مامان
روزي که مادربزرگ نمرد، مامان سردرد عجيبي داشت. چشمهايش به سمت چپ حرکت کردند. برادرم او را برد اورژانس. تنها برگشت. مامان يک زن قوي و مقاوم است. قبل از اين فقط دو بار به بيمارستان رفته. يک بار سنگ دفع کرده بود و بار بعد يک بچهي سرکش.
روزي که مادربزرگ نمرد، من رفته بودم خريد. کتاب، صابون، کرم پوست. عمر رطوبت موهايم به يک هفته رسيده بود. از ميداني گذشتم که همين چند روز پيش پسري در آن مرده بود. ميگويند ورزشکار بوده. دانشآموزي خوب. بدون پرخاش. تا حد مرگ کتکش زده بودند. به اين فکر کردم که خارجيها راجع به واژهي ما براي مرگ چه فکري ميکنند: Smrt.
مادربزرگ
مادربزرگ ميگويد جعبهي پول سبزرنگي را که اسكناسهايش را در آن نگه ميداشت دربياورم تا ببينيم هنوز ارزش قانوني دارند يا نه. بهخصوص نگران اسکناسهاي درشتايم.
همزمان بايد لباسهاي مادربزرگ را هم عوض کنيم و لباس خشک تنش کنيم. همانطور که من مادربزرگ را نگه ميدارم، خواهرم سه لايه شلوار تنگي را که مادربزرگ روي هم پوشيده از تنش درميآورد. اسکناسها هنوز ارزش قانوني دارند. مادربزرگ حالا خشک است.
توي جعبهي کوچک را ميگرديم. سه زنجير طلاي آويزدار هم درونش است. يکي براي مامان، دومي براي خواهرم و سومي براي من. مادربزرگ زنجير حلقهاي را براي من کنار گذاشته. رنگش زرد است، مثل رنگ ادرار مادربزرگ توي سطل پلاستيکي.
چيزي براي برادرمان نگذاشته. برادرمان مرد است.
عکسهاي دستهجمعي
يک عکس آنجاست. از پدربزرگ، مادربزرگ، مامان و خواهرهايش. مامان يک لباس کتان کلفت مشکي ـ خاکستري پوشيده و موهايش هايلايت آبي دارد. پدربزرگ نشسته وسط و دستهايش را گذاشته روي پاهايش.
عکس دوم. باز هم مامان و خواهرهايش. اين بار با شوهرهايشان. گونههاي خالههايم گلانداخته و بلوزهايي اِپُلدار به تن کردهاند. شوهرهايشان ژاکتهايي رنگارنگ پوشيدهاند.
عکس سوم. با ما. نوهها. صورتهايمان جدي است و موهايمان تقريبا مرتب.
هر سه عکس را فرستاديم براي عمويمان در کانادا که در خانهاي استخردار زندگي ميکند. وقتي داشتيم آماده ميشديم عکس بگيريم، يکي به مامان گفت: «اينقدر آرايش نکن، عمو فکر ميکند وضع ما خوب است و پولي برايمان نميفرستد.» من اما فکر ميکردم اگر خوشگل باشيم، عمو قابمان ميکند و ميگذاردمان روي طاقچه و زياد به ما فکر ميکند.
ادامهی این داستان را میتوانید در شمارهی پنجاهوششم، تير ۹۴ ببینید.
*این داستان در زمستان ۲۰۱۵ با عنوان Hair در شمارهی ۴۸ مجلهی McSweeney’s چاپ شده است.