احوال گربه‌ها را هم بپرس

عزیزالسلطان در خردسالی

روایت × نامه

عزیزدُردانه‌ی قبله‌ی عالَم در سفر و حضر همراه اوست. با ظاهری ناساز و بی‌اندام، نسخه‌ی کوچک و کج‌وکوله‌ای است از شاه. دستوراتش کمتر از ولی‌نعمتش بُرد ندارد. نامه‌هایش برای اهل حرم‌سرا هم‌سنگ و هم‌تراز نامه‌های سلطانِ صاحبقران است. اهل حرم در همه‌حال و همه‌جا جویای احوالش هستند. حَتی دوری مسافت فرنگستان هم مانع از آن نیست که هر روز با چند خط تلگراف هم که شده احوالش را بپرسند.
سومین سفر فرنگستانِ ناصرالدین‌شاه (۱۲۶۷شمسی/ ۱۳۰۶ قمری) بنا به روایتی، گویا تنها برای خوشایندِ دل ملیجک بوده که در آن روزگار حدودا ده‌سال داشته. در این سفر ملیجک نامه‌هایی برای اهل حرم می‌فرستد، به‌ویژه برای قمرسلطان خانم، و پاسخ‌هایی هم به دستش می‌رسد که از آن‌ها رضایتی ندارد و شاکی است که چرا کوتاه و خشک و بی‌مزه‌اند. تعدادی از نامه‌ها و تلگراف‌های ملیجک در سفر فرنگستان و پاسخ‌هایشان را در ادامه می‌خوانید.

جواب به تفصيل بده

تلگراف از ورشو به قمر‌سلطان‌خانم معروف به شيرازي کوچيکه. ۶ خرداد ۱۲۶۸ شمسي

انشاءالله احوال شما خوب است، چه مي‌كنيد، امروز كه بيست‌وهفتم رمضان است در شهر وارشو هستم و الان رفتم به بازار كه اسباب وارشو بخرم، براي تو هم سوغات مي‌آورم، خوب بگو ببينم، جون‌جوني چه مي‌كند، با حكيم مرتضي نامزد‌بازي مي‌كند يا نه؟ احوال مخبر‌الملك چطور است، راستش را بگو، بچه‌هاي مخبر‌الملك چه مي‌كنند؟ باغبان‌باشي چه مي‌كند؟ احوالش چطور است؟ روزه‌ها را خوردي يا گرفتي؟ هواي طهران چطور است؟ از كنيز‌ها و آدم‌هاي ما چه خبر داري؟ حالا روي درخت، آلوبالو هست يا تمام شد؟ از قول من احوال همه‌ي زن‌هاي شاه را بپرس. بالا‌خانم كي مي‌زايد؟ بلنده چه مي‌كند؟ خاورسلطان خانم، نوش‌آفرين خانم، زهرا سلطان خانم، عروس خانم، اصفهاني كوچك خانم، همه را از قول من احوال‌پرسي كن، من گاهي خيلي دلم براي طهران تنگ مي‌شود اما چاره ندارم، خودم را مشغول مي‌كنم. نمي‌دانيد توي راه‌آهن چقدر خسته شدم. حالا اين‌جا عمارت و باغ بسيار خوبي دارد، راحت هستم، تا يك هفته در همين باغ و عمارت هستيم.

جواب‌هاي من را به تفصيل بده مطلع بشويم، شاه هم احوال همه را مي‌پرسد.


زود بيا به فرنگستان

تلگراف از برلن به قمرسلطان‌خانم در حرم‌خانه.۲۱ خرداد ۱۲۶۸ شمسي

هروقت در فرنگستان دلم تنگ مي‌شود به تو تلگراف مي‌كنم كه از احوال مخبرالملك و بچه‌هايش مرا اطلاع بدهي. راست بگو كه احوال‌شان چطور است. مرا مطلع بكن. احوال باغبان‌باشي را از قول من و همه‌ي كنيزهاي امينه‌اقدس را بپرس. احوال خاورسلطان خانم، فاطمه‌سلطان خانم، بچه‌ي بالاخانم، نوش‌آفرين خانم، زهراسلطان خانم، زهرا خانم عروس، همه را بپرس.

احوال من خيلي خوب است. در برلن هستم. همه‌روزه به گشت و سياحت و بازار و تماشاخانه و دكان و باغ‌وحش مي‌روم. تماشا مي‌كنم. جاي شما اين‌جاها بسياربسيار خالي است. جون‌جوني چه مي‌كند؟ بگو اگر زن مرتضي نشده، در فرنگستان شوهرهاي خوب براي تو پيدا مي‌كنم. زود بيا به فرنگستان، اين‌جا تو را با آن‌ها دست به دست بدهم. خيلي خنده دارد.
عزيزالسلطان


احوال چنار عباسعلي را بپرس

تلگراف از شهرِ باد آلمان به قمرسلطان خانم، ۱۹ مرداد ۱۲۶۸ شمسي

امروز كه ۱۳ شهر ذيحجه است از پاريس وارد شهر بادِ آلمان شديم. در پانزده ساعت صدوپنجاه فرسنگ راه طي كردم. بگو آفرين. اگرچه اين شهر مثل بهشت است، كوه، جنگل، هواي خوب و سرد، اما دلم تنگ است. باز براي شما تلگراف مي‌زنم، مي‌خواهم مرا خنده بيندازي، دلم باز بشود. تو هم جواب‌هاي بي‌مزه مي‌نويسي كه خنده ندارد. احوال من خيلي خوب است. هميشه پيش شاه هستم. نگو كه به شهرِ باد وارد شدم، باد كرده‌ام، فيس كرده‌ام، خير، اين است كه به تو تلگراف مي‌كنم. برو احوال امين‌اقدس را بپرس، احوال گلچهره، جوجوق را بپرس، احوال گربه‌ها را بپرس، احوال هر سگ و گربه را هم كه ببيني، بپرس از قول من. نمي‌داني اين سفر به من چه گذشته است، ان‌شاءالله در زمان ورود خواهم گفت. جون‌جوني را احوال بپرس، احوال چنار عباسعلي را هم بپرس، ان‌شاءالله دماغش چاق است، عيبي نكرده است.
عزيزالسلطان
 

ادامه‌ی این روايت‌ها را می‌توانید در شماره‌ی پنجاه‌وپنجم، خرداد ۹۴ ببینید.

*‌‌ روزنامه‌ي «خاطرات ناصرالدين‌شاه در سفر سوم فرنگستان»، انتشارات سازمان اسناد ملي ايران، به كوشش محمد اسماعيل رضواني و فاطمه قاضيها