پول، قدرت، شایعه، ستارهسازیهای ادبی و روابط بیرون از دنیای ادبیات. شاید در نظر اول فکر کنیم اینها موضوع داستانهای جذاب هستند ولی واقعیت این است که پشت صحنهی نگارش و تولید داستانهای ادبی نیز همین موضوعات حضوری پررنگ دارند. دوبراوکا اوگرشیچ نویسندهی کروات، که علاوه بر نگارش داستان کوتاه و رمان سابقهی تدریس ادبیات در دانشگاه هاروارد را دارد، در این مطلب با نگاهی تاریخی اجتماعی به جنبههای «حرفهای» نویسندگی در دو جهان بهظاهر متفاوت خلق ادبی در شرق و غرب میپردازد. جنبههایی که همواره زیر سایهی «نقد ادبی و هنری» پنهان و غافل ماندهاند.
خوابهاي ادبي
در یک فرهنگ ادبي بازارمحور همهچيز براي قشر پرولتاريا، يعني براي ما نويسندهها، سختتر است. بين همهي همکاران نويسندهام، بيشتر از همه دلم به حال اروپاي شرقيها ميسوزد، شايد بهخاطر اينكه خودم به آن دستهي نه چندان خوشنام تعلق دارم.
سالهای سال نويسندههاي آمريكایی و اروپاي غربي نويسندههاي اروپاي شرقي را بهخاطر مفتخوريهايشان مسخره ميكردند: بیمههاي دندانپزشكي مجاني، آپارتمانهاي مجاني، مهمانپذیرهای تابستاني مجانيِ اتحاديهي نويسندگان و بعضي وقتها هم كلبههاي روستايي مجاني (داخاها). اما آنها زيركانه حرفي از مفتخوريهاي خودشان نميزدند: کرسیهای نويسندگي خلاق، بورسيهها، كمكهزينهها و بنيادها، پروژهها، سوبسيدهاي دولتي براي كتاب و ترجمه به زبانهاي خارجي و اقامتگاههای تابستاني مجاني هنرمندان (رزیدنسیهای نویسندگان). این بساط نويسندگان غربي امروز هنوز پهن است، درحاليكه دست اروپاي شرقيها خالی مانده.
بايد اعتراف كنم كه اين وضعیت دچار سرگيجهام ميكند. هر شب كابوس ميبينم؛ احساس میکنم به قول مهمان یکی از برنامههای تلویزیونی، صفت «اسلاو» برازندهام شده است. طرف میگفت: «خيلي پكر و غمگين و افسردهام، برای خودم شدهام یکپا اسلاو.»
مثلا خواب يك بازار روباز بزرگ را ديدم. همهمان آنجا بوديم، جمعيت بزرگي از كشاورزهایی كه هر كدام محصول خودش را ميفروخت. روي بساط من سه چغندر معمولي بود. نويسندهي بزرگِ روسي نيكلاي واسيلويچ گوگول جلوی بساط من ايستاد و گفت: «چغندرها توي باغچهتون خيلي خوب رشد كردن. بيشتر به سيبزميني ميمونن تا چغندر.»
خواب ديدم دندانهايم يكييكي ميافتند و ميشوند جلدهاي آثار آيندهام. اسمشان هم بود دندان پيش، دندان آسياب، دندان نيش و…
خواب ديدم عضو قبيلهي كوچكي هستم كه در جنگل سيبري زندگي ميكند و من دارم ادبيات مليشان را از آغاز نویسایی تا امروز خودم شكل ميدهم. اولين نوشتههايم را روي چرم گوزنِ سيبري نقش ميكردم.
خواب ديدم خورخه لوئيس بورخس هستم و بهطرز معجزهآسايي زنده شدهام و ميتوانم ببينم. با دست به پيشانيام ضربه ميزنم و تبدیل میشوم به پائولو كوئيلو.
خلاصه خوابهاي وحشتناكي ديدم. چند وقت پيش خواب ديدم جنايتكار جنگي، رادوان كاراجيچ۱[۱] ، گروگانم گرفته و با خواندن شعرهايش براي بچهها و بزرگترها شكنجهام ميدهد. وادارم ميكرد شعرها را از بر كنم و هر روز ازم ميپرسيد.
ادامهی این جستار را میتوانید در شمارهی شصت و سوم بهمن ۹۴ ببینید.
* این متن با عنوان Three from Thank You for Not Reading در بهار سال ۲۰۰۳ در شمارهی ۲۴ نشریهی هاروارد ريويو منتشر شده است.