تا آن موقع چیز چندانی از اکبر رادی نخوانده بودم. اما خب معلوم بود که محل وقوع داستانهای مرگ در پاییز شمال است. و حالا نمایش در هوای دمکرده و داغ آبادان میگذشت. باید از صحنه که دکورِ طبعا سرهمبندیشدهای بود چشم برنمیداشتی.
کنشهای جسورانهی نویسندههای گذشته به نویسندههای جوان اجازه میدهد تا آنچه را انجام شده تکرار کنند و همزمان به دنبال راههای جدید باشند. ساختار روایت میراثی است که نمیشود انکارش کرد اما داستانهای امروز تاریخ حالاند؛ داستانِ همه و تجربههای شخصی از گذر عمر.
من از این ایده که داستان کوتاه کوتاه قوانین سخت و خشکی داشته باشد بیزارم و آنقدر هم گستاخ نیستم که بگویم قانونگذار داستان کوتاه کوتاه منم. میتوانم داستانهایی را مثال بزنم که بعضی از کارهایی که در موردشان نق میزنم کرده باشند و جواب گرفته باشند ـ حتی خود من هم گاهگداری این بهاصطلاح قوانین را شکستهام.
بهگمانم ما، کموبیش، هنگام نوشتن برای خودمان اسم و رسم میسازیم و برای همین همیشه میل داریم از خودمان بنویسیم. وقتی مردم میپرسند که آیا با دست مینویسی یا با ماشینتحریر یا رایانه، در واقع مشتاقاند بدانند چقدر نوشتهتان شخصی است.
راسکین کتابها را به دو دسته تقسیم میکند: آثار موقتی، آثار جاویدان. کتابهای موقتی صحبتهایی مفید یا لذتبخشاند مانند سفرنامهها و خاطرات. یعنی بیشتر شامل نامه یا روزنامهاند تا کتاب. کتاب جاویدان نوشته است نه صحبت. تمامی یک زندگی که در چندین صفحه گنجانده شده، پیغامی به ابدیت، حقیقتی که کسی تا به امروز نگفته یا نخواهد گفت.
داستاننویسی ترکیه از لحاظ فرم هم هویت و صدای اصیل خویش را دارد هم وارث داستاننویسی دنیا است. مثلا میتوان تاثیر نویسندههایی چون موپاسان و چخوف و گرایش به کافکا، جریان سیال ذهن، اگزیستانسیالیسم، سوررئالیسم و پستمدرنیسم را در داستاننویسی ما دید.
وقتی به آنتون چخوف پیشنهاد کرده بودند داستانهایش به زبان فرانسه ترجمه شود، باتعجب گفته بود: «اما داستانهای من زندگی روسی را نقل میکنند. این چه ربطی میتواند به فرانسویها داشته باشد؟»
بیشتر کتابهایی که در آنها اشارهای به غذا میشود، از جمله رمانهای کلاسیک قرن نوزدهم، غذاهای نوع اول را دارند. در رمانهای ترولوپ سه وعده غذا در روز سرو میشود. افراد و سیاستمداران استیک، کباب بره یا گوشت گوسفند میخورند اما در واقع میتوان غذاها را بهراحتی با هم جابهجا کرد.
یک بار سر کلاس نویسندگی از دانشجوها پرسیدم ترجیح میدهید داستان بخوانید یا ناداستان و چرا. اکثرا گفتند که ناداستان را ترجیح میدهند چون زندگینگارهنویسها از زندگی مینویسند و همین باعث میشود که نوشتهشان صمیمیتر و واقعیتر باشد. اینطوری انگار میشود به کلماتی که روی کاغذ میآیند اتکا کرد.
در حقیقت، آدم موقع نوشتن، از نظر دیگران اطلاعی ندارد. نویسندهی صادق همیشه کارش را با جدیت انجام میدهد و در پایان کار میفهمد که دیگران دربارهی کارش چه فکر میکنند: بیعلاقهاند، شیفته شدهاند یا طور دیگری فکر میکنند اما نویسندهی وسواسی خیال میکند از همان اول کفر مخاطب را درآورده است و «آنها» تلافی خواهند كرد.