همراه شدن با ریتم تند دنیای فنآوری که پیوسته در حال تولید نرمافزارها و سختافزارهای تازه با امکانات بیشتر و قابلیتهای غریبتر است، شاید برای یک نوجوان یا جوان هیجانانگیز باشد اما برای میانسالها و بهخصوص پیرها عذابآور است. دلیا افرون، خواهر نورا افرون، که خودش هم دستی در فیلمنامهنویسی دارد، در این متن با نگاهی طنازانه، از مواجهه با این دنیای دیوانهوار گفته است.
تازگیها شنیدم که توییتر قیافهی پرندهاش را تغییر داده. لوگویش را میگویم. همان پرندهی کوچک آوازخوان.
من تازه داشتم زبان توییتر را میفهمیدم، (البته بیشترش را؛ هنوز چندتا آیکون و علامت هست که نمیدانم چهکار میکنند.) و خب نگران شدم. یعنی توییتر هم میخواهد پا جای پای فیسبوک بگذارد؟
منظورم ماجرای تایملاین است، هرچند وقتی شما دارید این نوشته را میخوانید، هیچ بعید نیست که تایملاین هم به تاریخ پیوسته باشد؛ چون به دلایلی که فقط برای فیسبوک معنی دارد و احتمالا فقط به سود فیسبوک و آگهیدهندگانش است، بروبچهها به این نتیجه خواهند رسید که «کاربران» نیاز به تغییر دارند و اعلام خواهند کرد که فیسبوک ـ چقدر از این کلمه وحشت دارم ـ «ارتقا» پیدا کرده است.
آن اوایل، صفحهی فیسبوک خیلی چیز سادهای بود. حتی یک ابله (من) هم سر از کارش درمیآورد. بالای صفحه، پستتان را مینوشتید. پایینش «دوستان» میتوانستند جواب بدهند و پایینترش، نوشتههای قبلیتان بود. حالا به لطف این چیزِ جدیدتر و بهتری که اسمش «تایملاین» است ـ و حتما برخلاف من، خیلی از جوانها میدانند چرا اسمش تایملاین است ـ صفحهی فیسبوک چندتا ستون دارد و مرا پاک گیج میکند: جديدها كجاست؟ قديميها كجاست؟ پیغامها کجاست؟ کجا؟ چشم آدم همینجور روی صفحه میچرخد بدون اینکه بداند کدام گوری باید فرود بیاید.
مایکروسافت وُرد هم هی خودش را «بهبود میبخشد.» همین تازگی یک کامپیوتر جدید خریدم و مجبور شدم صد و چهلونه دلار پول ارتقای ورد بدهم. همینطور صد و نودونه دلار برای نسخهی جدید «فاینال درفت»، نرمافزاری که فیلمنامهنویسها استفاده میکنند. دوستان فیلمنامهنویسم گفتند: «یک وقت نسخهی هشتش را نگیری! بدتر از هفت است.» فاینال درفت۷ آنقدر محبوبتر است که چندهفته پیش دیدم یکیاش را روی سایت eBay، چهارصد دلار میفروشند.
چیزهای ارتقایافته بهندرت بهتر یا آسانترند. در نسخهی قبلیِ ورد، اگر آدم میخواست کار سادهای مثل بولد کردن یا ایتالیک کردن انجام بدهد یا یک پاراگراف را وسطچین کند، دکمهها و آیکونها همان بالای صفحه، جوری که انگار داد میزدند «من اینجام. بیا روم کلیک کن!»، ردیف بودند. در نسخهی فعلی، همهچیز مخفی است. نسخهی جدید جیمیل هم همینطور است. آدم جلوی پیشروی بیخود و بیجهت تکنولوژی درمیماند. بولد کجاست؟ ایتالیک کجاست؟ کی جوابگو است؟ بعد از جستوجوهای بیپایان (آنهم با خطراتی که کلیک کردن روی هرچیز ناشناخته دارد چون ممکن است سر از یک فضای سایبری در بیاورید که نشود از آن فرار کرد و بعدش مجبور شوید به پشتیبانی فنی زنگ بزنید که قطعا روزتان را به باد میدهد) و چندتا کلیک اللهبختکی، بالاخره زیرِ منوی view چیزی پیدا کردم به اسم «پالت قالببندی». پالت[۱] ؟ من که نقاش نیستم اما رویش کلیک کردم و یک مستطیل کوچک بالا پرید که همهچیز تنگ هم داخلش چپیده بود؛ بولد، ایتالیک، اندازهی فونت، همهچیز. اما برای دیدنشان واقعا ذرهبین لازم داشتم و تازه آیا جایش برای دفعهی بعد یادم میماند؟
ادامهی این روايت را میتوانید در شمارهی پنجاهوپنجم، خرداد ۹۴ ببینید.