي‌گيرم. چشمانم را مي‌بندم و انگشت سبابه را مي‌گردانم. به هركدام از شش جلد فرهنگ لغت خورد، با آن تفأل مي‌زنم. در آن دوصفحه‌ای كه از هم باز مي‌شوند دوباره انگشتم را مي‌گردانم. ـ چشمانم هنوز بسته است‌ ـ انگشت روي كلمه‌اي مي‌نشيند. اولين كلمه اين است: «سر».


يك‌شنبه‌

روزي يك كلمه. امروز: «دست».

«سردست». «سر دست» يا «دست سر»، هيچ‌كدام‌شان جمله نيستند. اگر «به» داشتم، مي‌شد «دست به سر». واو بود مي‌شد «سر و دست». صبر مي‌كنم. صبر اشتهايم را كور مي‌كند. آذوقه‌ام هم ديرتر تمام مي‌شود. دو روزي يك‌وعده كه بخورم تا دو‌هفته‌ي ديگر هم مي‌ماند. تا دو‌هفته‌ي ديگر يعني اگر زنگ نزند. شبي كه رفت گفت: «فردا صبح.»


دو‌‌شنبه‌

«اين». تا حالا مي‌شود «سر اين دست». اين دست راست كه با آن مي‌نويسم يا اين دست چپ. با اين دستِ چپ نعلبكي را مي‌گذارم روي فنجان. برش مي‌گردانم سمت قلبم. قهوه توي نعلبكي خشك شده و لب فنجان يك دايره رويش جا انداخته. عين همان دايره، روي شيشه‌ي دودي ميز هم هست. سايه‌اش افتاده روي گل‌هاي قالي. كنار يك ترنج لاكي‌ رنگ.
 

ادامه‌ی این داستان را می‌توانید در شماره‌ی پنجاه‌ودوم، بهمن ۹۳ ببینید.