یک مکان

چند قاب از مسافران متروی توكيو

خیابان‌های شلوغ، آسانسورهای پر، اتوبوس‌ها و واگن‌هاي مترو قاتل خلوت و تنهايي‌اند. و در عين حال بهترين جا براي خيره شدن و فكر كردن و خيال بافتن. در جمعي چنين فشرده و شلوغ، كمتر مي‌شود چشم گرداند و كسي را جدا كرد و به حس و حالش پي برد. اما مسلما به‌ازاي همه‌ي آدم‌هايي كه در هر ايستگاه سوار و پياده مي‌شوند منظره و خيال و تصوير متفاوت هست بين دو ايستگاه مترو. شايد اگر مسافر واگن باشي چيزي چشمت را نگيرد اما وقتي از بيرون نظاره‌گر مي‌شوي آدم‌هايي كه با فشار جمعيت ناچار به سوي پنجره رانده شده‌اند يكباره جدا مي‌شوند. چهره‌ها در پنجره‌ها به دام مي‌افتند و حالا مي‌شود از نگاه‌شان كمي درباره‌شان خيال كرد. چشم‌هاي بسته‌ي خسته، نگاه‌هاي خيره‌ي غمگين، دست‌هاي مشت‌كرده و انگشت‌هاي مردد.
روايت‌ تصويري اين شماره از مسافران متروي توكيو است؛ شهري با جمعيت زياد و مترويي شلوغ و فشرده. واگن‌ها پر و خالي مي‌شوند، پنجره‌ها هر بار چهره‌اي تازه را قاب مي‌گيرند. شايد از برآيند چهره‌هاي پشت پنجره بشود حال يك شهر را فهميد. در ذهن هركدام‌شان دقيقا چه مي‌گذرد؟ نمي‌دانيم. تنها مي‌دانيم سفت و صلب در نقطه‌اي ايستاده‌اند، انگار در يك لحظه منجمد شده‌اند. درست تا لحظه‌ي قبل از رسيدن به ايستگاه. واگن كه متوقف شود، درها كه باز شود مثل ماهيِ از آب بيرون‌افتاده‌اي كه دوباره توي آب افتاده، جان مي‌گيرند، از خيرگي و سكون درمي‌آيند و بي‌آنكه هيچ‌وقت بفهميم در ذهن هركدام‌شان چه گذشته، به جمع شلوغ و متراكم عابران پياده مي‌پيوندند.

67-YekMakan-Khaam

67-YekMakan-Khaam2

67-YekMakan-Khaam3