Olga Dugina

جستار

شهرزاد، قصه‌گوی محبوب من

جان بارت یکی از نویسندگانی است که شیفته‌ی هزار‌و‌‌یک‌‌شب است و در چند مقاله شرح مقاوله‌اش با هزار‌و‌یک‌شب و تاثیرگیری‌اش از شیوه‌های داستان‌گویی شهرزاد را نوشته. او راهِ بازنویسی از ابَرداستان‌ها را هم نشان‌مان می‌دهد و می‌گوید که یک راه‌حل‌ قدیمی برای داستان‌گویی امروز را از کجا آورده، همینطور نشان‌مان می‌دهد داستان در داستان و فراداستان که در میان انواع ادبی داستان‌های امروزی ما را ترغیب و مرعوب می‌کند، زمینه‌هایی این‌قدر قدیمی دارند.

رابطه‌ی عاشقانه‌ی من با شهرزاد رابطه‌ای قدیمی و پایدار است. اوایل دوره‌ی دانشجویی و بی‌سوادی، بخشی از شهریه‌ام را با بایگانی کردن کتاب‌ها در بخش کلاسیک کتابخانه‌ی دانشگاه جانزهاپکینز که اتفاقا قفسه‎‌های کتابخانه‌ی مدرسه‌ی مطالعات شرقی هم آنجا بود پرداخت می‌کردم. می‌شد ساعت‌ها در آن هزارتوی باشکوه گم شد و خود را با داستان سرخوش و سرشار کرد. من به‌شخصه عاشق سری‌قصه‌ها و مجموعه‌های بزرگ شدم: اقیانوس قصه‌های سومادِوا در ده جلد قطور، ترجمه‌ي بِرتون از هزار‌و‌یک‌‌شب در هفده جلد، کلیله و دمنه، اعمال رومیان، نووِلینی، پِنتامِرون، هپتامرون و دکامرون. اگر چیزی از من يك نویسنده ساخته باشد، بدون شک حضورم در آن ضیافت عظیم و تقریبا پنهانی روایت‌ها بوده است.

بیشتر آن دروغگوهای مسحورکننده را فراموش کرده‌ام، اما شهرزاد را هرگز. با اینکه قصه‌هایش، قصه‌های محبوب من نیستند اما خودش همواره قصه‌گوی محبوب من باقی می‌ماند. اين در ياد ماندن که جلوه‌ای از خواسته‌ي واقعی شهرزاد و نماد اشتیاق استعاری من هم است، در خود تناقض پنهاني دارد. از الان كه با اميد مي‌نويسم تا فردا كه بالاخره جوهر وقت خشك مي‌شود فقط شهرزاد در ذهنم مانده و مي‌ماند. یکی از مهم‌ترین‌ دلايل اين موضوع علاقه‌ي خاص‌ من به تمهید قدیمی داستان در داستان است که زیباتر از هر جای دیگری در ‌هزار‌و‌یک‌شب به کار رفته است. برای نمونه، داستان اصلی جفری چاسر، یعنی سفر زیارتی به کنتربری، استعاره‌ای هر چند آسیب‌پذیر اما عالی از زندگی است؛ زندگی به مثابه‌ي سفری رستگارانه. اما چاسر که اثرش را در قالب این استعاره ریخته، هیچ به آن نپرداخته است. داستان اصلی یا قالب بوکاچیو (در‌حالی‌که طاعون بزرگ بعد از عید پاک سال ۱۳۴۸ ميلادي حومه‌ي شهر را نابود كرده، ده زن و مرد جوان و ثروتمند خودشان را با داستان‌های جالب سرگرم می‌کنند) جذابیت بیشتری دارد و این به‌خاطر طبیعت پايان جهاني‌اش است و همین‌طور قوانین زیبایی که آن جمع، جایگزین قوانین جامعه‌ي روبه‌مرگ‌شان می‌کنند. به علاوه، سرنخ‌هایی که نشان می‌دهند بین خود قصه‌گوهای مرد و قصه‌گوهای زن رابطه‌هایی در حال شکل‌گیری است و ارتباط گاه‌گاهی قصه‌ها با قصه‌گوها و فضای کلی نیز به جذابیت آن افزوده. از طرف دیگر، قالب‌های پی‌در‌پی و بسیار پیچیده‌‌ی مثلا اقیانوس قصه‌ها، به خودی خود داستان‌های تمام عیاري هستند اما به‌جز داستان شگفت‌انگیز (و البته خیالی) «تاریخچه‌ي متن» و عنوان جذابش، هیچ‌یک از داستان‌ها ورای لذت روایی لحظه‌ای‌شان معنا و مفهوم آشکاری ندارند.

داستان‌های شهرزاد از هر نظر بر داستان‌های ذکرشده برتری دارد. برای مثال، شهرزاد قصه‌هایش را شبانه می‌گوید؛ این مزیتی است گران‌بها، چرا که مفهوم کلی داستان‌ها، با وجود طنز درون‌شان، تاریک‌تر و جادویی‌تر و رویایی‌تر از مفهوم داستان‌های بوکاچیو و چاسر است. پیش‌نیازهای شهرزاد برای قصه‌گویی موهبت ذاتی و تسلطش بر سنت‌های قصه و قصه‌گویی است در نهايت خود شهريار آن كسي است كه به شهرزاد (برای آن همه قصه‌گويي) پاداش ملكه شدن مي‌دهد، پاداشي كه هرگز نه خود او كه زمان پس مي‌گيرد. (ظاهرا باروری شهرزاد، بعد از ملكه شدن به پایان می‌رسد.)
 

ادامه‌ی این جستار را می‌توانید در شماره‌ي شصت‌ودوم، دي ۹۴ ببینید.

* این متن تلخیصی است از مقاله‌ی «The Morning After» که در شماره‌ی ۱۲۰ (زمستان ۲۰۱۰) نشریه‌ی The Threepenny Review منتشر شده و دو مقاله‌ی «Muse, Spare Me» و «Tales Within Tales Within Tales» که در مجموعه مقالات The Friday Book در سال ۱۹۸۴ چاپ شده‌اند.