به چشم نویسندگان تازهکار، داستان کوتاه کوتاه آسانترین راه برای شروعِ نوشتن است. این داستانهای خیلی کوتاه که گاهی کمتر از صد کلمهاند و در عرض چند دقیقه خوانده میشوند ممکن است این تصور را به وجود بیاورند که حتما نوشتنشان هم آنچنان دشوار نیست اما این پوست ماجرا است. واقعیت برعکس این تصورات است؛ به خاطر همین ایجاز، پیچیدگیها و ظرافتهای زبانی و منطقی مورد نیاز در داستاننویسی چند برابر میشود. کالوم کِر در این جستار از اشتباههایی میگوید که هنگام نوشتن داستان کوتاه کوتاه نباید مرتکب شد.
ماه مه امسال، وقتی روز ملی داستان کوتاه کوتاه نزدیک میشد، من مانده بودم و کوهی از قصههایی که باید میخواندم. داور یک مسابقهی داستان کوتاه کوتاه بودم که حدود صد داستان در آن شرکت کرده بودند و همزمان باید از بین حدود چهارصد داستان ارسالی چند داستان برگزیده برای مجموعهی امسالِ روز ملی داستان کوتاه کوتاه انتخاب میکردم. در نتیجه دو خم کار را گرفتم. میخواندم و داستانها را پشت سر میگذاشتم و مدام از خودم میپرسیدم چی را دوست دارم، چی را دوست ندارم. آنچه بهسرعت شکل میگرفت مجموعهای از قوانین برای نوشتن داستان کوتاه کوتاه بود.
فقط یک نکته، در هر حال اینها واقعا قانون نیستند. من از این ایده که داستان کوتاه کوتاه قوانین سخت و خشکی داشته باشد بیزارم و آنقدر هم گستاخ نیستم که بگویم قانونگذار داستان کوتاه کوتاه منم. میتوانم داستانهایی را مثال بزنم که بعضی از کارهایی که در موردشان نق میزنم کرده باشند و جواب گرفته باشند ـ حتی خود من هم گاهگداری این بهاصطلاح قوانین را شکستهام.
اما در جایگاه ویراستاری که بسیار داستان میخواند و مجبور است از میانشان انتخاب کند، چندتایی کلیشه هستند که حضورشان در نظرم مساوی پرتاب شدن داستان روی انبوه ردشدهها است. نوشتنشان ترتیب خاصی ندارد، همینطور حین خواندن داستانها به ذهنم رسیدهاند.
۱. پایانبندی دمدستی، آبکی، غافلگیرکننده و جوکمانند
من اخیرا بحثهایی داشتهام در مورد اینکه چطور میشود داستان کوتاه کوتاه را با جوک مقایسه کرد. این مقایسه عصبانیام میکند. بله، داستان کوتاه کوتاه از این نظر که اول دنیا را یک جور خاص نشان میدهد و در پایان جور دیگری شبیه جوک است ولی قرار نیست حتما خندهدار باشد. تغییر پایانی ممکن است غمگین، شوکآور، مهیج، یا هر چیز دیگری باشد ولی هر تحول پایانی در داستان کوتاه کوتاه باید در بدنهی داستان جوش خورده باشد. باید بتوان دوباره داستان را با علم به پایان خواند و درک کرد که چطور در طول مسیر داستان ما را با خودش همراه کرده، فریبمان داده یا راست گفته.
گاهی اوقات به داستانی برمیخورم که فقط نوشته شده تا به یک بازی زبانی خندهدار ختم شود. واقعا که چی؟ داستان از نظر من در مورد شخصیت است، در این داستانهای بامزه شخصیت تبدیل میشود به چیزی که در خط آخر مثل اهرم بیاید و قصه را جابهجا کند. اگر میخواهید جوک بنویسید، خب جوک بنویسید، خیلی هم عالی است، من هم جوک دوست دارم ولی اگر داستان کوتاه کوتاه شما جز یک شوخی نازل چیزی برای ارائه ندارد، خب، این چندان خندهدار نیست.
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هشتادونهم، تیر ۹۷ ببینید.
این جستار باعنوان Flash Fiction: What Not to Do سال ۲۰۱۳ در مجلهی لیترو منتشر شده است.